۱۴۰۰ فروردین ۱۶, دوشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) استوئیسم

Bild

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

۱

·      استوئیسم به سه معنی زیر به کار می رود:

 

الف

·      استوئیسم به مثابه عنوانی برای آموزه های فلسفی استوئا به کار می رود.

 

ب

·       استوئیسم به مثابه عنوانی برای نوسازی و تکمیل فلسفه استوئا، به ویژه اتیک آن، توسط لیپسیوس و دووار در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی در بلژیک و فرانسه به کار می رود که به نئواستوئیسم معروف است.

 

پ

·      استوئیسم به مثابه عنوانی برای هر فلسفه و جهان بینی ئی به کار می رود که حاوی مشخصات زیر باشد:

 

۱

·      تبلیغ اخلاق ریاضتگرانه (مرتاضیت)

 

۲

·      طرح انتزاعی مسائل اجتماعی، به مثابه مسائل روحی صرف.

 

۳

·      ترجیح زندگی درونی انسانی بر حوادث برونی (اجتماعی و طبیعی)

 

۲

·      از این رو ست که فلسفه و جهان بینی بورژوازی نوخاسته، در بخش اعظم راه خود، حاوی افکار استوئیستی بوده است.

 

۳

یوهانس کالوین

(۱۵۰۹ ـ ۱۵۶۴)

اصلاح طلب مذهبی فرانسوی الاصل

مؤسس کالوینیسم

 

·      مثال های بارز در این زمینه به شرح زیرند: 

 

الف

·      کالوینیسم

·      (جنبش تئولوژیکی (فقهی) مبتنی بر آموزه های (تعالیم) کالوین. مترجم)

 

ب

·      تا حدودی پروتستانتیسم

 

·      (پروتستانتیسم به معنی محدود کلمه، به گرایش مذهبی ئی اطلاق می شود که در قرن شانزدهم میلادی، در کشورهای آلمانی زبان به دنبال رفرماسیون پدید آمده است و انشعابی از کاتولیسیسم محسوب می شود. مترجم)

 

پ

·      اتیک کانت.

 

۴

·      هگل در اثر خود تحت عنوان «فنومنولوژی روح» ـ برای اولین بار در تاریخ فلسفه ـ به انتقاد بنیادی و ژرف درست از ماهیت استوئیسم پرداخت.

 

۵

·      اگرهم انتقاد هگل، در وهله اول، علیه نظرات اخلاقی کانت و شیللر متوجه است، ولی با اشاره به انتزاعی و غیرواقعی بودن تفکر استوئیستی، کلیه فرم های نمودین استوئیسم را، از جهان باستان تا جامعه بورژوائی، مورد انتقاد قرار می دهد.

 

۶

·      هگل می نویسد:

 ۱

·      «اختیار خود آگاهی ـ همانطور که می دانیم ـ از زمانی که آن به مثابه نمود آگاه آن، پا به عرصه تاریخ روح نهاده است، استوئیسم نام دارد...

 

۲

·      حالا فرق نمی کند که ماهیت این خود آگاهی، هر خودآگاهی دیگر و یا تجرید (انتزاع) محض «من» باشد، که دگرباشی ـ اما به مثابه یک تفاوت اندیشیده ـ در آن سهیم است.

 

۳

·      بدین طریق است که آن در دگرباشی خویش به خویشتن خویش باز می گردد.

 

۴

·      بدین طریق، این ماهیت آن ـ همزمان ـ فقط یک ماهیت انتزاعی است.

 

۵

·      اختیار خودآگاهی، اعتنائی به هستی طبیعی ندارد.

 

۶

·      از این رو ست که آن را رها کرده و به حال خود نهاده است و بازتاب یک بازتاب دوگانه است.

 

·      (بازتابی است که خود را دوباره بازتاب داده است، بازتاب بازتاب است. مترجم)

 

۷

·      آزادی در اندیشه، تنها اندیشه محض را به مثابه حقیقت خود دارد، که از واقعیت یابی زندگی خالی است.

 

۸

·      و علاوه بر این، فقط مفهوم آزادی است و نه خود آزادی زنده ....

 

۹

·      از این رو ست که استوئیسم، وقتی که از آن، معیار حقیقت به طور کلی را پرسیده اند، یعنی در واقع، محتوای خود اندیشه را پرسیده اند، دست و پایش را گم کرده است.

 

۱۰

·      استوئیسم در پاسخ به این پرسش که «چه چیزی خوب و حقیقی است»، دوباره همان اندیشه بی محتوا را، به مثابه پاسخ، تحویل پرسنده داده است:

·      «خوبی و حقیقی در خردمندی است.»

 

۱۱

·      اما این خودهمسانی تفکر فقط یک فرم محض است، فرمی که از هر محتوائی تهی است.

 

·      (فرمی توخالی است. مترجم)

 

۱۲

·      کلمات عام خوبی، حقیقی و خردمندی سجایا، که استوئیسم بر روی شان درجا می زند، به طورکلی شورانگیزند.

·      ولی چون در عمل، قادر به گسترش محتوائی نیستند، طولی نمی کشد، که دچار رخوت می شوند و خمیازه می کشند.»

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر