۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (53)


قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
  
قهرمان قصه ی غصه

فکندم ریگ ها را ـ یک به یک ـ در چاه
همه امشاسپندان را ـ به نام ـ آواز دادم، لیک
به جای آب، دود از چاه سر بر کرد، گفتی دیو می گفت:
«آه»

مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        مگر پرتو آتش ایزدی، دیگر مقدس نیست؟
·        مگر خواب هفت ورجاوند، بس نیست؟
·        زمین گندید، مگر در آسمان کس نیست؟
   
1
مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        قهرمان قصه غصه، به توصیه کفتر های سحر آمیز، همه قوای ماورای اجتماعی را به یاری می خواند، تا برهوت میهن را به بهشتی مبدل سازد، تا سکنه شهر سنگستان را احیا کند، تا طلسم تحجر جامعه را باطل سازد، ولی همه تیرهایش به سنگ می خورند و مؤثر نمی افتند.

·        دلیل پرخاش قهرمان قصه غصه، همین شکت و استیصال است.

·        ما با این استیصال در اشعار دیگر شعرای توده، مثلا هوشنگ ابتهاج (سایه)،  سیاوش کسرائی و بویژه محمد زهری نیز مواجه می شویم:


نامرد
محمد زهری
(1305 ـ 1373)
گلایه
گلایه (۱۳۴۵)

سراغی نیست
ز مرد ِ مرد.

به ایوان پلید خانه ی بی زاد و رود ما، چراغی نیست
اجاق نسل ما کور است و درد ما همه این درد

*****

تپش در کوه و جوشش در بیابان است
عصیر خون گرمی در کمرگاه بهاران است
ولی از جنبشی خالی است، رگ هامان

عطش های شگرف شهوت اجداد
ـ  بنای آفرینش های جاویدان
فروکش کرده در ما، سال های سال
نه بذری ، بذر
نه خاکی، خاک
عقیم از زادن ایم و عاجز از بنیاد
سترون، پاک

*****

سراغی نیست
زمرد ِ مرد
همه نامرد ِ نامردیم و درد ما همه، این درد.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        این دو شعر دو شاعر بزرگ توده، تقریبا همزمان سروده شده اند.
·        حیرت انگیز انعکاس مشابه جامعه در آیینه ضمیر دو شاعر توده است.
·        در هر دو شعر هر دو شاعر جامعه به نقد انقلابی، رئالیستی و راسیونالیستی کشیده می شود.
·        در هر دو شعر هر دو شاعر توده، شیپور بیدار باش در غریو و خروش است.  
·        فریب فرم ها را نباید خورد و شعرای توده را نباید بدبین (پسیمیست) تصور کرد:

الف
·        نمایندگان پسیمیسم، دشمنان حقیقت عینی اند.
·        نمایندگان ایرئالیسم و ایراسیونالیسم (واقعیگرائی ستیزی و خردستیزی) اند.
·        دشمنان خلق زحمتکش و خرد کل اندیش اند.
·        دشمنان پیشرفت اجتماعی اند.

ب
·        شعرای توده اما مدافع سرسخت حقیقت عینی اند.
·        نمایندگان رئالیسم و راسیونالیسم اند.
·        تا مغز استخوان سرسپرده خلق و طرفدار سرسخت پیشرفت اجتماعی اند.
·        از عشق به توده و از صداقت و احساس مسئولیت سرشار اند.

3
مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        سؤال اما دلایل این سؤال های قهرمان قصه غصه است:

الف
مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟

·        سؤال این است که چرا فروغ آتش ایزدی تقدس زدائی شده است و مؤثر نمی افتد؟

ب
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟

·        سؤال این است که چرا قوای ماورای اجتماعی مؤثر نیستند؟
·        چرا خواب هفت ورجاوند اساطیری سنگین است و قادر به بیدار شدن نیستند؟

ت
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        جواب هر دو سؤال فوق الذکر را خود قهرمان قصه در فرم سؤالی دیگر داده است:
·        برای اینکه زمین گندیده است و درست به همین دلیل، آسمان خالی است.

·        این اما به چه معنی است؟      

4
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        این اولا بدان معنی است که آسمان آیینه زمین است:
·        در نتیجه، چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای آسمانی، تصاویر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای زمینی اند.

·        به همین دلیل اگر زمین بگندد، اگر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای زمین به فساد کشیده شوند، چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای آسمانی نیز تهوع آور و تعفن انگیز می گردند.
  
5
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

·        این ثانیا بدان معنی است که در دیالک تیک زمین و آسمان، در دیالک تیک مادی و روحی، در دیالک تیک خلق و خدا، نقش تعیین کننده از آن زمین (مادی، خلق) است.

·        اگر سوبژکت تاریخ، یعنی توده زیر درفش پرولتاریا بخسبد، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی توده و پرولتاریا (قوای خیر و حق آسمانی، هفت انوشه و حتی اهورا) نیز به خواب سنگین فرو می شوند.
·        بیداری قوای آسمانی ـ انتزاعی از خواب، در گرو بیداری توده زیر درفش سرخ پرولتاریا ست.
  
6
گسسته، است زنجیر هزار اهریمنی تر ز آنکه در بند دماوند است
پشوتن مرده است، آیا؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        زنجیر اهریمن گسسته است.
·        زنجیر اهریمنی، که اهریمنی تر از اهریمنی است که در دماوند به بند کشیده شده است.
·        مگر پشوتن مرده است؟

·        قهرمان قصه غصه در این سؤال، از سیطره هراس انگیز شر بر جامعه پرده برمی دارد و سراغ از پشوتن ـ منجی موعود ـ می گیرد:  

پشوتن
پسر بزرگ گشتاسب و برادر اسفندیار
پشوتن با خوردن شیر و نان ِ درون (یعنی غذایی که بر آن دعا خوانند)
از دست زرتشت، جاودانه می ‌شود.
پشوتن در روایات آئینی از جاودانانی است که بر گنگ دژ فرمان می ‌راند و در آخرین دههٔ هزارهٔ آخر، همراه با یکصد و پنجاه هزار تن از یارانش و با ده هزار درفش، به فرماندهی خورشید چهر که فرزند زرتشت است،
به یاری سوشیانت بر می ‌خیزد.
در شاهنامه، پشوتن برادر اسفندیار و پهلوانی بزرگ است
که در هفت خوان اسفندیار همراه او ست
و در نقش پهلوانی فرزانه و دوراندیش نمایان می‌شود.
پشوتَن در لغت به معنای جانباز است

·        پشوتن در آیین زرتشت، همان مهدی موعود در آیین تشیع است.
·        اسلام و فرقه های اسلامی، بخش مهمی از عناصر تئولوژیکی (فقهی) خود را از زرتشتیسم گرفته اند و بازنامگزاری کرده اند، یعنی نام دیگری به آنها داده اند.

·        جالب است که همین سؤال قهرمان قصه غصه را دهقانان در مساجد، مجالس و محافل مذهبی تکرار کرده اند:
·        چرا امام زمان ظهور نمی کند، مگر ستم از حد نگذشته است؟

7
و برف جاودان بارنده، سام گرد را سنگ سیاهی کرده است، آیا؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        مگر برف بی بند، سام پهلوان را به سنگ سیاهی تبدیل کرده است؟

8
مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا)  خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟
گسسته، است زنجیر هزار اهریمنی تر ز آنکه در بند دماوند است
پشوتن مرده است، آیا؟
و برف جاودان بارنده، سام گرد را سنگ سیاهی کرده است، آیا؟

·        اخوان در این بند شعر، برای تبیین وضع وخیم حاکم، انفعال همه پهلوانان آسمانی ـ الهی و اساطیری را به پرسش می کشد.
·        همه این پهلوانان آسمانی ـ الهی ـ اساطیری، مجرداتی بیش نیستند که انعکاس آسمانی ـ انتزاعی قهرمانان توده اند.

9
سخن می گفت ـ سر در غار کرده ـ شهریار شهر سنگستان
سخن می گفت با تاریکی خلوت
تو پنداری، مغی دلمرده در آتشگهی خاموش
ز بیداد انیران شکوه ها می کرد

ستم های فرنگ و ترک و تازی را
شکایت با شکسته بازوان میترا می کرد
غمان قرن ها را ـ زار ـ می نالید
حزین آوای او در غار می گشت و صدا می کرد:
«غم دل با تو گویم، غار
بگو ایا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»

صدا ـ نالنده ـ پاسخ داد:
«آری نیست.»

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        شهریار شهر سنگستان، سر در غار کرده بود و با تاریکی خالی از اغیار، سخن می گفت.
·        شهریار شهر سنگستان، به مغی شباهت داشت که در آتشگاهی خاموش، از بیداد بیگانگان شکایت می کرد و با بازوان شکسته از بیداد های ترک ها، تازی ها و فرنگی ها، شکایت به پیشگاه میترا (خورشیدخدا) برده بود و از عذاب قرن ها اندوه زار ـ زار می گریست و صدای غمالودش در غار می پیچید و پژواک می یافت:
·        «ای غار تاریک و تنها، غم دل با تو می گویم.
·        بگو، آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»  

·        صدای نالان به سؤال شهریار شهر سنگستان، جواب داد:
·        آری.
·        امیدی به رستگاری نیست.

·        هوشنگ ابتهاج (سایه) نیز همین چند سال قبل از قلع و قمع امید شکوه کرده است.
·        تراژدی ملی ما همین است.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر