۱۳۹۵ تیر ۲, چهارشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (61)


مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

سر غرق شد در آهن و پولاد
باز بر خاموشی خلوت، خروش آورد:
«های
شیرِ بچه مهتر، پولادچنگِ آهنین ناخن
رخش را زین کن!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        کلاه خود آهنی بر سر نهاد و دوباره خطاب بر خلوت خاموش خروشیدن گرفت:
·        «ای اصطبل بان دلاور پولاد پنجه و آهنین ناخن، زین بر رخش بگذار.»

1
·        اکنون از ایرئالیته (بیگانگی با واقعیت) مرد مردانمرد و گرد گردانگرد بیشتر پرده برمی افتد:
·        حریف در عالم رئال زندگی نمی کند.
·        بلکه در آسمان رؤیا و تخیل و توهم شناور است.
·        چنین اعجوبه ای محیط پیرامون خود را ادراک نمی کند.

2
·        می توان گفت که در ضمیر گرد گردانگرد، دیالک تیک فرد و جامعه در هم شکسته است.
·        آن سان که جامعه موش و فراموش شده و فقط فرد باقی مانده است.
·        یعنی جامعه در فرد منحل و مضمحل شده است.

·        این یکی از نشانه های بارز خریت و خردستیزی است.      

3
·        این ضمنا بدان معنی است که دیالک تیک فرد با هستی بطور کلی به شکل دوئالیسم «من» و هیچ تخریب و تار و مار شده است.
·        هستی هیچ و پوچ شده و «من» همه چیز و همه کاره در کل کاینات.

·        این تخریب دیالک تیک فرد و هستی، این تئوری فاشیستی نخبگان، هم در ضمیر طبقاتی طرفداران فاشیسم صورت می گیرد و هم در بینش طبقاتی طرفداران فوندامنتالیسم.

4
·        تخریب دیالک تیک فرد و هستی در قاموس فاشیسم، به شکل تخریب دیالک تیک نخبه و توده صورت می گیرد.
·        آن سان که توده به طرزی افراطی تحقیر می شود و تا حد زباله تنزل و تقلیل می یابد و نخبه (تحت عناوین متنوع و متفاوت پیشوا، رئیس، رهبر، روشنفکر، فدائی، چریک، شاعر، نویسنده و غیره) همه کاره جا زده می شود.

5
·        آنچه کودکانه، ابلهانه و مضحک جلوه می کند، واقعیت می یابد.
·        خریت و خردستیزی به جنون فاشیستی ـ فوندامنتالیستی منجر می شود.
·        آن سان که در زباله ای از جنس هیتلر و امثالهم این توهم پدید می آید که او خدای فعال مایشای جهان است.

6
سر غرق شد در آهن و پولاد
باز بر خاموشی خلوت، خروش آورد:
«های
شیرِ بچه مهتر، پولادچنگِ آهنین ناخن
رخش را زین کن!»

·        اینکه دیوانه ای چون هیتلر و اراذل و اوباش شبیه او، توهم تشکیل رایش هزار ساله را در مخیله معیوب خود می پرورند و حتی عملا آن توهم را شالوده ریزی می کنند، نشاندهنده آن است که خریت و خردستیزی در این اجامر به جنون منجر شده است.

7
·        اینکه شاعر جاهلی به نام احمد شاملو در جامعه ای فرسنگ ها عقب مانده از قافله تمدن و فکر و فرهنگ، خود را «بامداد اول و آخر»، «طلیعه آفتاب»، «شرف کیهان»، «هابیل» (نور دیده خدا، مظهر خیر)، «کسی که الله اکبر، وصفی از او ست»، «زهری بی پادزهر» و غیره تصور و تصویر می کند، چیزی جز انجامیدن خریت و خردستیزی به جنون نیست.

·        مراجعه کنید به  اثر احمد شاملو، «در جدال با خاموشی»

8
·        تفاوت فاشیسم با فوندامنتالیسم این است که فوندامنتالیسم به خرافه خدا چنگ می زند و برای تخریب دیالک تیک فرد و جامعه، نخبه را نماینده خدا در زمین قلمداد می کند.
·        یعنی به نخبه شوکت و شکوه آسمانی ـ انتزاعی می بخشد:

الف
·        ازاین رو، نخبه در قاموس فوندامنتالیسم، ظل الله، خلیفة الله، خان الله می شود.
·        سایه و جانشین و خان خدا می شود.

ب
·        نبی الله، حبیب الله، رسول الله می شود.
·        پیام آور و دوست و فرستاده خدا می شود.

پ
·        ید الله می شود.
·        دست توانای خدا می شود تا در شب واحدی هزار پدر، بادر،   فرزند را گردن زند و هزاران کودک و همسر را بی پدر و بی همسر سازد.

9

·        سؤال این است که چرا طبقه حاکمه، جائی به فاشیسم دل می بندد و جائی به فوندامنتالیسم؟
·        چرا در اروپا و امریکا هیتلر و موسولینی و برلسکونی و سارکوزی و مک کارتی و ریگان و بوش و غیره ظهور می کنند و در خاور مانده در میان ددان درنده، اخوان المسلمین و سید قطب و خمینی و بن لادن و اردوغان و موسوی و رجوی و غیره؟

10
یکی از دلایل مهم این دوگونگی در فرم بروز گرایش طبقاتی واحد، سنت آته ئیستی (لامذهبی) گسترده در اروپا و امریکا و سنت ریشه دار ته ئیستی (مذهبی) عمیق در خاور در میانه مانده است.

11
·        نژاد و راسیسم آنجا و امت اسلامی (امتیسم) اینجا، هر دو دستاویز و بهانه در دستان کثیف طبقه حاکمه اند.
·        دلیل توسل به نژاد و امت، افکار و خرافات ضد توده ای از دیرباز نفوذ کرده در توده است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر