۱۳۹۵ مرداد ۲, شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (91)


مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)

آواز چگور
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

آواز چگور

·        این عنوان شعر اخوان است.

·        در این شعر اخوان آواز چگوری مردی پوئه تیزه و استه تیزه می شود: 

1
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد
و موج های زیر و اوج نغمه های او
چون مشتی افسون در فضای شب رها می شد،
من خوب می دیدم، گروهی خسته از ارواح تبعیدی
در تیرگی ـ آرام ـ از سویی به سویی راه می رفتند
احوال شان از خستگی می گفت، اما هیچ یک، چیزی نمی گفتند
خاموش و غمگین کوچ می کردند
افتان و خیزان، بیشتر با پشت های خم
فرسوده زیر پشتواره ی سرنوشتی شوم و بی حاصل
چون قوم مبعوثی برای رنج و تبعید و اسارت، این ودیعه های خلقت را همراه می بردند

·        معنی تحت اللفظی:
·        چگوری مرد، گامی چند دور از من، اغب شب ها، به دیواری تکیه می زد و در خلوت با «من» درونی خویش، ساز می زد.
·        امواج زیر و اوج نغمات او بسان مشتی افسون در فضای شب پخش می شدند.
·        احساس می کردم که گروهی از ارواح تبعیدی در تاریکی شب ـ خاموش و غمگین، افتان و خیزان، با پشت های خمیده، زیر بار سرنوشتی شوم و بی حاصل ـ از سوئی به سوی دیگر کوچ می کنند.
·        از سرتاپای شان خستگی می ریخت، ولی دم نمی زدند.
·        بسان قوم مبعوثی برای تحمل ریاضت و تبعید و اسارت، کوله بار سرنوشت شوم و بی حاصل را ـ این امانات خلقت را ـ حمل می کردند.

2
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        اخوان در این جمله، از تنهائی مفرط چگوری مرد پرده برمی دارد:
·        او برای این کار، دیالک تیک داخلی ـ خارجی را به شکل دیالک تیک مرد و خاطر بسط و تعمیم می دهد.

·        منظور اخوان از مفهوم «خاطر خود»، «من» درونی چگوری مرد هنرمند است.

·        تنهائی چیست و دلایل تنهائی چیستند؟

3
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        شاید بتوان تنهائی را بلحاظ محتوا به چندین دسته تقسیم بندی کرد:

الف

·        تنهائی می تواند نتیجه توسعه کاپیتالیستی جامعه بشری باشد.
·        تحت مناسبات تولیدی سرمایه داری، ایندیویدوئالیسم توسعه می یابد.
·        جامعه اتمیزه می شود.
·        می توان گفت که دیالک تیک فرد و جامعه وارونه می شود:
·        نقش تعیین کننده در دیالک تیک فرد و جامعه از آن جامعه است.
·        چون دیالک تیک فرد و جامعه یکی از فرم های بسط و تعمیم  دیالک تیک جزء و کل است و در دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است.

·        در جامعه سرمایه داری اما، فرد عمده می شود و جامعه مقام فرعی و ثانوی کسب می کند.
·        در این صورت است که هر کس به فکر خویش است.

·        خود ایندیویدوئالیسم پدیده ای تاریخی است:

1

·        ایندیویدوئالیسم در مراحل آغازین توسعه جامعه بورژوائی، به معنی عمده کردن ارزش و اعتبار و عزت فرد انسانی، به عنوان شعاری هومانیستی در راستای رهایش انسان از قید و بند فئودالیسم و در جهت شکوفائی روحی و شخصیتی او تلقی می شد و در مبارزه ایدئولوژیکی بورژوازی آغازین، در ادبیات کلاسیک بورژوائی، اقتصاد سیاسی، تئوری اجتماعی و فلسفه جای خاص خود را داشت.

2

·        با رشد سریع سرمایه داری، با گسترش مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، با تشدید استثمار سرمایه داری  و ستم و با انحلال «عزت شخصی در ارزش مبادله» (مارکس)، این آرمان رفته رفته در تضاد با واقعیت ملموس قرار گرفت و از ایندیویدوئالیسم تنها دستاویزی باقی ماند برای توجیه مسائل زیر:

الف
·        برای توجیه ستم و استثمار کاپیتالیستی

ب
·        برای توجیه سودجوئی و رقابت

پ

·        برای توجیه تضاد آشتی ناپذیر فرد با جامعه بورژوائی 

ت
·        برای توجیه جنگ همه بر ضد همه.   

3

·        فرم های نمودین مدرن ایندیویدوئالیسم بورژوائی به شرح زیرند:

الف

·         اگوئیسم (خودپرستی) لگام گسیخته و بیرحمانه

·        مراجعه کنید به اگوئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ب

·        حرص بی حد و مرز ثروت اندوزی بویژه از سوی وابستگان به طبقه حاکمه

پ

·        استفاده از هر آنچه که سودآور باشد، بمثابه بیانگر گردش حداکثر سرمایه.

ت
·        حراج تمام و کمال روابط انسانی
ث

·        ارزیابی انسان های دیگر بمثابه چیزهای مصرفی

ج
·        بیگانگی و بی تفاوتی متقابل انسان ها

چ
·         فساد اخلاقی

ح
·        افزایش جرایم و جنایات و امثالهم  

·        مراجعه کنید به ایندیویدوئالیسم (فردگرائی، اصالت فرد) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   
 
ب
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        تنهائی اما می تواند، تحمیلی باشد:
·        از فرم های مختلف تنهائی تحمیلی می توان تبعید، مهاجرت، حبس، تکفیر، حصر و غیره را نام برد.

پ
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        تنهائی می تواند خودخواسته باشد برای کار فکری و هنری و غیره.
·        این تنها فرم حاصلخیزی از تنهائی است:
·        می توان گفت که فرد تنها در این حالت، با «من» درونی اش رابطه عمیق برقرار می کند.
·        یعنی دیالک تیک فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک خود و خاطر خود بسط و تعمیم می دهد.

·        یعنی ـ در تحلیل نهائی ـ به هماندیشی با خویشتن خویش می پردازد.

·        به حلاجی محتویات تلنبار و انبار شده در اعماق روح و روان خویش می پردازد.

·        تنهائی چگوری مرد هنرمند فرمی از این نوع تنهائی است.

·        این اصلا به معنی تنهائی نیست.

·        تنهائی چگوری مرد فرمی از کار فکری است.

·        موضوع کار چگوری مرد نه طبیعت اول، نه مواد مادی، بلکه دانش تجربی و اندوخته های عاطفی، احساسی، سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی و غیره است.

ت
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        فرم مد روز تنهائی، که روشنفکران طبقه حاکمه ایدئالیزه می کنند و بر سر زمین و زمان منت می نهند، فرم بی محتوائی از تنهائی است و فقط به درد خود بزرگ نمائی و عشوه فروشی هارت و پورتیستی می خورد:


احمد شاملو

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود:
توان دوست داشتن ودوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن وگفتن
توان اندوه گین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل
توان گریستن از سویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان

انسان
دشواری وظیفه است.

پایان

·        درا ین شعر احمد شاملو، تنهائی ایدئالیزه می شود.
·        حتی برهنه و عریان می شود.
·        شاملو از تنهائی دستاویزی برای پر کردن جای خالی اندیشه   سر هم بندی می کند.
·         مفاهیم شاملو در این شعر و نه فقط در این شعر، انتزاعی اند.

·        قرینه عینی و مخص ندارند:
·        « زاده شدن تجسد وظیفه»
·        « توان غمناک تحمل تنهایی»  

ث
وقتی که شب هنگام، گامی چند دور از من
نزدیک دیواری که بر آن تکیه می زد بیشتر شب ها
با خاطر خود، می نشست و ساز می زد مرد

·        یکی دیگر از فرم های شایع تنهائی، تنهائی به دلیل علافی است.
·        کسانی که به دلایل مختلف قادر به کار و یا مایل به کار نیستند، یعنی علاف اند، دایم از درد تنهائی می نالند.

ادامه دارد.

۱ نظر: