قصص نامه رسان کوچولو
جینا روک پاکو
· مردم در زمستان مرتب برای همدیگر نامه می نویسند.
· مردم نامه های کت و کلفت برای یکدیگر می نویسند، برای اینکه حوصله شان سر می رود و احساس کسالت می کنند و گاهی هم ـ حتی ـ مریض اند.
· «من به تو می اندیشم»، به یکدیگر می نویسند.
· «قطره ای می شناسی که زکام را علاج کند؟» از یکدیگر می پرسند.
· نامه رسان کوچولو هم باید ساعات متوالی برای رساندن نامه ها در راه باشد.
· بهار وقت عشق است و وقت نامه های عاشقانه.
· نامه های عاشقانه سبکسارند، به سبکساری آه.
· نامه های عاشقانه ـ علاوه بر این ـ بوی خوشایندی دارند.
· نامه رسان کوچولو از رساندن این جور نامه ها احساس خشنودی و رضایت خاطر می کند.
· برای اینکه دریافت کنندگان نامه های عاشقانه سیمای شاد و سعادتمندی پیدا می کنند.
· نامه رسان کوچولو در تابستان وقت فراغت بیشتری دارد.
· مردم در تابستان حوصله نامه نگاری ندارند.
· مردم در سایه درختان لم می دهند، به ابرهای مسافر چشم می دوزند و تنبل و تن پرور می شوند.
· نامه رسان کوچولو هم به همین سان.
· اما در پانزده شهریورماه، در گرمای سوزان تابستان، دوباره سر نامه رسان کوچولو شلوغ می شود.
· پانزده شهریورماه روز تولد آقا شیرزاد و ننه پیلتن است.
· آقا شیرزاد و ننه پیلتن دشمن یکدیگرند و اینکه هر دو در یک روز متولد شده اند، تصادف محض است و بس.
· امسال ـ اما ـ بیشتر از هر سال بسته فرستاده شده است.
· نامه رسان کوچولو در رفت و آمد مدام است.
· گاهی کنار جوی آب می نشیند و آه می کشد.
· سگی که جلوی دکه قصابی نشسته، نگاهش می کند.
· دل سگ به حال نامه رسان کوچولو می سوزد و تصمیم می گیرد که کمکش کند.
· سگ بسته سنگین را برمی دارد و دنبال نامه رسان کوچولوی راه می افتد.
· «خیلی ممنون!»، نامه رسان کوچولو می گوید.
· «لطف کردی!»
· بدین طریق نامه رسان کوچولو و سگ همکار یکدیگر می شوند.
· نامه رسان کوچولو ـ اما ـ متأسفانه فراموش کرده است، که سگ خواندن بلد نیست.
· از این رو ست که بسته ها به آدرس های غلط برده شده اند.
· «عجبا!»، ننه پیلتن می گوید.
· «چه کسی برای من چپق می فرستد!»
· و آقا شیرزاد از دیدن بسته ای با عطر زنانه حیرت می کند.
· «فرچه ریش تراشی!»، ننه پیلتن سر تکان می دهد.
· در همین اثنا آقا شیرزاد بسته ای را با ماتیک و وسایل آرایش زنانه باز می کند.
· و وقتی در بسته ای پیراهن زنانه دریافت می کند، کله اش سوت می کشد و برای دعوا با ننه پیلتن از خانه خارج می شود.
· ننه پیلتن لبه داری را از بسته پستی در آورده و بر سر نهاده و آقا شیرزاد با پیراهن زنانه در دست رو در روی هم می ایستند و از دیدن یکدیگر خنده شان می گیرد.
· با هم خندیدن ـ اما ـ دشمنی ها را ذوب می کند و از بین می برد.
· ننه پیلتن و آقا شیرزاد به یکدیگر «تولدت مبارک» می گویند و جشن تولد مشترکی برپا می کنند.
· این نعمت را مدیون نامه رسان کوچولو هستند.
· اگر راستش را بخواهید، مدیون سگ دم دکه قصابی اند، که خواندن بلد نیست.
· سگ اما دیری است که ماجرا را از یاد برده و اکنون در سایه دراز کشیده و خرناسه سر داده است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر