۱۳۹۹ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۸۳)


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت نهم

 

۱    

بد انجام رفت و بد اندیشه کرد

که، با زیردستان ستم پیشه کرد

 

ترجمه تحت اللفظی:

کسی که به توده ستم کند،

نه

عاقبت به خیر می شود

و

نه

ایمن.

 

سعدی

بدفرجامی ستمگر

 را

نیز

در

 یک چیز ذهنی (سوبژکتیو)،

تحت عنوان نام و ننگ

تعیین می کند.

 

این طرز نگرش سعدی

سوبژکتیویستی و غلط است.

 

او جنبه عینی (اوبژکتیو ) قضیه را که در پیوند تنگاتنگ دیالک تیکی با جنبه ذهنی (سوبژکتیو) قرار دارد،

نادیده می گیرد.

 

نام و ننگ

اولا

از

هنجارهای اخلاقی هر جامعه

ناشی می شوند،

 

ثانیا

طبقاتی، نسبی و موقتی

اند،

 

ثالثا

بدون تعیین معیار و ملاک عینی و واقعی و مشخص برای آنها

انتزاعی و غیرقابل تعریفند.

 

شرور بدنامی از دید طبقه ای

می تواند

قهرمان جاوید و نیکنام طبقه ای دیگر

باشد

و برعکس.

 

سعدی و بویژه حافظ،

عمدتا با مفاهیم انتزاعی کار می کنند.

 

از این رو

نمی توانند و یا نمی خواهند به درک درست واقعیت عینی نایل آیند

و

راه حل درستی برای معضلات اجتماعی

ارائه دهند.

 

سعدی

نام و ننگ

را

به

مثابه انگیزه عمل خیر مورد استفاده قرار می دهد،

چون معیار مادی، اصولی و عینی برای انجام عمل خیر و حتی تعریف عمل خیر ندارد.

 

اگر

حافظ

را

رو در روی سعدی قرار دهیم،

مسئله روشنتر خواهد شد.

 

حافظ،

 اولا

نام و ننگ

را

 به

پشیزی نمی خرد

و

 دیالک تیک نام و ننگ

را

وارونه می سازد،

یعنی

ننگ را نام

و

 نام را ننگ

می شمارد:

 

از ننگ، چه گوئی، که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی، که مرا ننگ ز نام است.

 

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت.

 

گرچه بدنامی است نزد عاقلان

ما نمی خواهیم ننگ و نام را.

 

ثانیا

حافظ

ننگ و نام

 را

نیز

مادرزادی، بنیادی و تقدیری،

یعنی غیر قابل تغییر می داند:

 

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را

 

عیبم مکن به رندی و بدنامی،

 ای حکیم

کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم.

 

ثالثا

حافظ

 انگار

 خطاب به سعدی می گوید

که

 ننگ و نام

را

به

درجه هنجار اجتماعی ـ اخلاقی

ارتقاء ندهد:

 

ای دل

 شباب رفت و نچیدی گلی ز عمر

پیرانه سر

مکن هنری

 ننگ و نام

 را

 

سعدی

اکنون

 برای تشویق حافظ لاابالی و لات و لومپن

به

عمل خیر،

انگیزه ای

 نخواهد یافت

و

دچار مشکل خواهد شد.

 

سعدی برای اقناع انسانها به کردار نیک،

وعده نام نیک را می دهد:

«نکو باش، تا بد نگوید کست.»

 

علت این فلاکت معنوی سعدی

در

موضعگیری طبقاتی ـ فئودالی او

ست.

 

سعدی تعریف روشنی از مقوله «انسان» ندارد.

 

انسان سعدی،

انسان انگل

است،

چه

در

 هیئت اشراف فئودال و دربار

و

 چه

 در

 هیئت دراویش و روشنفکران گدا و سرسپرده.

 

سعدی

هنوز

 قادر به تعریف ماهیت انسان نیست.

 

البته

او را از این بابت نمی توان سرزنش کرد.

 

حتی علما و حکمای اروپا در قرن هجدهم

قادر به توضیح علمی و درک درست روندهای اجتماعی و ماهیت انسان و جامعه انسانی

نبوده اند.

 

پریشانفکری سعدی و خردستیزی حافظ

از این رو ست.

 

اگر سعدی مقوله «کار» را می شناخت،

به

مقوله «انسان» و «ماهیت انسانی»

پی می برد.

 

آنگاه،

 به طور اوتوماتیک، طبقات مولد و زحمتکش

 را

مظهر خیر

 می دانست

و

 برای عمل خیر

دنبال انگیزه های ذهنی (سوبژکتیو) از قبیل نام و ننگ

نمی گشت.

 

چون سعدی و حافظ و امثالهم به برابری انسانها باور ندارند، نمی توانند جامعه ای متشکل از انسانهای مولد (مولد جسمی و فکری) تصور کنند.

 

برای آنها

 وجود اختلافات طبقاتی،

وجود «بالا و پست»،

«بالا و شیب»،

«فراز و نشیب»

 اجتناب ناپذیر است،

نه تنها اجتناب ناپذیر،

 بلکه خداخواسته و تقدیری است.

 

از این روست

که

سعدی

 نمی تواند معیار عینی برای خیر و شر تعیین

کند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر