۱۳۹۵ خرداد ۲۳, یکشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (51)


قصه ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

کفتر اول

پس آنگه، هفت ریگش را
به نام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد

از او جوشید، خواهد آب
و خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب
تواند باز بیند روزگار وصل
تواند بود و باید بود
ز اسب، افتاده او، نز (نه از)  اصل

·        معنی تحت اللفظی:
·        از چاه، آب خواهد جوشید و چشمه شیرین جوشانی تشکیل خواهد شد.
·        این بدان معنی خواهد بود که بخت جوان قهرمان قصه غصه، بیدار گشته و توان تجربه ی روزگار وصل را دارد و باید هم داشته باشد.
·        برای اینکه او از اسب افتاده است و نه از اصل.

1
·        این بند شعر اخوان، فی نفسه، شاهکاری است.

·        چرا و به چه دلیل؟

2
از او جوشید، خواهد آب
و خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب

·        اخوان در این بند شعر، میان جوشش آب و بیداری بخت شخصیت رابطه علی (علت و معلولی) برقرار می کند.

·        سؤال این است که چرا و به چه دلیل؟         

3
از او جوشید، خواهد آب
و خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب

·        دلیلش این است که چشمه در برهوت بی آب و علف می جوشد.
·        جوشش چشمه در برهوت، به معنی شروع تبدیل گلخن به گلشن است.
·        به معنی شروع تبدیل برهوت به باغ و بوستان پر دار و درخت و پرنده و جانور و جامعه و آبادی است.

·        کفتر اول این حقیقت امر ماتریالیستی را قبلا نیز تبیین داشته است:

رهایی را اگر راهی است
جز از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.

·        رهایی اجتماعی در آبادانی جامعه است.

·        این اما به چه معنی است؟   

4
رهایی را اگر راهی است
جز از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.

·        این بدان معنی است که پیش شرط توسعه اجتماعی، توسعه نیروهای مولده است.
·        به قول دن سیائوپینگ ـ رهبر حزب کمونیست چین ـ «فقر و فاقه را که نمی توان تقسیم کرد.»

5
رهایی را اگر راهی است
جز از راهی که روید ز آن، گلی، خاری، گیاهی نیست.

·        جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را که در برهوت بی آب و علف نمی توان بنا کرد.
·        پیش شرط گذار قانونمند به سوسیالیسم و کمونیسم، توسعه حد اعلای نیروهای مولده است.
·        این توسعه حد اعلای نیروهای مولده است که مناسبات تولیدی نوینی را الزامی می سازد و گذار جامعه به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیستی و کمونیستی را امکان پذیر می سازد.
·        ما با دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی سر و کار داریم.
·        این بنیادی ترین دیالک تیک جامعه بشری است.
·        دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (ماتریالیسم تاریخی) فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
·        نیروهای مولده محتوای ساختار اقتصادی جامعه را تشکیل می دهند.
·        مناسبات تولیدی ساختار اقتصادی جامعه است.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری    
   
6
از او جوشید، خواهد آب
و خواهد گشت شیرینچشمه ای جوشان
نشان آنکه دیگر خاستش (برخاسته او را)، بخت جوان از خواب

·        پیش شرط بیداری بخت قهرمان قصه غصه، تبدیل برهوت به آبادی است و پیش شرط این تبدیل، جوشش چشمه شیرینی است.
   
7
تواند باز بیند روزگار وصل

·        جوشش چشمه ضمنا حاکی از آن است که قهرمان قصه غصه می تواند موفق به وصل شود.
·        اخوان در این جمله شعر، دیالک تیک فصل و وصل را در مد نظر دارد.
·        دیالک تیک فصل و وصل فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جدائی (تفرقه) و وحدت است.
·        این بدان معنی است که ببرکت جوشش آب در برهوت، ببرکت توسعه نیروهای مولده می توان بر تحجر ناگهانی توده غالب آمد و پیوند گسسته شهریار شهر سنگستان با توده سنگ واره گشته (متحجر)  را دوباره برقرار کرد.
  
8
تواند باز بیند روزگار وصل

·        مولوی هم دیالک تیک فصل و وصل را به مثابه فرمی از بسط و تعمیم دوئالیسم جدائی و وحدت در نظر داشته است.
·        تفاوت و تضاد مولوی با اخوان این است که مولوی وصل عارف با خدای آسمانی ـ انتزاعی  را وحدت می نامد و اخوان وصل قهرمان و شخصیت با خدای خاک را، با توده را.

9
تواند بود و باید بود
ز اسب، افتاده او، نز (نه از)  اصل

·        اخوان اکنون یقین علمی و تجربی و منطقی خود را استدلال و اثبات می کند:
قهرمان قصه غصه از اسب افتاده است و نه از اصل.

·        این دیالک تیک افتادن از اسب و افتادن از اصل یا منشاء ضرب المثلی دارد و یا یکی از اختراعات فوق العاده ارزشمند اخوان است.
·        در این دیالک تیک دنیایی سخن تبیین می یابد.
·        از اسب افتادن شخصیت، پدیده ای عادی است و اهمیت زیادی  ندارد.
·        مهم نیفتادن شخصیت از اصل است.

10
تواند بود و باید بود
ز اسب، افتاده او، نز (نه از)  اصل

·        وحدت شخصیت با توده، از دید اخوان هم امکان پذیر است و هم بایدی است.
·        دلیلش این است که شکست در هر نبردی، پیش می آید.
·        مهم نیفتادن از اصل است تا مبارزه ادامه یابد.

·        اصل یکی از  مفاهیم اساطیری است.
·        این مفهوم را اخوان به احتمال قوی از شاهنامه دارد.

·        اصل اما در شرایط کنونی، محتوای دیگری کسب می کند.
·        نیفتادن از اصل به معنی حفظ ماهیت طبقاتی خویش است.


·        این پدیده را در وجود خسرو روزبه و صدها تن از همرزمان او اخوان دیده است:
·        تک تک سلول های اندام شخصیت توده ای، توده ای است.

·        به زبان اخوان، خسرو روزبه و امثال بیشمار او از اسب افتاده اند، ولی نه از اصل.

·        پیوند شخصیت با توده، پیوندی ارگانیک است.
·        قطع این پیوند، به معنی مرگ شخصیت است.
   
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر