۱۴۰۲ مرداد ۱۵, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۷)

 
 
میم حجری

 

زنده باد شعور به عوض شعار


همه ما انعکاسی ازخود را به دیگران نشان می دهیم ،نه خود را !
رویا

این جمله رویا معیوب است.
انعکاس = عکس اندازی چیزی در چیزی و یا کسی و یا عکس برداری کسی و یا چیزی از چیزی و یا کسی
مثال:
انعکاس بید در آب استخر
منظور رویا
ماسکمندی افراد است
افراد نه چهره واقعی خود را بلکه ماسک خود را نشان می دهند



تا اسلام کفن نشود, این وطن وطن نشود!
گیو

همین امروز
۱/۵ میلیون نفر کاتولیک در پرتغال گرد امده بودند و با پاپ اعظم
حسابی و هندسی دعا کردند.
در این محل خیلی خیلی مهم و مقدس
حضرت مریم را
چندین ده سال قبل
چوپانی دیده است.

این هنوز چیزی نیست.
چیز این است که حضرت مریم در این محل
همان کاری را می کرد که در نقاشی ها در دیوار کلیسا می کند.
یعنی دعا می کرد.
کسی نبود بگوید:
اگر مسیحیت کفن نشود
پرتغال چمن نشود


منظور از حرف خوب و بد چیست؟

اگر منظور از رحف بد
کشف و افشای ایراد کسی باشد، چراباید مستقیما به خود او گفت؟
میتوان به در گفت تا دیوار بشنود.
بهتر هم همین است.
اگر به کسی بگویی عرعر نکن، فحش خواهر و مادر می دهد ویا چاقو می کشد.
ضمنا به دیوار قدر قدرت می توان الکی خم و راست شد
تا دیوار قدر قدرت بر سر نریزد و خانه خراب نکند.



سنکا
فیلسوف رومی
برای آزاد شدن باید برده فلسفه شد.

فلسفه چیست
سنکا؟
در قاموس هگل
فلسفه = خرد.
فلسفه مارکسیستی = خرد کل اندیش.
یعنی خرد حقیقت یاب.
برای اینکه حقیقت در کل است و نه در جزء.
خرد
برده دار و برده پذیر و برده پرور نیست.
خرد
رهایی بخش است.
البته منظور تو این است که آزادی در گرو آگاهی است.
ولی
آگاهی خشک و خالی به آزادی انتزاعی منجر می شود.
برای کسب آزادی مشخص
آگاهی باید توده گیر شود و به قوه ای مادی مبدل شود.
چون قوای مادی را با قوای مادی می توان سرنگون کرد و نه با قوای فکری.
به عمل کار براید
به سخندانی نیست.
سعدی




کسی که این خرافات را اختراع می کند تا خر است و یا خرپرور.
مذهب اگر نباشد
جامعه جنگل می شود و سنگی بر سنگی استوار نمیماند.
شما چه الترناتیوی برای دین دارید؟
کسب و کار عیرانیان عوامفریبی است.
انگار در زما نشاه
کشور آته ئیستی بوده است و نه شیعی
کدام کشور در جهان آته ئیستی است؟
فرض کنید دین نباشد.
طویله ترقی میکند؟


جنبش مشروطه
چه محتوای طبقاتی داشته است
و
ریشه اش چه ربطی به دموکراسی داشته است؟
قاجار نماینده دموکراسی بود؟
۷۰ درصد اعضای کابینه مصدق
از اشراف فئودال بوده اند.
چه رسد به دار و دسته رضاشاه


تو معنی اظهار فضل را نمی دانی.
ما احتیاجی به فضلفروشی نداریم.
ما پارس می کنیم.
تا خلایق خر بیدار شوند.
ما سگان سرسپرده توده ایم
و برای بزرگان انگل
تره خرد نمی کنیم.
معیار برای سگان توده
حقیقت است و بس.



نظام بسته و باز وجود ندارد.
مش معشوق.
لاشخوری به نام پوپر
از جامعه باز و بسته عرعر کرده بود.
که ما نقد مارکسیستی کرده ایم.

نظری بر خزعبلات کارل پوپر (بخش اول)

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1067

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1068

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1069

۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1070

۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1071

پایان
پوپر
جوامع سرمایه داری را باز و جوامع سوسیالیستی را بسته جا زده بود.
تا فقدان استثمار در جوامع سوسیالیستی را پرده پوشی کند.
دلایل شکست کمون پاریس و کمون مسکو
نه باز و بسته بودن
بلکه چیزهای دیگری بوده است که فقر فلسفی احزاب کمونیست یکی از آن دلایل است.


عشق به سراغ کسی نمی رود.
خوشبخت کسی است که خر نباشد.

هی سایه.

آنها حرفی از آزادی نزدند.
تو کر بودی و عرعرشان را نشنیدی


این سخنان رایج راجع به زنان باید تحلیل مارکسیستی شوند.
به عوض تکرار و تکثیر و توزیع این نظرات
الفبای مارکسیسم بیاموزید تا آن شوید که در شأن انسان است.
این حرفها
خاص اسلام نیستند.
اگر تحلیل شوند
معلوم می شود که این حرفها
نه تحقیر زنان، بلکه تجلیل زنان اند.
حقیقت هم همین است.
زنان
خر نیستند.
بلکه
خردگراتر از نرانند.
به همین دلیل هراس انگیزند.
کسی از خران ترسی به دل راه نمیدهد
هراس خرپروران و خرسواران
همیشه از خردگرایان است.



پسر ملّانصرالدّین از ملّا پرسید: پدر! فقر چند روز طول می‌کشد؟
ملّا گفت: چهل روز، پسرم.
پسر گفت: بعد از چهل روز، ثروتمند می‌شویم؟
ملّا جواب داد: نه پسرم، عادت می‌کنیم.

عندیشه های ملا نصرالدین
بر خلاف افکار بهلول
فاقد ارزش علمی اند.
عمدتا زباله اند.
کسی به فقر عادت نمی کند.
همه بالاجبار به فقر تن در میدهند تا حداقل زنده بمانند.
اغنیا خیال میکنند که فقرا به فقر عادت کرده اند.
حال و روز فقرا را فقرا دانند و بس.
وقتی مادر بیمارت را
در پایتخت
به هیچ بیمارستانی راه نمی دهند و روی دستت مانده
می فهمی که فقر چه هیولایی است


فبثاغورث
طلا را با آتش
زن را با طلا
و
نر را با زن
به محک بزنید و خلوص شان را تعیین کنید.

هی فیثاغورث
زن داریم تا زن.
هر گردی گردو نیست.
هر زنی شیفته زر و زیور نیست.
زنان عضو طبقات حاکمه
شیفته شیفته تجمل و زر وزیورند
زنان زحمتکش
مولد تجمل و زر و زیور اند.
و قاعدتا
اعتنایی به تجمل و زر و زیور ندارند.
به قول قداما
کوزه گر از کوزه شکسته اب میخورد.

دختران زحمتکشان اگر احیانا چیزی گرانبها پیدا می کردند، به دختران خرپول ها می دادند که محتاج شان اند و ضمنا می گفتند:
من که لازم ندارم.
و گسی نمی فهمید که منظورشان چیست.
ضمنا
نران را چگونه با زنان به محک بزنیم؟



دلایل، قوی باید و من، تقی.
بشریت را فقط عوامفریبان با معاییر بند تنبانی طبقه بندی می کنند.
شخصیت سالم و بیمار خرافه معیاری بیش نیست.
ضمنا
تظاهر هزاران دلیل دارد.
کسب و کار ۹۹ درصد خلایق تظاهر به نیت احترام است.
کسانی که به لاطائلات این و ان لایک می زنند
چه بسا سطری از آنها را نمی خوانند و اگر هم تصادفا بخوانند، من ( زور حریف را نمی فهمند.
علیرغم این برای حریف دسته گل می فرستند
اگر عکس زیبایی داشته باشد،
او را در دریایی از تملقات دروغین (سپاس از انتخاب فخرانگیر، ای بانوی دلربا، ای بانوی فرزانه و فرهیخته و تو دل برو...) غرق می کنند.
تظاهر کسب و کار ۹۹ در صد جنقوریان است.
انتقاد صادقانه برای خلایق
بدتر از فحش خواهر و مادر است.
کسی را که تظاهر نکند، آسوسیال می دانند.
ضمنا
تظاهر می تواند از فرط ترس باشد.
مگر مسلمان نمایی اکثریت اعضای طویله تظاهر نیست؟
ضمنا
دروغ که در ذات بشر نیست.
دروغ هم مثل تظاهر و تزویر و تملق و تحسین و تقیه و تئاتر و ریا
ضروری است و نه ذاتی.
اگر راست بگویی
فاتحه ات خوانده شده است و باید وصیتت را پیشاپیش بکنی و گور خودت را بکنی.



خوب.
من ـ زور
ای لاشخور؟
سران سرمایه
مثلا همین اشرف و نجفی و رجوی و ترامپ و پوتین و مرکل و می و ماکرون و عردووغان و عربان و غیره و خاندان سلطنتی انگلستان و اسپانیا و غیره خیلی پاکدامنند و فدای افراط های متنوع نمی شوند؟


کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم
سعدی

آره.
تو بگو و ما خر شویم و باور کنیم.
تنها گذاشتن همسر خود با توله هایت به مدت ۳۰ سال
مردم آزاری نیست؟
نکند زنان جزو مردمان نیستند.



دیری است که خلایق دیگر نمی توانند عاشق شوند.
عاشق شدن هم لیاقت و انضباط می طلبد
در فرنگستان بر تابلوی فاحشه خانه ها نوشته اند:
خانه عشق و جفتگیری را عشق بازی می نامند.
عشق
اکنون واژه ای توخالی است.
وقتی علافی ویا عیاشی
قصد لاس و لیس و سکس با دیگری دارد
از عشق دم می زند.
حتی کسانی که استثنائا عاشق می شوند
به معشوق کذایی قناعت نمی کنند و چشم شان پی این و آن است.
ما در دوره نیهلیسم اخلاقی به سر می بریم.


اخلاق حاکم در ره جامعه
اخلاق طبقه حاکمه است.
ولی هر طبقه لجتماعی اخلاق خاص خود را دارد.
اخلاق حاکم در زمان هدایت
اخلاق طبقاتی خود هدایت کثافت بوده است.
هدایت عضو طبقه حاکمه بوده است
مرتجع بوده است
به همین دلیل توانسته در فرانسه ولگردی کند و بعد خودکشی کند


طبقات حاکمه را باید از نو شناخت
طبقات حاکمه
اژدهای هفت رنگ اند
و
همزمان
در چندین جبهه با چندین پرچم می جنگند.
طبقات حاکمه جناح های متعدد دارند و احزاب رنگارنگ
در اأمان طبقه حاکم امپریالیستی شاید ۲۰ حزب داشته باشد که بعضی از آنها
ممنوع اند و یا تحت نظارت و کنترل سازمان امنیت اند.
این هنوز چیزی نیست.
طبقه حاکمه به همه اینها
میلیون ها یورو کمک مالی میکند
حتی حزب چپ مأمور طبقه حاکمه است.


صادق هدایت
فرقی با خرجماعت ندارد.


ولی زندگی برای آدم‌هایی که بیش از حد فکر می‌کنن و قلب حساسی دارن، اصلا آسون نیست!
نیل

من ـ زور بعضی ها از «تفکر بیش از حد» و «قلب حساس» چیست؟
حد تفکر از چه قرار است؟
اصلا تفکر چیست؟
ما در این ۲۰ سال
فقط به طوطی وشان بر خورده ایم و نه به متفکران.
تفکر فرمی از کار است.
تفکر = کار فکری.
متفکر فرقی با عمله و بنا ندارد.
تفکر همان اثر را بر متفکر دارد که عملگیبر عمله.
خستگی سرشته به لذت حقیقی.
بیل و کلنگ متفکر مفاهیم و متدها و یا اسالیب اند.
کسب و کار ما ترجمه و تمرین کاربست مفاهیم است.
یعنی عملگی فکری است.


طبقات اجتماعی تضادهای درونطبقاتی دارند. تعداد نازی هایی که باند هیتلر کشته، کمتر از تعداد نازی هایی نیست که دیگران کشته اند



نه.
خلایق اصلا نمی دانند که مارکسیسم چیست.
مارکسیسم
مثل چاقوی جراحی
برای تجزیه و تحلیل مسائل از هر نوع است.
ما هزاران شعر را تحلیل مارکسیستی کرده ایم.
هر اندیشه ای را تحلیل مارکسیستی میکنیم
و خلایق خر دشنام مید هند و توهین میکنند.


آره
افکار
به بشریت تعلق دارند و ن هبه این و آن.
نظرات
نه شخصی و خانوادگی
بلکه طبقاتی اند.
اختلاف نظر ها
هم
نه اختلاف نظر حسن با حسین
بلکه اختلاف نظر های طبقات اجتماعی اند.
کسانی که خیال می کنند
زن ستیزی سوقات عنگلاب اسلامی
بی خبر از تاریخ اند.
در همین اورپا
چندی قبل
زنان
آدم حساب نمی شدند
نه حق دادن رأی داشتند و نه حق شرکت در سیاست.
زنان
دستاوردهای بخور و نمیر خود را
مدیون انقلابات سوسیالیستی اند
امپریالیسم در رقابت با سوسیالیسم
مجبور به عقب نشینی شده است.
زنی که ضد کمونیست باشد
اصلا زن نیست.
زباله ای زن ستیز است.
و فرقی با اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم ندارد.


لواط
یکی از فرم های مدرن مد روز عیاشی در جهان امپریالیستی است
خاص جنقوری نیست.
یکی از دلایل اشاعه ایدز در طوایل امپریالیستی
شیوع لواط بوده است.
در یانکستان رمان ها در این زمینه منتشر شده اند.
لواط
برای سکنه طوایل امپریالیستی نوعی تفنن و تنوع است و فخرآنگیز است و نه شرم انگیز.
قبل از جنقوری هم لواط وسیعا رواج داشت
مراجعه کنید به لاطائلات شعرا مثلا ایرج میرزا، حتی ملک الشعرای بهار



دلیل این همه حرف زدن، نوشتن، سرودن، خطابه کردن‌ها چیست..؟! دلیل آن ساده است: که چیزی گفته نشود..
حریفه

عجب.
حرف زدن، نوشتن، سرودن، خطابه کردن‌ها
فرم هایی از مبارزه ایده ئولوژیکی اند
و
مبارزه ایده ئولوژیکی
یکی از سه فرم مهم مبارزه طبقاتی است.
دو فرم دیگر مبارزه طبقاتی کدامند؟
هر حرفی دشنه ای است که به دست نماینده طبقه ای بر سینه طبقات دیگر فرو می رود.
دلیل دشنام شنوندگان
درد ناشی از دشنه طبقاتی است



یکی از ایرادات مهم آنارشیسم در همین یاوه به ظاهر انتقادی چامسکی آشکار می گردد:
جامعه و جهان را نه کسی می آفریند و نه کسانی خراب می کنند.
افراد در دیالک تیک فرد و جامعه عمل می کنند و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک نه از ان افراد، بلکه از ان جامعه است.
سازنده جامعه و تاریخ (سیر تکاملی جامعه) توده است و نه نخبه.
این افراد نیستند که نقش مثبت و منفی بازی می کنند.
می سازند و می سوزند.
بلکه طبقات اجتماعی اند.
سیاستمداران و مدیران و غیره (نخبه ها، شخصیت ها)
نمایندگان طبقات اجتماعی اند و مزدوران و مأموران طبقات اجتماعی اند.
دیدن نخبه ها و نقد نخبه ها
فرمی از عوامفریبی و عوام وارگی است.
مرگ بر شاه و شیخ و این و آن گفتن
نشانه نادانی است و برای خر پروری است.
هنر کشف طبقات است که نخبه ها تابع آنان اند.


یک دین چه مستقیم چه غیرمستقیم، چه بصورت جزمی یا بصورت تمثیلی هرگز متضمن حقیقتی نبوده است .زیرا هر دینی از بیم و نیاز زاده شده ، و در مسیر عجز از استدلال بوجود آمده است
رویا
عجب خرافاتی.
چرا وبه چه دلیل
دین ناشی از ترس و نیاز است؟
دین فرمی از روح و یا شعور است.
دین شعور جامعه بی شعور
و
یا روح جامعه بی روح است.
اگر جامعه باشعور و باروح شود، بساط دین جمع خواهد شد.
جامعه چگونه می تواند باشعور شود؟





رابطه
باید دو طرفه باشد تا رابطه باشد.
عشق
اما
یکطرفه است.
وابستگی است.
بردگی است.
سگ وارگی است.

معشوق
چه بسا متنفر از عاشق است.
به همین دلیل
عشق
محکوم به شکست است.
معشوق
خودش
معشوق ایدئآل خاص خود را دارد
و اگر به دست آورد،
قید عاشق کنه واره را می زند و می رود
تا عاشق کسی شود که متنفر از او ست.

الترناتیو مارکسیستی برای عشق
دوستی است.
دوستی رابطه است
بر اساس منافع مشترک برقرار می شود و در صورت فقدان منافع مشترک به دشمنی تبدیل می شود.
بهتر از دوستی
رفاقت است که مبتنی بر ایدئال و ارمان سیاسی ـ طبقاتی است



هی مش گاندی
من ـ زورت از حرف حق چیست؟

حق از مفاهیم علم الحقوق است.
اگر من ـ زورت حقیقت باشد،
اولا کف زن از کجا می داند که حرف حریف حقیقی ویا باطل است تا کف بزند ویا نزند؟
علاوه بر این
کف زدن و هورا کشیدن به کسی
بسته به منافع فرد است.
خیلی ها به هیتلر و پینوچه و خمینی و پویتن و ترامپ کف می زنند
چون خیال می کنند که برای شان کار و نان و مسکن و رفاه فراهم می آورد.
کشف حقیقت حرف ها آسان نیست.
مثلا همین هارت و پورت تو حقیقی نیست.
عندرزی انتزاعی است که به درد خر کردن خلایق می خورد.


خوب
چه بهتر.
مدارس جنقوری اسلامی
نه برای رفتن
بلکه برای در رفتن اند.
در این مدارس قرون وسطی
نه فوت و فن تفکر
حتی
نه فوت و فن خواندن و نوشتن
بلکه خرافه و خریت و خردستیزی
تدریس می شود.
تازه
اگر کودکان مردم را مورد تجاوز جنسی قرار ندهند،
باید شکرش را به جا آورد و سپاسگزارشان بود



رابطه پدر با فرزند هم شبیه رابطه عاشق با معشوق است.
 رابطه به معنی علمی کلمه نیست.
 رابطه چیست؟



پیش شرط لازم برای ترجمه آثار مارکسیستی مارکسیست بودن است.

شروع شد.
شما معنی مغلطه را هم نمی دانید.
هارت و پورت میکنید
گاهی با تعارفات فئودالی و گه بی تعارفات فئودالی.

بحث بر سر ما و تعداد ما و آدرس طویله ما و نام و نشان ما ست
و
یا بحث بر سر شخصی نبودن نظرات است؟
فرق خر با خردگرا چیست؟
خر به حمال انیدشه می عندیشد
و
خردگرا
به خود اندیشه.
خردگرا به حمال اندیشه
اعتنایی ندارد.
مگر اینکه حمال به موضوع شناخت تبدیل شود.


حالا از ما چه انتظاری دارید؟
از موضوع مورد بحث وداع کنیم و به دعاوی سوسن و سحر و سارا بپردازیم؟
حرف ما این بود که عشق رابطه نیست.
سؤال این بود که رابطه چیست؟
هر هماندیشی به این سؤال مطروحه باید بیندیشد و جواب دهد تا بحث ادامه یابد.
و یا بگوید که نمی داند و تعریف رابطه را بیاموزد.
عشق تعریف علمی و تجربی دارد.
تعاریف دلبخواهی سوسن و سحر و سارا فاقد ارزش علمی و تجربی اند.
جنقوریان به خربزه می گویند کرگدن.
ضمنا ادعا می کنند که نظرشان این است.
وقتی هم بگویی
نظرات شخصی نیستند، عین خیال شان نیست.



دل به چه معنی است؟
دل
مثل عشق و غیره از مفاهیم هتک حرمت شده است.
همه از دل دم می زنند بدون انیکه بگویند من ـ زورشان از دل چیست؟
این دل چیست
که از دست می رود
به دست می اید
شکسته می شود
ربوده می شود
دلبری
دلداری
دلربایی
دل افروزی
دلسوزی
....
برایش هست
خیلی ها حتی دل را با قلب که فونکسیونش پمپاژ خون در رگ ها ست
عوضی می گیرند.



فرض کنیم که خدایی وجود دشاته باشد و دعای پری چهره ها را مستجاب کند.
اگر خدا خردگرا باشد
بیشک
خواهد پرسید:
الترناتیو پری چهره ها برای قوم لوط ۲
از چه قرار است؟
چون حذف منفور
به شرطی میسر می شود که جای خالی منفور با مطلوبی پر شود.

عشق
اصلا رابطه نیست.
رابطه چیست؟
عشق در غیاب عقل اندیشنده یکه تازی میکند.
عاشق
خر است و نه خردگرا.


نه.
اولا
ما یک دنده نیستیم.
ما اندیشنده هستیم.
ما می توانیم در دعاوی خود تجدید نظر کنیم و رشد کنیم.
یک دنده
خر است و نه خردگرا.
نظر تو اصلا نظر نیست.
ادعا ست.
تو یک میلیونم مطالب ما را نخوانده ای.
چگونه می توانی راجع به ما ابراز نظر کنی و خرافه نباشد؟



اعضای جامعه را نمی توان به بدبخت و خوشبخت طبقه بندی کرد
و
عوامفریبی نکرد.
جامعه از طبقات و اقشار اجتماعی تشکیل می یابد و نه از خوشبخت و بدبخت.
بدبخت کسی که به مزخرفات عرفان تره خرد بکند.




هگل
درسی که ما از تاریخ می گیریم
این است که ما از تاریخ درس نمی گیریم.

ایراد این ادعای هگل کجا ست؟


این خرافات مبتنی بر قیاس به نفس
تعمیم پذیر نیستند.
شما می توانید چنین و چنان باشید
ولی همه نباید مثل شما باشند.
همه معمولا
در دیالک تیکی از انتقاد از خود و انتقاد از جامعه خود
به سر می برند.
بهتر هم همین است.
فقط لاشخورها از انتقاد دیالک تیکی نهی می کنند.


نظرات شخصی نیستند.
 چیستند؟
مثال:
 سیب میوه ای قابل خوردن است.
 این یک نظر است.
 نظر کیست؟


نه.
درخت یک مفهوم است.
مثل خدا.
مفهوم درخت
وجود خارجی ندارد.
فقط در ذهن بشر وجود دارد.
خدا
روزی پستان مادران بوده است.
خدا
روزی آلت تناسلی پدران بوده است.
خدا
روزی خورشید بوده است.
الله
روزی بتی در گوشه بتکده کعبه بوده است




عشق = وابستگی بی اراده و بی اختیار به هر ننه قمری و یا دده دمری.
عشق
نشانه نادانی است.
دلیل تجلیل افراطی و عوامفریبانه از عشق در ادبیات فئودالی چیز دیگری است.
چیست؟


عجب لاطائلاتی.
هر خری حتی می داند که جامعه مثل قابق بزرگی است
و
همه باید مواظب و منتقد افکار و اعمال همدیگر باشند
و
گرنه دیوانه ای قایق را سوراخ میکند و همه غرق می شوند.
انتقاد
هسته پسته مهر است.
پیگیرترین منتقدین ننه و بابای هر کره خری است که کره خود را بیش از چشمان شان دوست دارند.


خطا (اشتباه)
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیز به تنهایی وجود ندارد.
همه چیز در دیالک تیک مربوطه وجود دارد.
همه چیز با ضد دیالک تیکی خود همراه است.
مثال:
خطا
در دیالک تیک های زیر وجود دارد:
در دیالک تیک خریت و خطا
که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک علت و معلول است.
خطا به دلیل خریت صورت می گیرد.

در دیالک تیک واقعیت و خطا
که شرایط واقعی مثلا عقب ماندگی نیروهای مولد،ه علم و فن و فرهنگ به ارتکاب خطا منجر می شود.
مثلا
باور به اجنه در تخمیر و غیره به دلیل فقدان میکروسکوپ و بیگانگی با میکروموجودات. مثلا باکتری ها.

در دیالک تیک حقیقت و خطا
این بدان معنی است که هر خطایی ضمنا حاوی ذراتی از حقیقت است و هر حقیقتی حاوی ذراتی از خطا ست.
......


این «شعر» ها
شعریت ندارند.
زباله ـ شعر اند.
ضمنا به لحاظ نظری و منطقی
خرکی و خرافی اند.
شادی
هیچ مزیتی بر غم ندارد.
شادی
به تنهایی اصلا وجود ندارد.
به قول سعدی
غم و شادی به هم اند.
مثل گل و خار


درنگی در طرز نگارش تحریفی اشعار حافظ

از ننگ چه گوئی؟ که مرا نام ز ننگ است!

بعد از گذاشتن علامت سؤال
گذاشتن (که) غلط است و گذاشتن علامت تعجب ویا خطاب در اخر مصراع شعر هم به همین سان.
ویرایش:
از ننگ چه گوئی، که مرا نام ز ننگ است.

وز نام چه پرسی؟ که مرا ننگ ز نام است!
اینجا هم به همان سان.

در مذهبِ ما باده حلال است، ولیکن
گذاشتن «و» (ولیکن) هم پس از گذاشتن «است»، غلط است.
حافظِ شیراز به روایتِ #احمدشاملو

این جمله هم غلط است:
ویرایش:
بازنویسی خرکی و دلبخواهی ـ تحریفی اشعار حافظ توسط شاملو



ویرایش:
زخم ها زد راه بر جانم ولی
زخم عشق آورده تا کوی ات (کویت) مرا
معنی تحت اللفظی:
پایم در راه رسیدن به کوی تو
تاول زده است.
زخم عشق اما مرا به کوی تو اورده است.

ناپیگیری جنقوریان در رعایت قواعد نگارش در نگارش همین بیت شعر آشکار می گردد:
در مصراع اول، جانم (جان من) درست نوشته می شود.
در مصراع دوم کویت (کوی تو) کوی ات نوشته می شود.
یعنی غلط نوشته می شود.
چون کوی ات معنی به کلی دارد.
از این خطاهای نگارشی
حتی شاملو در بازنویسی دیوان حافظ مرتکب می شود.
ضمنا
زخم عشق نیست که حریف را به سراغ حریفه برده است.
حوایج جنسی و غریزی بوده است که هر خری را به راهپیمایی برمی انگیزد.
عشق
بدیلواژه ای برای لهو و لعب و لاس و لیس و جفتگیری و مخلفات است.
عشق
بهانه وازه است.
تنها کسی که از عشق
تصور علمی و حقیقی دارد،
فروغ فیلسوف است.
تصور بقیه شعرا از عشق
بند تنبانی و خیالی و آبدوغخیاری است



آمر (امر کننده، ارباب نخبگان و حکام و فقها و خوانین و سلاطین) و همه کاره
طبقات حاکمه اند
که اصل خدا هستند
و
مثل خدا هستند.
نه دیده می شوند و نه شناخته می شوند و نه به محاکمه کشیده می شوند و نه محکوم می شوند.
طبقات حاکمه
مثل خدا
از پشت پرده حکمرانی می کنند.
توسط پیک مقرب به مأمورین دستور می فرستند.
مأمورین
رسول طبقات حاکمه اند.
رسول اکرم هم همه کاره نبود.
مأمور اکرم بود.




مطالعه می تواند بی تفاوتی شما را مخدوش سازد.
فرنگی

آری و نه.
این
اولا
بستگی به موضوع مطالعه (مثلا کیفیت کتاب و مجله و رسانه و غیره) دارد
ثانیا
بستگی به فرد مربوطه دارد.
نرود سیخ عاقلان در خر.
به همین دلیل بحث با خیلی از خر ها در انها اثر نمی کند.
در بهترین حالت سوبژکت بحث را یعنی بحث کننده را به کار فکری وامی دارد.
مثال:
خیلی ها سواد اکابری حتی ندارند.
مثال:
حریفی نوشته:
عبدالله در روزهای اخر این شعر را مرتب زمزمه می کرد.
خری زیر مطلب کامنت گذاشته:
مگر عبدالله فقید شاعر هم بود؟
این خر هنوز معنی شاعر را نمی داند.
چون خیال میکند که هر کس شعری را نشخوار کند
شاعر است.


چرا.
اگر شعر شاعر تحلیل مارکسیستی شود،
ماهیت و منظور خود شاعر
هم
ضمنا کشف و افشا می شود



برنامه های رژیم (؟) عامل اصلی (عوامل اصلی) افزایش سوانح کار است (کارند)؟
چرا و چگونه؟
مسائل محیط کار
چه ربطی به رژیم دارند؟
فرق کارفرما با رژیم چیست؟
سوانح کار
تازگی ندارند.
خاص جنقوری اسلامی هم نیستند.
یکی از مهمترین دلایل و علل سوانح کار
خستگی کارگر در روند کار است.
دلیل و علت دیگر
فقدان کارآموزی عمیق است.
وضع اموزش و پرورش در جنقوری وخیم است.
خلایق مدرک می گیرند
بدون انکه مهارت لازمه را فراگیرند.
چه بسا با تقلب از امتحانات مربوطه قبول می شوند.
ای بسا معلمین و کاراموزان که خودشان بیسوادند و لیاقت مربوطه را ندارند.
سطح فکری و فرهنگی افاغنه
بالاتر از اجامره است.


اولا
خدای کذایی
در حقیقت
حوا را از بهشت بیرون رانده و نه آدم را.
آدم
اصلا آدم نبود تا خدا آدم حسابش کند و طرد و تبعیدش کند.
مقصر اصلی در خوردن گندم و نه سیب
حوا بود.
آدم خر بود و فریب حوای فریبا را خورده بود.
اگر تیز بنگریم
حوا هم مقصر نبود
ابلیس در هیئت مار بود که به فریب حوای فریبا
دست زده بود.

ثانیا
دیالک تیک جنت و جهنم
تجریدی از دیالک تیک جامعه بی طبقه و جامعه طبقاتی است.
خروج از بهشت
تجریدی از خروج بشریت از جامعه کمونیستی اولیه است
که به ورود به جامعه طبقتی منجر می شود که جهنمی است.




آره.
کسب و کار اگزیستانسیالیست ها همین است.
هارت و پورت توخالی.
قبله عالم قمداد کردن خویشتن خویش.
آدم باید خر باشد و گول این جماعت از خودراضی چه بسا معتاد به تریاک و هروئین را بخورد.
هیچ خردگرایی
خود را شرف کیهان جا نمی زند.
بامداد اول و آخر قلمداد نمی کند.
اصلا
خود را نمی بیند و سانترالیزه نمی کند.
منم منم سر در نمی دهد.
خردگرایان
از تبار توده اند:
بی ادعا
بی نام
و
بی نشان می مانند.



سیمین بهبهانی
شاعر خوبی بوده
تنها چیزی که نداشته عقل اندیشنده بوده است.
تفاوت و تضاد فروغ با سیمین همینجا ست.

افراد
را
این و آن بزرگ و یا کوچک نمی کنند.
این طبقات حاکمه اند که یکی را خادم و قهرمان جا می زنند و به جامعه قالب می کنند
و دیگری را خاین و ضد قهرمان (آنتی هیرو).
دلیل اینکه چرا
دست طبقه حاکمه در این رابطه رو نمی شود،
چیست؟



بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن
که بدترین روزها در کنارت بوده اند
مینو

این حرف ها کلی و انتزاعی اند.
منظور از بدترین ویا بهترین روزها چیست؟
وقتی پیر و کریه و ضعیف و سست و بیمار و بی حال باشی
حتی خودت از خودت فرار می کنی
چه رسد به بیگانه.
وقتی تحت تعقیب باشی
حتی برادرت و خواهرت در به رویت باز نمی کند.
قحط بهانه که نیست.
درست به همین دلیل
خیلی ها
خود را به هزار طریق و ترفند
بزک فکری و فیزیکی و فرهنگی می کنند.
مثلا حرف های گنده گنده می زنند که معنی شان را حتی خودشان نمی دانند.
خیلی ها
بیماری های خود را مثل اسرار مگو
در گاوصندوق ضمیر و ذهن نگه می دارند تا خلایق از با خبر و بیزار نگردند.
ترک تعارفات باید کرد ویا حقیقت عریان باید زیست.
قاعده این است.
استثناء همیشه هست
ولی تعمیم پذیر نیست.


هر کس این یاوه را گفته
خر بوده و نه خردمند.
با پوزش از خر که خر نیست.
مغز
خورجین افکار نیست تا پر و یا خالی باشد.
مغز
ارگان تفکر است.
همانطور که پا ارگان رفتن و در رفتن از طویله است.


خر نمی تواند به سگ سنگ اندازد.
به عوض تحویل یاوه به خلایق
برو خردمند شو.
بعد دم از علم ودانش بزن.


پیشنهاد چیه؟
ما اهل پیشنهاد نیستیم.
ما از سگان هار قند هاریم
کسب و کار ما پارس به زبان پارسی است.
هدف ما برآشفتن خواب خفتگان و خران است


ویرایش:

بِرَو قوی شَو گر (اگر) راحتِ جهان طلبی
که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است!

من ـ‌ زور شاعر از ضعیف چیست؟
معیار عینی و علمی برای تعیین و تشخیص و تمیز ضعف از قوت چیست؟
مثال:
مورچه
ضعیف تر از فیل است؟
خلایق
از فرط خریت
فقط خویشتن خویش را می بینند ومرتب منم منم سر می دهند.
انگار تحفه نطنزند.
در کدام نظام طبیعت ضعیف انتزاعی و کذایی مورد نظر شاعر پامال است.
سعدی ۷۰۰ سال قبل به این خرافه ها آفتابه برداشته است.
در فلسفه سعدی و در طبیعت و جامعه
پشه می تواند فیلی را به زانو در آورد.
سنگ خرد می تواند به کوه بزرگی تبدیل شود.
مور می تواند علیرغم کوچکی زنجیری ناگسستنی بسازد.
مورچه می تواند قارچ پروش دهد و از قارچ پنی سیلین بگیرد و بیضه ها و محل زندگی اش را ضد عفونی کند و هواکشی کند و دمای هوای محل زندگی خود را تنظیم کند
کاری که خیلی از آدم ها عاجز از انجامش هستند



تنهایی انسان را بزرگ می‌کند
آنقدر بزرگ که شاید دیگر هرگز
در زندگی کسی جا نشود.
حریف

اولا
هیچکس تنها نیست.
هر کس دیالک تیکی از من درونی و برونی است.
با درون خویش
یعنی با تجارب و خاطرات خویش و همنوعان خویش مثلا در کتاب ها
می توان سالها تنها بود و احساس تنهایی نکرد.
ثانیا
در حال حاضر
به مدد انقلاب علمی و فنی
میتوان با استفاده از انترنت با صدها نفر رابطه برقرار کرد.
حتی می توان عاشق شد، هماندیشی کرد، یاد گرفت ویاد داد.
حتی می توان به تشکیل گروه و سازمان و حزب نایل آمد.
ثالثا
منظور از جا گرفتن در زندگی کسی چیست؟
انسان ها انواع متعدد و متفاوتی از روابط با هم دارند.
روابطی که می توانند توسعه یابند و یا قطع شوند.
حسن تجربه تنهایی این است که فرد از این و آن بی نیاز می گردد
روی پای خود می ایستد و برای خود برنامه می ریزد و رشد فکری و فلسفی و فرهنگی و علمی و هنری میکند.
خالقان افکار و آثارو اشعار خارق العاده چه بسا تنهایان بوده اند.
خلایق ۹۹ درصد اوقات الماس واره خود را به وراجی با این و ان تلف می کنند.
ای بسا تنهایی ها
که هزاران بار بهتر از این جور همبایی ها ست

 

مخاطب این چهنمود کیست؟
کی قدرت و سلاح و ثروت را در اختیار دارد تا به دست کودنی مثل حریف حراف بدهد؟
ضمنا
قدرت و سلاح و ثروت که بادآورد نیستند.
علاوه بر این
چنین کسی
چه نفعی از تخریب کشوری می برد؟
اصلا من ـ زور از کودن چیست؟
خود عندرزگو
علامه است؟



دنیا به چه معنی است؟
ساختار همه چیز هستی
دیالک تیکی است.
مثلا اتم
دیالک تیکی از پروتون (+) و الکترون (-) است.
هر موجود زنده
از حشره تا حیوان و انسان
دیالک تیکی از زن و نر است.
دیالک تیک زن و نر
حتی می تواند در جسم واحدی باشد.
جنسیت بیضه های خیلی از موجودات مثلا لاک پشت ها
بسته به دمای هوا تعیین می شود.
خیلی از موجودات فقط از زنان تشکیل می یابند و فقط یکی از انها نر است.
اگر نر احیانا بمیرد
یکی از زنان
تحول جنسیتی می یابد و نر می شود تا دیالک تیک زن و نر
برقرار گردد.
تحقیر زن
فاقد ارزش علمی و اقعی است.
اتفاقا
در جنقوری اسلامی
زنان خردگراتر و داناتر از نرانند.
دلیلش چیست؟


سازمان مجاهدین خلق
به لحاظ طبقاتی
نماینده منافع کدام طبقه اجتماعی است؟
مش رضا؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر