مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
آواز چگور
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
گوید
چگوری:
«
این نه آواز است، نفرین است
آواره
ای آواز او چون نوحه یا چون ناله ای از گور،
گوری
از این عهد سیه دل، دور
اینجا
ست
تو
چون شناسی، این
روح
سیه پوش قبیله ی ما ست
از
قتل عام هولناک قرن ها جسته
آزرده
و خسته
دیری
است در این کنج حسرت مأمنی جسته
گاهی
که بیند زخمه ای، دمساز و باشد پنجه ای، همدرد
خواند
رثای عهد و آیین عزیزش را
غمگین و آهسته»
غمگین و آهسته»
نفرین
یعنی دشنام
ضد آفرین
دعای بد
·
معنی تحت اللفظی:
·
چگوری مرد در پاسخ به من می گوید:
·
«دلیلش این است که این نه آواز، بلکه نفرین
است.
·
چگور من، گور است.
·
گوری از این عصر سیه دل دور.
·
در درون این چگور گور، آواره مسکون
است.
·
آواره ای که آوازش چون نوحه دلسوز
است.
·
تو چگونه می توانی او را بشناسی.
·
آواره خفته در چگور گور، روح
عزادار قبیله ما ست که از قتل عام وحشت انگیز قرون جان بدر برده است.
·
خسته و آزرده است و دیری است که در
کنج این چگور گور مأمنی جسته است.
·
وقتی که زخمه ای دمساز و یا پنجه ای
همدرد می بیند، به یاد عصر و آیین عزیزش می افتد و غمگین و حزین اشک می ریزد و
نوحه می خواند.»
1
گوید
چگوری:
«
این نه آواز است، نفرین است
آواره
ای آواز او چون نوحه یا چون ناله ای از گور،
گوری
از این عهد سیه دل، دور
اینجا
ست
·
پاسخ چگوری مرد به پرسش شاعر جالب
است:
·
شاعر از دید او، دچار خیال باطل
است:
·
شاعر به عبث انتظار آواز از چگور دارد.
·
دلیلش این است (اینجا ست) که چگور،
نه آلت خشک و خالی موسیقی، بلکه گور ارواح است.
·
گور روح قبیله است.
·
گوری از عهد قدیم است.
·
آواز چگور نوحه حزین روح غمگین
قبیله است.
2
گوری
از این عهد سیه دل، دور
·
اخوان از قول چگوری مرد، ضمن
انتقاد از عهد قدیم، عصر حاضر را هم سیه دل می نامد و به چالش می کشد.
3
تو
چون شناسی، این
روح
سیه پوش قبیله ی ما ست
از
قتل عام هولناک قرن ها جسته
آزرده
و خسته
دیری
است در این کنج حسرت مأمنی جسته
·
روح قبیله سیه پوش است.
·
یعنی عزادار است.
·
چون قبیله شاعر قرون متمادی قتل
عام های مهیب تجربه کرده است.
·
ایراد این تصور ناقص و نارسا این
است که شاعر به دلایل مختلف از سیر و سرگذشت ملل دیگر و دلایل مربوطه بی خبر است.
·
قرن ها قتل عام فقط خاص قبیله شاعر
نبوده است.
·
اگر کسی خاطره گوئی ها و خاطره
نویسی های اجامر جهان را بشنود و یا بخواند، متوجه قضیه می شود:
4
تو
چون شناسی، این
روح
سیه پوش قبیله ی ما ست
از
قتل عام هولناک قرن ها جسته
آزرده
و خسته
دیری
است در این کنج حسرت مأمنی جسته
·
اسپانیائی ها وقتی سوار بر اسبان
شیهه کش وارد قلمرو انکاها در دور دست های امریکای لاتین می شوند، انکاهای اسب
ندیده ی ندید بدید، خیال می کنند که اسپانیائی های چلقوز، نه چلقوزان، بلکه خدایان
اند.
·
در نتیجه در برابر چلقوزان اسب
سوار به سجده در می آیند و خدایان خونخوار، سیر دل خون می ریزند.
·
بعد تمدن چند هزارساله انکاها را
از بین می برند و هر چه طلا و گوهر و مخلفات می یابند، غارت می کنند و به
چلقوزستان می برند.
·
حتی به ارواح قبایل انکاها امان
نمی دهند که بتوانند بگریزند و در چگوری مأمن گزینند.
·
این درست همان شق القمری است که
مغول ها، تاتارها و اعراب اسب سوار به دیار قبیله شاعر آمدند و خوردند و بردند و
از تمدن موجود همان باقی ماند که از تمدن انکاهای اسب ندیده ندید بدید باقی مانده
است.
·
عصر هزار و اندی ساله فئودالیسم،
عصر جنگ های بی پایان بوده است.
·
فرق قبیله انکاها با قبیله شاعر
اما این است که انکاها خدایان خونریز را فراموش کردند.
·
قبیله شاعر اما از خدایان خونریز
سوار بر ذوالجناح، امامان غم انگیز اختراع کرده اند و انتظار معجزه دارند.
·
به همین دلیل هزار هزار به کربلا
می روند و اجامر صدام بر سرشان همان بلا ار می اورند که خدایان اسپانیائی اسب سوار
بر سر انکاها آورده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر