۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (293)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

عیرانی ها
ما را با این احترامات شان کشتند.

1
هر جفنگی قابل احترام نیست
و برای هر خری نباید
«کلاه از سر برداشت» (فروغ)

2
عشق این به آن
اصلا عشق نیست.

3
باید مفهوم مناسبی برای آن کشف شود.

4
عشق مادر و پدر به فرزند
عشق است.

5
این عشق هم یکطرفه است.

6
عشق کذائی این به آن
نیاز غریزی است و بس.
عشق نیست.

7
هر نیازی
نیاز عاشقانه نیست.

8
هر گردی گردو نیست.

9
اینجا
ـ چه بسا ـ
همان مفهوم عادت
مدد رسان است:
عادت به کسی
اما رابطه و پیوند اصیل نیست.

10
عیاشی که
ـ به نیروی عادت ـ
هر هفته به فاحشه خانه می رود،
اگر برای رفع نیاز امکان دیگری بیابد
تغییر عادت می دهد.

11
خود فاحشه برای عیاش ارج و ارزش درخودی ندارد.

آره.
پیش شرط استادی و آموزش چیزی به همنوع،
دانشمندی است.

1
حمال اندیشه
نه اندیشه مند است ونه اهل اندیشه.

2
به همان سان که حمال صندوقچه طلا
مالک آن نیست.

3
چه بسا از محتوای صندوقچه
حتی
خبر ندارد.

4
بذل وبخشش طلا، پیشکش

5
این ضمنا تعارف نیست.
حقیقت محض است.

کاش چنین بود

1
نه 500 نفر اصالت دارند و نه 28 هزار نفر

2
عیرانی های علامه
ـ چه با عبا و عمامه و چه بی عبا و عمامه ـ
در حال حاضر
الکی علاف اند.

3
حوصله و توان خواندن و نوشتن جمله ای را حتی ندارند.

4
واژه ها را
ـ در بازارچه های مجازی ـ
با شکلک های حاضر و آماده
تعویض کرده اند

5
ترفند جدیدی است
تا مغز کیمیا و کمیاب عیرانی،
به زحمت نیفتد و خسته نشود.

6
دیری است که مغز جزو تجملات و عتیقه جات است
و بسان گردن بندی از الماس
در گاوصندوقی از آن نگهداری می شود

7
تو کجائی تا شویم ما چاکرت؟
مطلبت شوییم،
کنیم شانه سرت،
ای محتشم؟

منی که فقط با خودش رابطه داشته باشد
من انتزاعی است.

1
چنین منی اصلا من نیست.

2
چون من
لحظه ای حتی نمی تواند بدون حمایت همنوع
ادامه حیات دهد.

3
هر جرعه ابی که من می نوشد
برای تهیه اش ابر و باد و مه و خورشید و بشر درکارند.

4
مسئله اینجا باور نیست.

5
مسئله هویت است.

6
من مورد نظر شما بی هویت است
چون انتزاعی است.

7
شما هویتی برایش تعیین کنید
بعد راجع بدان دست به داوری بزنید.

8
منیت من
منیتی اجتماعی است و نه فردی محض.

9
در جامعه طبقاتی
منیتی طبقاتی است.

10
من جایگاهی در جامه دارد.
من بر فراز جامعه شناور نیست.

این طرز تفکر
طرز تفکری فوق العاده سطحی و ساده لوحانه است:

1
تفکر از کجا آمده است؟

2
تفکر از کجا می آید؟

3
نوزادی که متولد می شود،
بلحاظ توان تفکر
فرقی با گربه ای ندارد.

4
تفکر که مادر زادی نیست.

5
تفکر اکتسابی و اجتماعی است.

6
تفکر نتیجه کار مادی است.

7
میمون در روند کار و ببرکت کار
آدم شده است.

8
ما با دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
با دیالک تیک کار کننده و موضوع کار
با دیالک تیک نجار و چوب و تخته
سر و کار داریم

9
مغز که چشمه افکار نیست.

10
مغز عضو و ارگان تفکر است.

11
بسان قلب که ارگان پمپاژ خون است.

12
بسان پا که ارگان رفتن و در رفتن
از دست اجامر بدتر از شمر ذی الجوشن است.

این سخن
مملو از ایرادات متنوع است:

1
«من» و «دیگری»
در این سخن
مهره تلقی می شوند و نه آدم.

2
مجرد تلقی می شوند و نه مشخص.

3
«من» می تواند رعیتی باشد و یا ارباب فئودالی

4
کلفتی باشد و یا کدبانوئی

5
شما نمی توانید احدی را در جامعه بشری پیدا کنید
که جزئی از کلی نباشد.

6
مثلا
فردی از جامعه ای
عضوی از قشری، لایه ای و طبقه ای
نباشد.

7
همان رعیت که شما به صورت «من» انتزاعی تصور می کنید
یکی از اعضای طبقه اجتماعی موسوم به رعیت است

8
و «من» دیگر یکی از اعضای اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.

9
یکی کارتن خواب بی همه چیزی و دیگری دختر و پسر و نوه آیة الله العظمی، رفسنجانی رفسنجان مکان و یا جنتی جنت مکان است.

10
این «من» و دیگری مورد نظر شما
به سبب تعلقات طبقاتی شان،
ایده ئولوژی های متضاد دارند.

11
جامعه و جهان و مافیها
در آئینه ضمیر ایندو
نه به یکسان
بلکه چه بسا به صورت متضاد منعکس می شوند.

12
یعنی از فیلترهای طبقاتی می گذرند.

13
مثال
هم فرح پهلوی مذهبی است و هم کلفتی در قصر او
هم خامنه ای مذهبی است و هم نوکر و نوچه و بنده او

14
ولی مذهب کلفت با مذهب فرح
مذهب نوکر با مذهب خامنه ای
تفاوت های ماهوی با هم دارند.

15
نه فرح مهره ای مجرد است و نه کلفت
فریب ظاهر چیزها را نباید خورد.

16
ایراد این سخن
قرار دادن جزء در مقابل جزء
و یا قرار دادن کلی در مقابل کلی است.

17
ضد دیالک تیکی جزء
اما کل است.

18
ضد دیالک تیکی فرد
جامعه است و نه «دیگری» (فرد دیگر)

19
ما با دیالک تیک جزء و کل سر و کار داریم:
20
مثال
هر اتم از پروتون، نویترون و الکترون تشکیل یافته است:
دیالک تیک جزء و کل 
در هر اتم
به شکل دیالک تیک پروتون، نویترون و الکترون (اجزاء) و اتم مثلا آهن (کل) وجود دارد.

21
کسی که پروتون را در مقابل پروتون قرار می دهد
(بسان نیچه من را در مقابل «دیگری» قرار می دهد)
ریگی در کفش خود دارد.
یا ابله است و یا عوامفریب.

22
این جور کرد و کار های شما
فقط به درد کلافه کردن خود
و احیانا همنوعان خود می خورد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر