۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۸۶)

 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان
(۱۳۳۶)
 
راه می بندی و می خندی به ره پویان
  در کجا هستی، کجا، تا در تو ره جوییم؟

معنی تحت اللفظی:
تو
راه
را
به روی کسانی که به جست و جوی در راه هستند،
می بندی.

بعد
آنها
را مورد تمسخر و استهزاء قرار می دهی.

تو 
بالاخره
کجایی
تا
ما راهی برای رسیدن به تو پیدا کنیم؟

فروغ
در این بیت شعر عصیان
یکی دیگر از صفات و مشخصات طبقه حاکمه ـ خدا 
را
 افشا می کند و به چالش می کشد.

طبقه حاکمه ـ خدا
بسان خود طبقه حاکمه
مردم آزار
است
و
از تمسخر مردم لذت می برد.
 
سؤال
این است
که
دلیل دگر آزاری (سادیسم) طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا
چیست؟
 
۱
راه می بندی و می خندی به ره پویان
  در کجا هستی، کجا، 
تا در تو ره جوییم؟
 
توده آزاری و توده ستیزی
از
 صفات و مشخصات طبقاتی ذاتی طبقه حاکمه 
 است
که
در
 انعکاس آسمانی - انتزاعی اش
یعنی 
در
طبقه حاکمه ـ خدا
تجلی می یابد.
 
برای درک و توضیح این توده آزاری و توده ستیزی
باید
اساسی ترین دیالک تیک جامعه بشری
را
یعنی
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
را
در مد نظر قرار داد:
 
۲
راه می بندی و می خندی به ره پویان
  در کجا هستی، کجا، 
تا در تو ره جوییم؟
 
 
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
حاکی از آن است
که
طبقه حاکمه در جامعه طبقاتی نمی تواند بدون توده ادامه حیات دهد.
 
چون
طبقه حاکمه
در وحدت با توده وجود دارد.
 
این وحدت اما وحدتی دیالک تیکی است.
 
یعنی
 وحدتی مبتنی بر تضاد است.
 
وحدت اضداد
است.
 
طبقه حاکمه
ذاتا 
توده ستیز 
است.
 
توده ستیزی
در
ذات طبقه حاکمه
است.
 
توده ستیزی طبقه حاکمه
ارادی، اختیاری، دلبخواهی
نیست.
 
بایدی
است.
 
برخورد اتیکی (اخلاقی) 
به
 طبقه حاکمه
ساده لوحانه
است.
 
ناشی از بی خبری از دیالک تیک توده و طبقه حاکمه است.
 
تشبیه طبقه حاکمه به ددان درنده و محکوم کردن مورالیستی (اخلاق گرایانه) آن،
نشانه بی خبری از دیالک تیک هستی اجتماعی است.
 
این در مورد توده هم مصداق دارد.
 
ما
برای روشن شدن قضیه،
نظری به سیر و سرگذشت جوامع طبقاتی مختلف می اندازیم:
 
۳
راه می بندی و می خندی به ره پویان
  در کجا هستی، کجا، 
تا در تو ره جوییم؟
 
در 
اواخر جامعه اشتراکی آغازین
(کمون اولیه)
نیروهای مولده جامعه
توسعه یافته اند.

نیروهای مولده
اما
در رابطه دیالک تیکی با مناسبات تولیدی قرار دارند.

مناسبات تولیدی جامعه
فرم و ظرفی 
است
که
حاوی محتوا و مظروفی
به نام نیروهای مولده (وسایل تولید، ابزارهای کار، علم و فن و انسان) است.

با 
رشد و توسعه محتوا (نیروهای مولده)
برای فرم و ظرف (مناسبات تولیدی) چاره ای جز انفجار 
تحت فشار نیروهای مولده کلان باقی نمی ماند.
 
درست به همان سان
که
کودک رشد می کند 
و 
پیراهنش بر اندامش تنگ می شود
کودک کلافه می شود
 و 
پیراهنش 
تحت فشار اندام رشد یافته
جر می خورد.

این
اما به چه معنی است؟

۴
این
بدان معنی است
که
جامعه دچار بحران فراگیر می شود.

برای خروج از بحران
چاره ای جز تعویض ظرف
یعنی 
تعویض مناسبات تولیدی (ساختار اقتصادی جامعه)
باقی نمی ماند.

یعنی
گذار از کمون اولیه ی گرفتار در بحران فراگیر
 به 
جامعه برده داری و یا فئودالی
الزامی می گردد.

ما
اینجا
با  
جبر عینی جامعه 
سر و کار داریم.

این جور پدیده ها و روند ها 
را
نمی توان با اتیک و اخلاق توضیح داد
و
دست به خودفریبی و عوامفریبی نزد.


پدیده ها و روند های مادی جامعه
را نمی توان و نباید مورالیزه کرد.

مسئله بشریت 
در
 این دوران تاریخی
مسئله حیات و ممات 
 است،
نه
دل رحمی و بی رحمی این و آن.

یا
باید
به هر ذلت و مشقت
پیراهن گشادتری برای کودک تهیه کرد
و
یا 
باید کودک با ژنده ها سر کند و سرما خورد و بمیرد.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر