جمعبندی
از
مسعود بهبودی
این نقاشی که مال شما نیست.
۱
شما فقط کپی و منتشر کرده اید.
۲
دلیل شر نکردن چیز دیگری است.
۳
وقتی مطلب حریفی را نقد و شر می کنیم
حریف از نقد ما خوشش نمی آید و بلاک مان می کند.
۴
آنگاه نقد ما از بین می رود.
۵
ما این نقاشی را حذف می کنیم تا شما راضی باشد.
۶
ضمنا ما بی هویت نیستیم.
۷
هویت که در عکس و جنسیت نیست.
هنر اسلامی وجود ندارد.
۱
هیچ چیز اسلامی وجود ندارد.
۲
عنوان «اسلامی»
ترفندی از ترفندهای طبقه حاکمه
برای عوامفریبی است.
۳
پیش شرط لازم برای وجود چیزهای اسلامی و یهودی و مسیحی و بودایی و غیره
روی کله راه رفتن آدم ها ست.
۴
فقط در آن صورت می توان از هنر و اخلاق و جمهوری و غیره اسلامی دم زد.
۵
آنچه که عنوان اسلامی بدان داده می شود، نه، اسلامی، بلکه برده داری و یا فئودالی و یا بورژوایی ـ واپسینی است.
۶
اخلاق و هنر و جمهوری و دیگر عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی و حتی خود دولت و مذهب
چیزهای طبقاتی اند.
۷
عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی
مهر زیربنای اقتصادی بر پیشانی خود دارند.
مهر طبقه حاکمه را بر پیشانی خود دارند.
درد چیست؟
۱
درد و یا ریاضت
ضد دیالک تیکی لذت است.
۲
ما همیشه و همه جا
با دیالک تیک ریاضت و لذت سر و کار داریم.
۳
یعنی نه درد محض وجود دارد و نه لذت محض.
۴
رشته پیوند میان ریاضت و لذت را با بمب اتمی هم نمی توان پاره کرد.
۵
مثال
مادر با تحمل درد
بچه می زاید و از زایش بچه غرق لذت می شود.
۶
این بدان معنی است که اگر از درد زایش صرفنظر می کرد، از لذت تولید مثل محروم می ماند.
۷
مثال دیگر
دهقان با تحمل مشقات کمر شکن
زمین را شخم می زند و گندم می کارد
بعد در سرما و گرما و چه بسا در ظلمت شب ها
کشت را آبیاری می کند.
علف های هرز را می جوید و از بین می برد.
یعنی ریاضت عظیم تحمل می کند
به قول شما درد می کشد.
۸
بعد
از رویش گندم و تماشای سنبله های مملو از دانه غرق لذت می شود.
۹
اعضای انگل طبقه حاکمه اما جای خالی زحمت و ریاضت (درد) را
با تظاهر به دردمندی پر می کنند.
مثلا
احمد شاملو از دردی عظیم دم می زند و بر سر خلایق منت عظیم می نهد.
طلبکار از بشریت است.
۱۰
این درد انتزاعی
اصلا درد نیست.
این درد توخالی
بهانه ای در لفافه درد است
لذت این زباله ها در سکس و الکل و افیون و هرویین است.
لذتی عاری از زحمت و ریاضت حاصلخیز است.
ریاضت اینها ریاضت فیزیکی چه بسا دد واره در تختخواب است.
۱۱
درد حقیقی انگل جماعت
ایده ئولوژی است و نه درد.
۱۲
درد حقیقی این لاشخورها
هراس از خیزش توده ها و پایان قطعی بخشیدن به لاشخوریسم و انگلیسم است.
هراس از تشکیل رایش آزادی است
هراس از دموکراسی (فرمانفرمایی توده های مولد و زحمتکش) است.
هراس از کمونیسم است
که
به معنی هومانیسم + ناتورالیسم (انسانگرایی + طبیعتگرایی) است.
آموزشکده توانا
در مورد کمک های مالی به این بنیاد چنین مینویسد:
پروژه توانا با کمکهای مالی از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا تأسیس گردید.
توانا تاکنون، علاوه بر آن، کمک های بیشتری از وزارت امور خارجه آمریکا، موقوفه ملی برای دمکراسی، وزارت امور خارجه هلند و اداره نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بینالمللی و گوگل دریافت نموده است.
مجموعه درآمد سال ۲۰۱۴ این مؤسسه در کشور آمریکا مبلغ ۱٬۲۹۲٬۱۴۵ دلار بوده است.
هیئت علمی آموزشکده توانا از افرادی نظیر کامیار علایی، لادن برومند، رامین جهانبگلو، مهرانگیز کار، مهدی خلجی، ایوان مارویچ، مجید محمدی، ابراهیم نبوی، آرش نراقی، محمدرضا نیکفر، منصور اسانلو، سعید پیوندی، نانسی پیرسن، نیما راشدان، محسن سازگارا، کتلین شیفر و حسن شریعتمداری تشکیل شده است.
درودفراوان برشما دوست عزیز
میدانستم وابسته سیا است.
ولی این اطلاعات کامل رانمیدانستم.
تشکر
من ازخود سیا یا رسانه های مغرض برداشت خبریا تحلیل رامخالف نیستم
ولی باید هدفمند واگاهانه باشد. (مگر بی هدف اند و نا آگاهانه اند؟ لامصب)
حریف
این طرز «انتقاد»
خود قابل انتقاد است:
۱
این طرز «انتقاد»
حاکی از خالی بودن کله منتقد از مغز اندیشنده
و چنته او از سخن سنجیده
است.
۲
ایراد اصلی این طرز «انتقاد»
بی اعتنایی به نظر
و چسبیدن به صاحب نظر است.
صاحب نظر
چه به عنوان فرد
و
چه به عنوان گروه و سازمان و حزب و دار و دسته
۳
با این طرز «انتقاد»
نه خود منتقد می اندیشد
نه خواننده به تفکر برانگیخته می شود
نه
مسئله توضیح داده می شود
و
نه روشنگری صورت می گیرد.
۴
نتیجه این «انتقاد» اسکولاستیکی
تخریب صاحب نظر و تجلیل خویشتن خویش است
چه به عنوان فرد و چه به عنوان دار و دسته.
۵
در این طرز «انتقاد» اسکولاستیکی
نه با مفاهیم فلسفی
بلکه با مفاهیم اخلاقی و مذهبی و فئودالی کار می شود:
الف
مثلا با مفاهیم خدمت و خیانت
ب
با مفاخیم وابستگی و استقلال
پ
با مفاهیم اخلاقی از قبیل احترام به بزرگان
ت
با ضرب المثل ها و کلمات قصار از این و آن وطنی و فرنگی
انبیا و اولیا و لنین و مارکس و غیره
۶
در این طرز «انتقاد» اسکولاستیکی به عوض نقد نظرات
انگ وابستگی و مزدوری به حریف زده می شود.
۷
نظرات حریف دست نخورده می مانند و مؤثر می افتند
ولی خودش به عنوان وابسته به این و ان بی اعتبار می گردد.
۸
ترفند نهفته در این طرز «انتقاد»
تطهیر خویشتن خویش و دار و دسته خویش است.
چون وقتی فلانی مزدور و وابسته و خاین قلمداد شود
خود منتقد عملا تطهیر می شود.
مستقل و خادم و فداکار و پاک و پرهیزگار جا زده می شود.
۹
همه
بدون استثناء
وابسته به طبقه اجتماعی معینی اند.
۱۰
در کره زمین نمی توان احدی را پیدا کرد که ماورای طبقاتی باشد.
۱۱
همه
بدون استثناء
خاستگاه و پایگاه طبقاتی دارند
۱۲
این امری مطلقا طبیعی است.
۱۳
این حق هر کسی است که نماینده طبقه اجتماعی معینی باشد.
۱۴
طبقه اجتماعی اما دیالک تیکی از ملی و بین المللی (داخلی و خارجی) است.
۱۵
طبقه حاکمه
همیشه
دیالک تیکی از طبقه حاکمه داخلی و طبقه حاکمه خارجی است.
۱۶
این رشته پیوند دیالک تیکی چه بسا نامرئی و مستور
جماران (طبقه حاکمه ملی و یا داخلی) را به همان سان به امپریالیسم (طبقه حاکمه بین المللی و یا خارجی) پیوند می زند که مجاهیدن خلق را، فدائیان خلق عکس عریت را، سطل ننه ات طلبیسم را، بختیاریسم را، دار و دسته سبز را و الی آخر را.
۱۷
حریف با زباله های تروتسکیستی و آنارشیستی و شاملوئیستی متحد می شود و ضمنا خود را جریان چپ مستقل خالص و مخلص جا می زند.
۱۸
آدم باید خیلی خیلی خر باشد که برای دعاوی حریف تره خرد کند.
۱۹
حریف دیگر
خود را حزب طبقه کارگر می نامد
ولی در برنامه اش با ذره بین حتی نمی توان واژه امپریالیسم را پیدا کرد.
۲۰
بهتر است که نظرات نقد شوند تا حقیقت عینی حتی الامکان کشف شود
فونکسیون اصلی شعر
در ایران از دیرباز
مدیحه سرایی بوده است .
آنچه متغیربوده است، ممدوح بوده است:
۱
ممدوح گاهی خوانین و سلاطین و اعضای هیئت حاکمه و یا طبقه حاکمه بوده اند.
۲
در هر خرگاه و درباری ملک الشعرا هایی وجود داشته اند.
۳
محتوای بخش اعظم اشعار شعرا را رقابت بر سر مهارت
در مدح اجامر تشکیل داده است.
حتی سعدی وارد این رقابت شده است.
۴
شاید صدها هزار بیت شعر شعرای ایران
فحش سکسوئال به خود و دختر و زن و خواهر و مادر همدیگر باشد.
۵
شهریار حتی برای استاندار تبریز تب ریخته است.
۶
بعد
چپ نمایانه
از قبول خلعت صرفنظر کرده است:
«بدهید به فقرا که محتاج تران اند»
گفته است.
۷
ممدوح
چه بسا
طبقه حاکمه ـ خدا و یا اوتوریته های منتسب به طبقه حاکمه ـ خدا بوده اند.
۸
انبیا و ائمه و اولیا و فقها و امام زاده ها و غیره بوده اند که ایده ئولوگ های طبقه حاکمه اند.
۹
ممدوح گاهی طبیعت ـ خدا و یا عناصر طبیعی بوده اند.
۱۰
بخش اعظم عشعار شاتوبریان مرتجع تر از گربه نره و خمینی
در مدح ابر و باد و مه و خورشید و فلک بوده است.
۱۱
مدح عناصر طبیعی در اشعار شعرای وطنی
از گل تا بلبل
در حقیقت
در خدمت مدح غیرمستقیم اجامر جامعه بوده است.
۱۲
زیبایی های طبیعی در اشعار بندتنبانی پرسونالیزه شده اند:
مثلا شازده شیراز به شیری، ببر و پلنگی و یا چشمانش به گلی تشبیه شده است.
۱۳
طرفه
اما
این است که
ممدوح
در هر صورت
فمینیزه شده است.
۱۴
شهریار در مدح هوشنگ ابتهاج از «زلف» سایه مدح کرده است.
۱۵
مدیحه های سعدی راجع به اعضای نر دربار
به مدیحه های او از دلبران زیبا شباهت دارند.
۱۶
ممدوح
در بخش اعظم لاطائلات رودکی
پسربچه های جامعه هستند.
۱۷
در اشعار احمد شاملو
ممدوح یا دختربچه ها و یا زنان هستند.
۱۸
اشعار احمد شاملو آمیزه ای از سکسیسم و هارت و پورتیسم اند.
۱۹
در اشعار احمد شاملو سکس و ارگاسم و مرگ و شهادت و انتحار دست در دست یکدیگر می روند.
۲۰
بیشترین طرفداران اشعار شاملو عیاشان نر و ماده وابسته به طبقه حاکمه اند.
۲۱
فرق جنده نر و ماده با عیاش نر و ماده چیست؟
۲۲
عیاشان طبقه حاکمه
به مدد اشعار خودستا و منگرای شاملو
خود را
برای جنس مقابل
ایدئالیزه می کنند.
تجلیل می کنند.
به عرش اعلی می برند.
ماکسیمالیزه می کنند.
۲۳
خود را
به طور غیر مستقیم و مستور
باد می زنند و صد برابر می سازند.
۲۴
عیاشان طبقه حاکمه
تحت فشار شعر
«ضعیفه» را گرم و نرم و خام و خر می کنند و به تخت می کشند.
زنده باد صلح
آلمان باید از ناتو خارج شود.
حریف
۱
تو دیگه از کدام سیاره سرگردان آمده ای که نه از خدا خبر داری و نه از خرما؟
۲
همه چیز جهان
در آخرالزمان
چه جنگ و چه صلح
چه مهر و چه کین
در خدمت طبقه حاکمه انگل و قدر قدرت و قلدر است.
۳
تصمیمگیر نهایی نه توده زحمت کش
بل طبقه حاکمه لذت کش است.
۴
هر چه باشد
آبی بر آسیاب طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی او ست.
۵
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کار اند
تا حریفان ستمگر خوش و خرم باشند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر