۱۳۹۹ آذر ۱۳, پنجشنبه

نامه رسان کوچولو و هدیه روز تولد!


قصص نامه رسان کوچولو

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

 

·    مردم در زمستان مرتب برای همدیگر نامه می نویسند.

 

·    مردم نامه های کت و کلفت برای یکدیگر می نویسند، برای اینکه حوصله شان سر می رود و احساس کسالت می کنند و گاهی هم ـ حتی ـ مریض اند.

 

·    «من به تو می اندیشم»، به یکدیگر می نویسند.

 

·    «قطره ای می شناسی که زکام را علاج کند؟» از یکدیگر می پرسند.

 

·    نامه رسان کوچولو هم باید ساعات متوالی برای رساندن نامه ها در راه باشد.

 

·    بهار وقت عشق است و وقت نامه های عاشقانه.

 

·    نامه های عاشقانه سبکسارند، به سبکساری آه.

 

·    نامه های عاشقانه ـ علاوه بر این ـ بوی خوشایندی دارند.

 

·    نامه رسان کوچولو از رساندن این جور نامه ها احساس خشنودی و رضایت خاطر می کند.

 

·    برای اینکه دریافت کنندگان نامه های عاشقانه سیمای شاد و سعادتمندی پیدا می کنند.

 

·    نامه رسان کوچولو در تابستان وقت فراغت بیشتری دارد.

 

·    مردم در تابستان حوصله نامه نگاری ندارند.

 

·    مردم در سایه درختان لم می دهند، به ابرهای مسافر چشم می دوزند و تنبل و تن پرور می شوند.

 

·    نامه رسان کوچولو هم به همین سان.

 

·    اما در پانزده شهریورماه، در گرمای سوزان تابستان، دوباره سر نامه رسان کوچولو شلوغ می شود.

 

·    پانزده شهریورماه روز تولد آقا شیرزاد و ننه پیلتن است.

 

·    آقا شیرزاد و ننه پیلتن دشمن یکدیگرند و اینکه هر دو در یک روز متولد شده اند، تصادف محض است و بس.

 

·    امسال ـ اما ـ بیشتر از هر سال بسته فرستاده شده است.

 

·    نامه رسان کوچولو در رفت و آمد مدام است.

 

·    گاهی کنار جوی آب می نشیند و آه می کشد.

 

·    سگی که جلوی دکه قصابی نشسته، نگاهش می کند.

 

·    دل سگ به حال نامه رسان کوچولو می سوزد و تصمیم می گیرد که کمکش کند.

 

·    سگ بسته سنگین را برمی دارد و دنبال نامه رسان کوچولوی راه می افتد.

 

·    «خیلی ممنون!»، نامه رسان کوچولو می گوید.

·    «لطف کردی!»

 

·    بدین طریق نامه رسان کوچولو و سگ همکار یکدیگر می شوند.

 

·    نامه رسان کوچولو ـ اما ـ متأسفانه فراموش کرده است، که سگ خواندن بلد نیست.

 

·    از این رو ست که بسته ها به آدرس های غلط برده شده اند.

 

·    «عجبا!»، ننه پیلتن می گوید.

·    «چه کسی برای من چپق می فرستد!»

 

·    و آقا شیرزاد از دیدن بسته ای با عطر زنانه حیرت می کند.

 

·    «فرچه ریش تراشی!»، ننه پیلتن سر تکان می دهد.

 

·    در همین اثنا آقا شیرزاد بسته ای را با ماتیک و وسایل آرایش زنانه باز می کند.

 

·    و وقتی در بسته ای پیراهن زنانه دریافت می کند، کله اش سوت می کشد و برای دعوا با ننه پیلتن از خانه خارج می شود.

 

·    ننه پیلتن لبه داری را از بسته پستی در آورده و بر سر نهاده و آقا شیرزاد با پیراهن زنانه در دست رو در روی هم می ایستند و از دیدن یکدیگر خنده شان می گیرد.

 

·    با هم خندیدن ـ اما ـ دشمنی ها را ذوب می کند و از بین می برد.

 

·    ننه پیلتن و آقا شیرزاد به یکدیگر «تولدت مبارک» می گویند و جشن تولد مشترکی برپا می کنند.

 

·    این نعمت را مدیون نامه رسان کوچولو هستند.

 

·    اگر راستش را بخواهید، مدیون سگ دم دکه قصابی اند، که خواندن بلد نیست.

 

·    سگ اما دیری است که ماجرا را از یاد برده و اکنون در سایه دراز کشیده و خرناسه سر داده است.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر