امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند ۱۳۰۶)
تحلیل واره ای از
شین میم شین
گر چشم دل بر آن مه آیینه رو کنی
سیر جهان در آینه ی روی او کنی
سیر جهان در آینه ی روی او کنی
خاک سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
آیینه شو که خدمت آن ماهرو کنی
جان تو جلوه گاه جمال، آنگهی شود
کایینه اش به اشک صفا شست و شو کنی
کایینه اش به اشک صفا شست و شو کنی
خواب و خیال من همه با یاد روی تو ست
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
تا کی به من چو دولت بیدار رو کنی
درمان درد عشق، صبوری بود، ولی
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی؟
با من چرا حکایت سنگ و سبو کنی؟
خون می چکد ز ناله ی بلبل در این چمن
فریاد از تو گل، که به هر خار، خو کنی
فریاد از تو گل، که به هر خار، خو کنی
دل بسته ام به باد، به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشام مرا مشکبو کنی
بگشایی و مشام مرا مشکبو کنی
اینجا ست یار گم شده، گرد جهان مگرد
خود را بجوی سایه، اگر جست و جو کنی
خود را بجوی سایه، اگر جست و جو کنی
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر