۱۳۹۹ مرداد ۱۹, یکشنبه

هیستوریسم (تاریخ گرایی) (۲)

پروفسور دکتر وینفرید شرودر

برگردان

 شین میم شین

      

۶

 

ویلهلم دیلتی 

(۱۸۳۳ ـ ۱۹۱۱)
فیلسوف، روانشناس، پداگوگ آلمانی
از فلاسفه متعلق به فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی)
او پدیده را نه بر بنیان قانونمندی های طبیعی، بلکه بر بنیان خودقانونمندی عالم روحی و روانی انسانی توضیح می داد.
او جزو مؤسسین علوم روحی محسوب می شود.
او ضمنا مؤسس متد هرمه نویتیک و روان شناسی فهمنده است.
او این متد را در آموزش جهان بینی بکار می بندد.
مؤلف آثار بیشمار


·      ویلهلم دیلتی در اثر خود تحت عنوان «بررسی هائی در جهت اثبات علوم انسانی»  (تحریر در سال های ۱۹۰۷ ـ ۱۹۱۰)  می نویسد:

·      «وقوف تاریخی به پایان پذیری هر پدیده تاریخی، هر وضع انسانی و یا اجتماعی، وقوف تاریخی به نسبیت هر نوعی از عقیده، آخرین گام برای رها سازی انسان است.

·      انسان به برکت آن، مستقل و حود مختار می شود و از هر آنچه که می بیند، محتوایش را بیرون می کشد، خود را سرتا پا وقف آن می کند، آزاد و رها می شود.

·      انگار هیچ سیستم فلسفی و یا عقیدتی وجود ندارد که انسان را مقید و مقهور خود سازد.

·      انسان بدین طریق، زندگی خود را از مزاحمت شناخت به کمک مفاهیم آزاد می سازد.

·      فکر (ذهن، جان) در مقابل کلیه یاوه های تفکر دگماتیکی خودمختاری کسب می کند و تداوم نیروی خلاق به مثابه حقیقت امر تاریخی مرکزی در مقابل نسبیت اعتبار کسب می کند.»

·      (وبلهلم دیلتی «بررسی هائی در جهت اثبات علوم انسانی»، جلد ۷، ص ۲۹۰ ) (۱۹۰۷ ـ ۱۹۱۰)

 

۷

 
فریدریش ماینکه
(۱۸۶۲ ـ ۱۹۵۴)
مورخ، استاد دانشگاه، عالم تاریخ آلمانی
مؤسس تاریخ ایده ها
آثار:
پیدایش هیستوریسم (۱۹۵۹)
راجع به تئوری فلسفه تاریخ (۱۹۶۵)
جهانوندی و دولت ملی (۱۹۶۲)
تاریخ تاریخنگاری (۱۹۶۸)

·      فریدریش ماینکه در سال ۱۹۳۳ تاریخ و عصر حاضر را چنین وصف می کند:

·      «هیستوریسم رلاتیویسمی را به همراه آورده که هر امر تاریخی، هر نهاد، هر پدیده، هر ایدئولوژی به گشتاوری موقتی در رودخانه بیکران شدن مبدل می شود.

·      بنا بر این رلاتیویسم، همه ی چیزها، ارزش نسبی کسب می کنند.»

 

۸

·      به قول ورنر کراوس، بدین وسیله تأکید به عمل می آید که از دیدگاه هیستوریسم «قوانین سیر روند تاریخ ... غیر قابل شناخت شده اند...

 

۹

·      "آزادی توسعه خلاق"، روند پیوسته حدوث را در هم می شکند و سبب می شود که تاریخ خصلت روندین و یا پروسه ای خود را از دست دهد و به عناصر نا مرتبط خود تجزیه شود.»

 

۱۰

·      چون شناخت نسبیت پدیده های تاریخی و مراحل توسعه، بخش لاینفک تئوری دیالک تیکی پیشرفت را در روشنگری واپسین (روسو، هلوه تیوس، دیدرو، کلود هنری د سن سیمون، هردر، هگل و غیره) تشکیل می داد که در ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، توسعه و تکامل یافته اتس، پس رلاتیویسم تاریخی قرن نوزدهم و بیستم به لحاظ تاریخی ـ ایده ای کاری جز مطلق کردن یکجانبه معارف از قبل موجود نداشته است.

 

۱۱

·      «دیالک تیک، همانطور که هگل می گوید، گشتاوری از رلاتیویسم را، گشتاوری از نفی را و گشتاوری از اسکپتیسیسم (تردیدگرایی) را در بطن خود دارد، بی آنکه آن، خود را به رلاتیویسم تقلیل دهد.

 

۱۲

·      دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس رلاتیویسم را بدون کوچکترین تردیدی در بطن خود دارد، ولی در آن خلاصه نمی شود.

 

۱۳

·      به عبارت دیگر دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس نسبیت کلیه معارف را به رسمیت می شناسد، اما نه به معنای انکار حقیقت عینی، بلکه به این معنا که مرزهای نزدیکتر شدن به حقیقت عینی به لحاظ تاریخی مشروط می شوند.»

 

۱۴

·      «رلاتیویسم به مثابه مبنای تئوری شناخت فقط به معنای به رسمیت شناختن نسبیت معارف ما نیست، بلکه علاوه بر آن به معنای انکار وجود هر حد و مرز و یا مدل عینی مستقل از بشریت است که شناخت نسبی ما بدان نزدیک و نزدیکتر می شود.»

·      (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۱۴، ص ۱۳۱)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر