ویرایش و
تحلیل از
یدالله
سلطانپور
1
احمد شاملو
من
موج را سرودی کردم
پرنبض
تر ز انسان
من
موج را سرودی کردم
پر
طبل تر از حیات
·
دومین شق القمر احمد شاملو، تبدیل
موج به سرود است.
·
احمد شاملو موج را از سوئی به
سرودی نبض مند تر از انسان تبدیل می کند و از سوی دیگر به سرودی طبل مند تر از
حیات.
·
شق القمر احمد شاملو اما در حد
ادعا می ماند و جامه عمل نمی پوشد.
·
یعنی سرودی سروده نمی شود که نبض
مندتر از انسان و طبل مندتر از حیات باشد.
·
احمد شاملو و اجامر جماران و
جمکران و دار و دسته های فدائی و مجاهد و غیره را باید نماینده هارت و پورتیسم
محسوب داشت.
2
من
موج را سرودی کردم
پرنبض
تر ز انسان
من
موج را سرودی کردم
پر
طبل تر از حیات
·
مفاهیم «انسان» و «حیات» از مقولات اصلی فلسفه حیات
و اگزیستانسیالیسم اند:
الف
·
مفهوم «انسان» در قاموس فلسفه حیات
و اگزیستانسیالیسم از تشخص (مشخص وارگی اش، کنکرت بودن) تهی می شود و به زباله ای
انتزاعی و مجرد تقلیل می یابد.
·
بعضی از عوام الناس تحصیلکرده، با
طناب این انسان انتزاعی اگزیستانسیالیستی به چاه تحلیل اندر می شوند و اراذل و
اوباش فاشیستی ـ اگزیستانسیالیستی را نمایندگان هومانیسم جار می زنند و جار و
جنجال به جان چاه و راه می اندازند.
ب
·
مفهوم «حیات» در کانون توجه فلسفه
حیات، قرار دارد.
·
فلسفه حیات به تحریف همه جانبه مفهوم
«حیات» مبادرت می ورزد:
1
·
فلسفه حیات، حیات را بمثابه
«اشراق» جا می زند.
2
ویلهلم دیلتی (1833 ـ 1911)
فیلسوف،
روانشناس، پداگوگ آلمانی
از
فلاسفه متعلق به فلسفه حیات (اگزیستانسیالیسم آلمانی)
او
پدیده را نه بر بنیان قانونمندی های طبیعی،
بلکه بر بنیان خودقانونمندی عالم روحی
و روانی انسانی توضیح می داد.
او
جزو مؤسسین علوم روحی محسوب می شود.
او
ضمنا مؤسس متد هرمه نویتیک و روان شناسی فهمنده است.
او
این متد را در آموزش جهان بینی بکار می بندد.
مؤلف
آثار بیشمار
·
فلسفه حیات، حیات را «بمثابه زندگی
ئی که انسان ها به اشراقش دست می یابند»، قلمداد می کند.
·
(ویلهلم دیلتی)
3
·
فلسفه حیات، حیات را به مثابه چیزی
ارزشمندتر، در مقابل مقوله فلسفی «ماده» قرار داده می شود.
·
مراجعه کنید به فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم، اگزیستانسیالیسم کاتولیکی،
دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
من
موج را سرودی کردم
پرنبض
تر ز انسان
من
موج را سرودی کردم
پر
طبل تر از حیات
·
این شعر شاملو، بلحاظ وزن درونی
معیوب است.
·
احتمالا برای سرهم بندی کردن آن،
زور فیزیکی و مکانیکی زده است.
4
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
·
سومین شق القمر شاملو، تبدیل عشق به
سرودی طبل مند تر از مرگ و سرسبزتر از جنگل است.
·
از همین شعر می توان به فقر مفهومی
شاملو و دیگر اجامر فاشیستی و فوندامنتالیستی پی برد.
·
تکرار مکانیکی واژه های طبل و نبض
و تپش و سرسبزی.
·
همین و بس.
·
ضمنا جا زدن و جار زدن این هارت و
پورت توخالی به عنوان شق القمر.
·
باید خری و خورجینی مملو از فانتزی
آورد و عشقی را تصور کرد که به سرودی گوشخراش تر طبل مرگ بدل شده باشد و سرسبزتر
از جنگل.
·
این چیزها اصلا شعر نیستند.
·
زباله اند.
5
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
·
عشق در قاموس اجامر اگزیستانسیالیستی،
همان سکس مکانیکی است.
·
بی دلیل نیست که بخش اعظم طرفداران
شاملو، یا الاغ اند، یا لات و لاشخور و لومپن اند و یا جزو عیاشان نر و ماده اند.
·
در خیل عظیم طرفداران شاملو، بندرت
می توان انسان خردگرای زحمتکش شریفی پیدا کرد.
6
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
·
عشق و یا به عبارت دقیق تر سکس، در
جنبش فاشیستی و فوندامنتالیستی، مذهب جدیدی است.
·
عشق و یا سکس در قاموس این اجامر
به معیار معیارها بدل شده است.
·
عشق برای طبقه حاکمه امپریالیستی و
فوندامنتالیستی، مائده ای عظیم و عزیز است.
·
گاو زرین است.
·
مرغی است که تخم طلا می گذارد.
·
هم با خرید و فروش عشق، میلیاردها دلار
به جیب می زنند و هم اوقات گرانبهاتر از الماس توده را بر باد می دهند.
·
فلسفه حجاب و بی حجابی را باید در رابطه
با فلسفه عشق (سکس) درک کرد و توضیح داد.
·
اکنون ببرکت انقلاب علمی ـ فنی و توسعه
گلوبال انترنت، هر کس می تواند 24 ساعت بطرز بی بند، عشق تماشا کند و جنون بگیرد.
·
عشق در همه صور آن.
·
عشق برای همه سنین.
·
عشق برای همه اجناس.
7
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
·
طبقه حاکمه بی رحم امپریالیستی و فوندامنتالیستی،
به ترفند عشق، بشریت را به جنون می کشد.
·
جامعه و جهان را به جنده خانه
تبدیل می کند.
·
آن سان که پیدا کردن همنوعی که بلحاظ
اخلاقی، لومپن نباشد و بلحاظ پسیکولوژیکی بیمار نباشد، دشوارتر از کشف سوزن در
کاهدان شده است.
·
دستاوردهای منفی عشق (سکس) فقط در تخریب
روحی و روانی بشریت خلاصه نمی شوند.
8
من
عشق را سرودی کردم
پر
طبل تر ز مرگ
سر
سبز تر ز جنگل
·
طبقه حاکمه خردستیز و خودستیز امپریالیستی
و فوندامنتالیستی، به نیروی عشق (سکس) خرد را گوشه گیر و منزوی و الکن و لال کرده
است و چه بسا حتی از خانه تن توده تبعید کرده است.
·
انگار مغز ارجمند از کاسه سر به
لیفه تنبان سقوط کرده است.
·
کسی دیگر به حمایت مغز اندیشنده و
خرد کل اندیش نیازی ندارد.
·
همه در فکر سکس اند و نامش را عشق
نهاده اند.
·
غریزه قدر قدرت جنسی، عقل را دربدر
کرده و خود یکه تاز میدان های کثیف زندگی شده است.
·
امپریالیسم و فوندامنتالیسم هم غریزه
جنسی را «سرودی کرده اند، پرطبل تر» ز عقل.
9
من
مرگ را
سرودی
کردم
·
آخرین شق القمر احمد شاملو، تبدیل
مرگ به سرودی است.
·
مرگ و شهادت نیز از مقولات اساسی اگزیستانسیالیسم،
فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
·
این اجامر جانی، واقعا «از مرگ
سرودی ساخته اند.»
·
تنها راه حلی که برای حل هر مشکل و
معضل و مسئله ای می شناسند، مرگ است.
·
ساز و برگ مرگ، امروزه به درجه ی
غیرقابل تصوری تکمیل شده است:
الف
·
بمب های امحای کلکتیو از هر نوع در
زرادخانه نظامی طبقه حاکمه تلنبار شده اند.
·
بمب های اتمی، هیدروژنی، باکتریولوژیکی،
میکروبیولوژیکی و الی آخر.
ب
·
تسلیحات امحای جمعی گازی شکل از
سرین تا گازهای خنده آور و اشک آور و خفه کننده و عقیم ساز و غیره.
پ
·
ناوهای غول پیکر به مثابه حاملین
صدها هواپیما و دیگر ساز و برگ های مرگ.
ت
·
پهپاد های بی سرنشین هدایت شونده از
دور برای بمباران هر کس و هر جا از دور دست ها.
ث
·
تبدیل انسان ها به بمب های «پرنبض
تر از انسان و پر طبل تر» از رعد و ویرانگر تر از زلزله و آتش فشان و توفان.
ج
·
ترور و سرکوب و اعدام هر نفسکشی به
جرم های مسخره در اقالیم عرعر و هلهله و هورا.
·
این اگر « سرودی کردن مرگ» نیست،
پس چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر