۱۳۹۹ تیر ۲۶, پنجشنبه

درنگی در شعر سیاوش کسرایی تحت عنوان «هدیه برای خاک» (۱۷)

هدیه برای خاک
  سیاوش کسرایی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
گفتی،
گفتی و آه کشیدی:

- «کز خلق بی‌شمار
دارد کسی سپاس این‌همه ایثار؟»


- بنگر چه طرفه می‌گذرد کار:
بر خاک «خاوران»،
با آن‌که گزمه از پی هم پاس می‌دهد
دستان ناشناسی هر شب
بر گورهای تازه،

 گل سرخ می‌نهد
و داغدیدگان
- ناسازگار مردم پیشین -
در بزم غم، 

کنون
یارند و غمگسار و هم‌آوا
به معجزۀ خون.


ترجمه تحت اللفظی:
با تأسف و تأثر گفتی:
کسی از ایثارگران قدردانی نمی کند.

اکنون به اعجاز خون بنگر،
که
دستان ناشناسی 
علیرغم پاس دادن مستمر پاسداران جماران
بر گورهای تازه 
گل سرخ  
می گذارند
و
خلایقی که چشم دیدن همدیگر را نداشتند،
یار و غمخوار و همنوا شده اند.
 
سیاوش
به
نهادن گلی بر گوری
(کدام گور؟)
دلش خوش است
و
دلخوش
است.
 
توده ای های سابق
بدان دلخوش بودند
که
در حین راه پیمایی خیابانی
عمله فعالی در فراز ساختمانی
زنده باد حزب توده 
گفته است.

این خود نشانه فقر و فلاکت مادی و فکری حزب توده است.

سیاوش در روزهای آخر عمر
به
این فقر و فلاکت مادی و فکری پی می برد
و
منظومه بلند «مهره سرخ»
راجع به این فقر و فلاکت است.

مراجعه کنید
به
سیری در تراژدی «مهره سرخ»   
اثری
 از
سیاوش کسرائی  

ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین


۲
و
خلایقی که چشم دیدن همدیگر را نداشتند،
یار و غمخوار و همنوا شده اند.
 
سیاوش
با
توهم وحدت طبقات متخاصم
عمری
به
سر
برده است.
 
«یاری و غمخواری و همنوایی» اعضای خانواده های قربانی داده،
واکنشی پسیکولوژیکی ـ غریزی است
و
از
 ذره ای اصالت و واقعیت
تهی است.
 
وقتی 
کسی عزیزی را از دست داده باشد،
به
همدردی هر ننه مرده ای
محتاج است و دلخوش است.
 
پس از گذشت چند روز
جنگ طبقاتی دوباره شعله ور می شود.
 
 
خود همین غفلت سیاوش هشیار از این پدیده
به
دلیل پسیکولوژیکی
است.
 
 
سیاوش 
مصیبت زده است.
بهترین یارانش مچاله و تواب و تحقیر و تخریب و رسوا و شقه شقه شده اند.
 
سیاوش
تنها
ست.
 
به
همین دلیل
به
تظاهرات و توهمات
دلخوش کرده است.
 
در
بندهای بعدی همین شعر
صحت نظر ما 
اثبات می شود:
 
۳
ما 
قلب‌های خود
 را،
چون سیب‌های سرخ،
از شاخه می‌کنیم

ما
 قلب‌های مان
 را
چون جام می 
– به مهر و به سوگند -
بر سنگ می‌زنیم.

ما 
رنج می‌بریم
ما 
درد می‌کشیم،
دشمن ببیند،
 آری
ما گریه می‌کنیم.

قلب شکاف خوردۀ خود 
را
چونان
بذری ز خشمدانۀ آتش
بر خاک شخم خورده ز غم، 
هدیه می‌کنیم.
 
مفهوم مرکزی مهم این بندهای شعر
قلب
است.
 
منظور سیاوش
از
  قلب
روان 
است.
 
چون روان
چیزی غیرمادی
است.
 
سیاوش 
از
قلب
که
چیزی مادی
است
و
نسبت به شادی و غم
واکنش نشان می دهد 
(تحت فرامین مغز به پمپاژ قوی تر و شدیدتر خون می پردازد و تند می تپد)
به
همین دلیل
بهره برمی گیرد:
 
 ۴
 
ما 
قلب‌های خود
 را،
چون سیب‌های سرخ،
از شاخه می‌کنیم
  
سیاوش
در این بند شعر،
دیالک تیک اندام و عضو
(ارگانیسم و ارگان) 
را
به
 شکل دیالک تیک درخت و میوه بسط می دهد
تا
نهایت دردی را که می کشد،
تصویر کند و تبیین دارد.

ماکسیم گورکی
در
قصه ای
حریفی
را
در
جنگلی تیره و تاریک تصویر می کند
که
برای غلبه بر ظلمت و ادامه راه و رسیدن به مقصد،
قلبش
را
به
دشنه از قفس سینه به در می کشد
و
چون مشعلی
به 
دست
می گیرد
و
می رود.

سیاوش
بدین طریق
«از
نهایت درد
سخن می گوید.
از
نهایت درد.»

۵
 
 ما
 قلب‌های مان
 را
چون جام می 
– به مهر و به سوگند -
بر سنگ می‌زنیم.
 
سیاوش
در این بند شعر،
قلب
را
به
جام می
تشبیه می کند
که
میخواران
در
بزم
پس از خوردن کلکتیو می
بر سنگ می زنند
تا
پیوند دوستی 
را
تحکیم کنند.
 
۶
ما 
رنج می‌بریم
ما 
درد می‌کشیم،
دشمن ببیند،
 آری
ما گریه می‌کنیم.
 
اکنون
صحت نظر ما
از
صراحت می گذرد.
 
سیاوش از نهایت رنج و زجر و درد و اندوه
سخن می گوید.
 
۷
قلب شکاف خوردۀ خود 
را
چونان
بذری ز خشمدانۀ آتش
بر خاک شخم خورده ز غم، 
هدیه می‌کنیم.
 
معنی تحت اللفظی:
ما قلب شکاف خورده خود
را
بسان بذری متشکل از خشمدانه آتش
بر
خاکی که به خیش غم شخم خورده،
هدیه می کنیم.
 
این بند شعر سیاوش
نه
تنها
حاوی هسته اصلی شعر 
است
که
در
عنوان آن تجرید یافته است،
بلکه
ضمنا
قوی ترین و غنی ترین و زیباترین بند این شعر است. 
شاهکاری به تمام معنی است.

سیاوش
در دو بند آخر 
دیالک تیک بزم و رزم
را
به
شکل دیالک تیک بر سنگ زدن جام می و کشت خشمدانه آتش
بسط می دهد.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر