شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶ ـ ۶۷)
بخش سوم
۱
کرامت، جوانمردی و ناندهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است.»
معنی تحت اللفظی:
کرامت معنایی جز نان دادن به همنوع نیست.
بقیه تشبثات، بیهوده اند.
سعدی
در این بیت شعر،
برای تعریف کرامت،
دیالک تیک مادی و معنوی و یا دیالک تیک وجود و شعور
را
به شکل دیالک تیک ناندهی و مقالات بیهوده بسط و تعمیم می دهد و نقش مادی (ناندهی) را چنان مطلق می کند که برای معنوی (عبادت و پارسائی) هیچ نقشی باقی نمی ماند و دیالک تیک یاد شده به دوئالیسم همه چیز و هیچ تقلیل می یابد.
چون دیالک تیک هرگز نمی تواند مونوپولار (تک قطبی) باشد.
همین موضعگیری سعدی
پانصد سال بعد،
موضع ماتریالیست های مکانیکی (متافیزیکی) خواهد بود.
اکنون
سعدی را دیگر نمی توان باز شناخت.
از خانه مرد پاکیزه بوم خارج می شود، با دشنه شکسته دیالک تیک کرامت و عبادت در دست.
دشنه ای ناتمام، نیمه کاره، نیم بند که در روشنائی بی رمق صبحگاهی برق می زند.
سعدی گرسنه و بی حال،
دشنه شکسته اش را نشان مردم می دهد و با صدای ماتریالیست های متافیزیکی اعلام می دارد که در دیالک تیک کرامت و عبادت، کرامت همه چیز است و عبادت هیچ، نان همه چیز است و باقی مقالات بیهوده و طبل توخالی اند.
جماعت به شبهه در شیخ می نگرند، چرا که وقتی عبادت هیچ باشد و کرامت همه چیز، دیگر نه از دیالک تیک، اثری می ماند و نه از شیخ، اعتباری.
چه شیخی که معنویات را مقالات بیهوده می شمارد، به طبل تهی تشبیه می کند و مادیات را مطلق می نماید.
سعدی انگار به زبان غیر قابل فهم دیده رو، لامتری و هولباخ سخن می گوید.
دیده رو، لامتری و هولباخ
پانصد سال بعد از مادر زاده خواهند شد،
کلام سعدی را مو به مو تکرار خواهند کرد،
تئوری انقلاب ضد فئودالی فرانسه را تدارک تئوریک خواهند دید و دشنه ماتریالیستی ـ متافیزیکی یک لبه زهرآگین خود را به زحمت بر قلب فئودالیسم اروپا فرو خواهند کاشت.
سعدی اکنون نه به دیالک تیک باور دارد، نه به ایدئولوگ فئودالیسم شباهت دارد و نه بورژوا ست.
او فقط گرسنه است و از موضع گدایان سخن می گوید، همین و بس.
و گرنه قاعدتا نباید از کسی بخواهد که قانون جهانشمول داد و ستد را زیر پا بگذارد، نان رایگان به او و دوستانش بدهد.
سعدی که جز مقالات بیهوده به همراه نبرده است، چگونه می خواهد جز مقالات بیهوده بستاند.
داد و ستد رابطه ای دو طرفه است، چیزی می دهی و چیزی می ستانی.
برای گرفتن نان باید زر بدهی و گرنه مقالات بیهوده تحویلت خواهند داد.
سعدی ظاهرا هنوز نمی داند که چرا اشراف بنده دار، فئودال و دربار برایش خوان می گسترند.
او خیال می کند که حضرات کریم و جوادند.
واقعیت این است که سعدی ـ چه بداند و چه نداند ـ ایدئولوگ آنها ست، نوکر ایدئولوژیکی آنها ست، عمله شیطان است.
سعدی در این داد و ستد نیز وارد رابطه ای دو طرفه شده است:
بزرگان از نعمت خویش برخوردارش می کنند، تا او جزم «مشیت الهی»، تئوری تسلیم و تحمل و رضا، تئوری رزق مقدر و یاوه ها و خرافه های دیگر را به خورد مردم دهد.
نان در اختیارش می گذارند، تا به تحریف حقایق و وارونه سازی بی شرمانه آنها اقدام کند.
کیسه های زر با عزت و احترام خاص برایش می فرستند، تا علیه اهل طریقت و عرفان و بورژوازی نوپا به لشکرکشی ایدئولوژیکی و تئوریکی ـ تئولوژیکی دست زند.
حافظ هم به همین سان.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر