۱۳۹۵ خرداد ۳۱, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (294)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

ناهید باقری – گلداشمید
هم خوابگی شهوت و فقر
(زمستان 2005)

زیر سقف خاکستری غروب،
محراب خانه:
آتشکده ای خاموش

ته صندوقخانه ی غبار گرفته:
سجاده ای بسته و فرسوده،
پناهگاه چادر نماز نخی مادر بزرگ،
یاد عطرهای گریخته ی تربت و گلاب
و دانه دانه ی تسبیح سادگی.

زمان:
دفنگاه هیمه های از نفس افتاده ی خلوص
و مهربانی بوسه ها و خاطره ها.

زیر چتر آسمانی بغض فرو خورده،
بر روی لرزه ی دست ها و شانه ها،
تشییع می شود هماره، آزادی،
این قامت شرحه شرحه ز بیداد،
با رد پای خونی شلاق و سنگسار.

و از گلوگاه بیمار منبرها ومناره ها،
دمادم
صدای عربده می آید
و هر چه پلیدی ست،
با نام نامی «آیین مردگان»
قانونمند می شود!

شهر، طعم خون و تعفن بر زبان دارد
دکان های بی قواره ی جهل:
دندان هایی کرم خورده در دهان شهر
حراجگاه آ برو ست، هر دکان،
حراجگاه ا نسانیت،
انسان.
گرمی بازار داد و ستد هرزگی است.

و پشت پیشخوان ها،
دست هایی نا پاک و حقیر،
شماره می کنند شب و روز،
دانه، دانه ی تسبیح مرگ را.

و آن که دور از هیاهوی دکان ها،
منبرها و مناره ها،
در گرگ و میش هر جمعه ی ملالت بار،
به شوق دیدار عزیزی خفته به گور
دسته گلی می آراید،
تنگ گلابی بر می گیرد، شمعی،
چشمانش را چادر نمازی جنبان و نخ نما،*
روی گور،
به تاراج می برد.

(می گویند در ایران، تن فروشان بی خانمان،
شب ها
بر روی سنگ قبرها، از مشتریان خود پذیرایی می کنند.)

زیر لحاف خاکستری سحر،
شهوت، با فقر هم خوابه می شود،
مرگ با مرگ.

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

این شعر قابل تأمل و تحلیل است.

1
در نگاهی گذرا
مملو از کژاندیشی، وارونه بینی و وارونه نمائی است.

2
این شعر پسیمیستی (بدبینی فلسفی) است و نه رئالیستی.

3
سادگی
یکی از مفاهیم رایج و دیر آشنا ست که تحریف شده است.

الف
سادگی در واقع ساده لوحی است.

ب
سادگی ـ در واقع ـ نه سادگی، بلکه خریت و خرافه پرستی است.

پ
سادگی مترادف با باور به جنبل و جادو ست.

4
زمان بستر اخلاص و تخلیص و پالایش و پیرایش چیزها و پدیده ها ست.
خلوص هم یکی از مفاهیم تحریف شده است.

از هزاران یک نفر اهل دل اند،
مابقی، تندیسی از آب و گل اند.
مولوی

خیال کردی، مولانا

1
خاموشی هزاران تن،
نه نشانه بی خبری انان،
بل، به دلیل خردپیشگی آنان است.

2
ژاژخایان
خردستیزان اند.

یانیس الدوله دیلمی

1
دیالک تیکی اندیشی بیاموز تا رستگار شوی.

2
برای ریشه کن کردن مالاریا و ملا ـ ریا
به ترفندی
برای خشک کردن گنداب
بیندیش
و
پشه ستیزی را برای عوامفریبان بگذار.

3
برای اینکه گنداب،
زادگاه تشکیل و تکثیر پشه های مالاریا و ملا ـ ریا ست.

4
ضمنا میان پشه های مالاریا و ملا ـ ریا
علامت تساوی مگذار.

5
پشه های مالاریا و ملا ـ ریا
می توانند
تعلقات قشری و یا حتی طبقاتی متفاوت
داشته باشد.

6
برای اینکه گنداب
بسان هر عمارت بالا بلند
از مجموعه طبقات و اقشار و لایه جات و جنگ میان آنها
تشکیل شده است.

7
به همین دلیل
پشه مالاریا و ملا ـ ریای انتزاعی 
وجود ندارد.

8
همیشه و همه جا
پشه مالاریا و ملا ـ ریای مشخص  
وجود دارد.

9
فراموش مکن که پشه ها
ـ ضمنا ـ
خودستیز اند.

10
میان پشه جات مالاریا و ملا ـ ریای گنداب
جنگ درونطبقاتی
شعله ور است.

11
هر گردی، گردو نیست.

12
خطای خطیری بود
علامت تساوی گذاشتن
میان سوسیال ـ دموکراسی و ناسیونال ـ سوسیالیسم
میان حزب سوسیالیست و حزب فاشیسم (موسولینی و اجامر)

13
میان پشه های مالاریا و ملا ـ ریای نسبتا راسیونال و ایراسیونال
باید تفاوت گذاشت.

آره.
قضیه همیشه از همین قرار است:

1
فرم های مختلف حاوی ظرفیت های انعکاسی مختلف اند.

2
هر فرم هنری
برای توضیح کامل حقیقت عینی رسا نیست.

3
آنچه اونوره د بالزاک
در شاهکارش «اوژنی دو گرانده»
از کاپیتالیسم
تصویر می کند،
نمی توان با تندیس و یا نقاشی و غیره تبیین داشت.

ما با چهار مفهوم
حداقل
سر و کار پیدا می کنیم:
آشنائی
عشق
دوستی
رفاقت
دیری است که تفاوت اینها برای ما مطرح است.
زیبا ترین قصه عاشقانه در ادبیات معاصر ایران
چه نام دارد؟

1
زیباترین قصه عاشقانه
«داش آکل» است.

2
این قصه ی صادق هدایت
شاهکار زندگی او ست.
هدایت دیگری مؤلف این قصه است.

3
این قصه باید تحلیل شود تا غنای محتوائی ـ معنوی اش
آشکار گردد.

اهمیت فرم
در دیالک تیک فرم و محتوا
(در دیالک تیک برون و درون)
به همین دلیل است.

1
ادعای سعدی مبنی بر اینکه
صورت زیبای ظاهر
هیچ نیست.
دقیق و درست و رئالیستی و راسیونالیستی نیست.

2
فرم خیلی هم مهم است.
بدون فرم
محتوا اصلا نمی تواند وجود داشته باشد.

صحبت با خاک
حسین منزوی

ریشه ی سرو جوان با خاک صحبت می کند
از عذاب تشنگی با وی حکایت می کند

با زبان خشک برگش ، بید می گوید که آه
ابر هم دارد به باغ ما خیانت می کند

«این خیانت نیست»
گوید نارون
- با پوزخند –
«ابر دارد به اجاق پیر خدمت می کند.»

باد ـ همدردانه ـ می پیچد به گرد ساقه ای
ساقه ز آن همبستگی، احساس جرئت می کند

تن به نزد ساقه ای ـ خشکیده، چون خود ـ می کشد
تا بگوید که تبر، اینجا حکومت می کند

هیچ می دانی، خبر داری، رفیق سوخته
که عطش با آتش سوزنده وصلت می کند؟

جوی خشک و برکه ی خالی حکایت می کنند :
«تشنگی امسال هم دارد قیامت می کند

هر درختی را که می خشکاند از بن، تشنگی
تیشه در بین اجاق و کوره قسمت می کند

باغبان ما شریک دزد و یار قافله
ایستاده است و بر این غارت، نظارت می کند

ساقه ی دوم نمی گوید جواب و اولّی
از طنین گفته های خویش، وحشت می کند

«هر گره در ساقه ها ، گوشی است»، می گوید به خود
و سپس لرزان به جای خویش رجعت می کند

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

فردوسی
شخصیت و فیلسوف و شاعری خردگرا ست.
تفاوت اساسی فردوسی با بقیه شعرای قدیم و جدید همین جا ست.

طنز هستی همین است:

1
عشق معروف ترین مفهوم است
ولی مبهم ترین مفهوم هم است.

2
همه
ـ از خرد تا کلان ـ
مرتب آن را بر لب می رانند
ولی کسی نمی داند که عشق چیست.

3
احتمالا محمد زهری اولین فیلسوفشاعری است
که به درک و توضیح رادیکال و ریشه ای آن نایل آمده است.

4
زهری اما گمنام ترین شاعر هم است.
ما هم او را نمی شناختیم.
صفحه ای به نامش افتتاح کردیم
و با منتکشی از این و آن
اشعارش را پیدا کردیم و بخشا تحلیل می کنیم
و اندک اندک با افکار این شخصیت بی ریا و بی های و هوی و بی جار و جنجال و بی ادعا
آشنا می شویم.

تی اس الیوت

ما آدم هایی پوکیم
آدمهایی پوشالی
خمیده بر هم
با کله‌ هایی انباشته از کاه.

افسوس
صدای خشک مان وقتی
نجوا می ‌کنیم با هم
آرام و بی‌ معنی است
همچنان که موییدن باد در علفزار خشک
یا سریدن پاهای موش بر شیسشه‌ ی شکسته
در دنگال خشک مان.
(دنگال یعنی اسب گردن دراز بی اندام)

***

هیئتی بدون شکل، سایه‌ ای بدون رنگ،
قدرتی بی ‌اراده، اشاره ‌ای بدون حرکت.

***

آواره قرن بیست و یکم
زندگی اش بین خانه و محل کار معلق است
دنیایش یک تمدن دیجیتال:
غم انگیز، وحشتناک و غریب
دین غالب اش، مصرف گرایی است و
ویترین مغازه ها، خانه اش.
 
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
مثال:
« صدای خشک مان وقتی
نجوا می ‌کنیم با هم
آرام و بی‌ معنی است
همچنان که موییدن باد در علفزار خشک
یا سریدن پاهای موش بر شیسشه‌ ی شکسته
در دنگال خشک مان »

1
هیچ صدائی
اصولا و اساسا
بی معنی نیست.

2
این ما هستیم که توان و استعداد و سواد لازم را
برای درک معانی اصوات نداریم
و خیال می کنیم که بی معنی اند.

3
در زمینه
می توان صدها مثال زد.

4
حشرات و حیوانات
اصوات را با دقت خارق العاده ای تجزیه و تحلیل می کنند
و با اصوات پیام می دهند و پیام دریافت می کنند.

5
در ظلمات شب
سوسکی طبل می زند
ما معنای بانگ طبل او را نمی فهمیم
ولی پس از لحظه ای سر و کله سوسک دیگری پیدا می شود.

6
چون بانگ این طبل را
از فاصله دوری شنیده و معنی آن را فهمیده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر