۱۱۰
· هونگ و کوان از صبح تا شام در محل واحدی روی قالیچه ای در میان طلاب توئی می نشستند و می کوشیدند تا بحث آنها را بشنوند و هر از گاهی پشت راست می کردند.
· آن سان که انگار می خواهند به آسمان بنگرند.
۱۱۱
· در جوار آندو، در حاشیه کشتی، گروهی دور تا دور معلمی (ملایی) عینکی با بینی گریان (آب ریز) نشسته بودند که با حرکت بلند بازو به ساحل اشاره می کرد و ضمن پاک کردن آب بینی با گوشه عبا ابراز نظر می کرد.
۱۱۲
· معلم اگرچه آب بینی اش را مرتب پاک نمی کرد، نظراتش مهم به نظر می رسید و یا مقامش والا.
۱۱۳
· هرچه او می گفت، بقیه با تکان دادن سر تأیید می کردند و وقتی بقیه چیزی می گفتند، منتظر می ماندند تا او با تکان سر تأیید کند و بعد خود با تکان سر تأیید کنند.
۱۱۴
· هونگ چمباتمه زده بود و رو به این مرد نشسته بود و حرکات او را تعقیب می کرد و می کوشید تا معنی نظرات او را دریابد و احساس می کرد که با نگاه بر معلم بلند قامت به ساحل لغزنده در نظر می رسد.
۱۱۵
· کوان اما پشت کوچک خود را به او کرده بود و به دنبال ساحل می گشت.
· ساحلی که فرمایشات معلم مربوط بدان بود.
۱۱۶
· کوان روز بعد دریافت که فرمایشات مسافرین کمترین ربطی به موضوع بحث، یعنی ساحل نداشته است و سؤالات طلاب تقریبا نقشی بازی نکرده اند که معلم انگیزه ای برای دادن جواب بخردانه و همه جانبه به آنها داشته باشد.
۱۱۷
· موضع هانگ درست تر بوده است و کوان اکنون از او تقلید می کرد.
۱۱۸
· اینجا پای هنر فراگیری از بحث در میان بود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر