۱۳۹۹ تیر ۲۵, چهارشنبه

درنگی در شعری از فریدون مشیری تحت عنوان «مسافر» (۴)

 
 
فریدون مشیری
(۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۹)
 
درنگی 
از 
میم حجری
۱
مسافران قطار
نه از ازل به ابد،
 آه، 
فرصتی کوتاه
همین مسافت بین دو ایستگاه، 
از
 راه
در این قطار به سر می برند، 
خواه نخواه
 
معنی تحت اللفظی:
مسافران قطار رهسپار از ایستگاه ازل تا به ایستگاه ابد
فقط بین دو ایستگاه کوتاه تر از آه
در راهند.
 
اکنون معلوم می شود
که
قطار جهان
«جاودان در راه»
نیست.
 
قطار جهان
نه
در
حرکت مدام
بلکه در دیالک تیک حرکت و سکون است
و
گرنه
ایستگاه
بی معنی می گشت
و
مسافران قطار نمی توانستند سوار و یا پیاده شوند.
 
وقتی از بیگانگی شاعر با مفاهیم سخن می رود، به همین دلایل است.
 
منظور از دو ایستگاه کوتاه چیست؟
 
۲
دو ایستگاه که می دانی اش:
 تولد و مرگ
معنی تحت اللفظی:
دو ایستگاه مورد نظر
تولد و مرگ
است:
مسافر 
(انسان)
با 
تولد
سوار قطار جهان می شود
و
با
مرگ
از قطار جهان پیاده می شود.
 
۳
دو ایستگاه که می دانی اش:
 تولد و مرگ
وجود مختصری در میانه دو عدم
به 
نام عمر، 
که
 آن هم چو خواب می گذرد!
 
عمر آدمی
وجودی بین دو عدم
است
که
بسان خواب می گذرد.
 
حالا
معلوم می شود که مشیری چه برداشتی از مفهوم عدم دارد.
 
تولد و مرگ
به
مثابه
عدم
تصور و تصویر می شوند.

این همان جهان بینی مذهبی دیرآشنا ست:
جهان و مافیها
از
عدم به وجود می آیند.

اگر
مذاهب
چندین هزار سال قبل
عاجز از درک و توضیح طرز  وطریق تشکیل جماد و موجود بودند،
قابل توجیه است.
ولی عدم وقوف شاعری در قرن بیستم به این حقایق امور
سؤال انگیز و شرم انگیز
 است.

۴
کنار پنجره ای، چون مسافران دگر
به
 آنچه مهلت دیدار هست،
 می نگرم
به
 این طبیعت خاموش، کائنات، حیات
- که هیچ پرده ای از راز آن گشوده نشد -
 
معنی تحت اللفظی:
بسان بقیه مسافران
کنار پنجره قطار جهان ایستاده ام
و
حتی الامکان
به
طبیعت و کاینات و حیات مبهم و اسرارآمیز
تماشا می کنم.

انسان
در
فلسفه مشیری
مسافر غافلی 
است
و
نه
سوبژکتی شناسنده و اندیشنده و تغییر دهنده.

به
همین دلیل
از
هیچ علمی در هیچ زمینه ای اثری نیست
و
همه چیز هستی در مه غلیظی از ابهام غوطه ور است.

مادر
مادر
این شعرای بی شعور
با
چه دردی 
زاده می شوند؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر