لطایف الملل
برگردان
شین میم شین
۸۶
سه شخص خسیس
خانه ای اجاره کرده بودند
و
در آن خانه روزگار می گذراندند.
دو تن از آنان برای لامپا (چراغ)
نفت می خریدند.
سومی
اما
حاضر به پرداخت سهم خود از نفت نمی شد.
به
همین دلیل
از اوایل غروب تا دم خواب
چشم های او
را
می بستند
تا
از
نعمت نور رایگان
بی بهره بماند.
۸۷
ملا نصرالدین
در
بازار اردبیل
شلواری خرید.
بعد
با خود گفت:
«بهتر است که پالتوی ساده ای هم بخرم.»
پالتوئی به قیمت ۱۵ تومان از فروشنده خرید.
وقتی ملا راه افتاد که برود، فروشنده داد زد:
«هی. ملا. مگر مفت خوری که پول پالتو را نداده، می روی؟»
ملا حیرت دزه گفت:
«چه پولی؟
مگر شلوار را به ات ندادم؟»
فروشنده گفت:
«آره.
ولی پول شلوار را هم پرداخت نکرده بودی.»
ملا
از فرط حیرت سر تکان داد و گفت:
«شما اردبیلی ها، اعجوبه های عالمید.
مگر من شلوار را خریده بودم که بابتش پول پرداخت کنم؟»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر