۱۳۹۶ شهریور ۲۷, دوشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «غزل سیاه» (۳)


غزل سیاه
سیاوش کسرایی
 
ویرایش و تحلیل 
از 
میم حجری

۱
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»

سیاوش
در این بند آغازین غزل سیاه
حافظ
را
به عنوان فالگیر طالع بینی تصور و تصویر می کند 
که
در کف دست بشریت به کشف خطوط رنج و غم نایل می آید
و
در نقش و نگار طاق گیتی
به کشف اغتشاش.

این به چه معنی است؟

۲
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
این بدان معنی است،
که
سیاوش
 از جهان بینی ایراسیونالیستی (ضد عقلی) و بینش ایرئالیستی (ضد رئالیستی) حافظ 
به خوبی آگاه است.
 
به همین دلیل 
او را نه خردگرایی بشرشناس و نه واقعگرایی جامعه شناس 
بلکه خرافه گرایی طالع بین تصور و تصویر می کند
که 
هستی قانونمند و نظام مند 
در آیینه ضمیرش 
مغشوش و درهم برهم نمودار می گردد.

۳
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
سیاوش 
با
مفهوم «دلداری»
از
 افیون شعر حافظ 
از
توان تخدیری شعر حافظ 
پرده برمی دارد.
 
خواندن غزلی از حافظ
چه بسا
همان تأثیر را در روح و روان خواننده می گذارد 
که
کشیدن یک بست تریاک اعلی از کربلا می گذارد.
 
البته
بی کمترین تردید 
خود سیاوش به کردوکار خود در این بیت غزل سیاه
وقوف ندارد.
 
سیاوش
به هنگام سرایش غزل سیاه
در بی خویشی بسر برده است.
 
غزل سیاه
تقطیر روح و روان پریشان و مجروح و خونچکان شاعر توده است.
 
سؤال
این است 
که چگونه می توان در نهایت بی خویشی و بی هوشی
تحلیلی این چنین رئالیستی از اشعار حافظ عرضه کرد؟
 
۴
برای جواب دادن به این سؤال
باید با تئوری انعکاس آشنا شد.
 
انعکاس
خاصیت ماده است.
(ولادیمیر لنین)
 
هر چیز مادی در هر چیز مادی دیگر منعکس می شود.
عکس می اندازد.
 
شعر حافظ
در روند مطالعه 
چه بسا بطور خودپو و غیر ارادی
در 
آیینه ضمیر سیاوش 
منعکس شده است.
 
اکنون
در روند سرایش غزل سیاه،
همان انعکاسات خودپو و غیر ارادی ته نشین شده در ضمیر سیاوش،
از اعماق ضمیر او کنده می شوند، بالا می آیند و زیور شعر می پوشند.
 
روند انعکاس
روند عجیب و غریب و اعجوبه ای است.
 
دهه ها ست که استاد دانشگاهی در هلند
مشغول بررسی و توسعه تئوری انعکاس است.
 
مراجعه کنید 
به
 انعکاس
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۵
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
حافظ 
در این بیت غزل
البته 
بی آنکه خود بخواهد و بداند
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
به شکل دوئالیسم غم و عشاق بسط و تعمیم داده
و
شروع به رجزخوانی کرده است:
 
حافظ
غم
را
به خان و سلطان لشگر کشی تشبیه کرده است
که
اگر به قصد ریختن خون عشاق حمله ور شود
حافظ
برای ریشه کن کردنش
به دستیاری ساقی
مست خواهد کرد و عربده خواهد کشید.
 
سیاوش می داند که کسی نمی تواند با مست کردن 
شق القمر کند.
 
به همین دلیل از مفهوم «دلداری دهی» بهره برگرفته است.
 
کسب و کار حافظ همین است:
دلخوش کردن الکی و خرکی خلایق
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر