چغد ـ سمبل عقل
تحلیلی از
میمحا نجار
در آدم شد
پدید این عقل و تمییز
که تا دانست
از آن، اصل همه چیز
·
در این بیت شعر شیخ شبستر، عقل و تمییز (قوه تمیز) نعمتی
الهی قلمداد می شود.
·
در تئولوژی و عرفان، تئوری توسعه (تکامل) فراموش می شود.
·
در نتیجه، همه چیز یکباره خلق می شود و همه خصوصیات همه
چیزها یکباره در آنها نهاده می شود.
·
نهاد چیزها، بدین طریق و در این طرز تفکر، خدا دادی و
مادر زادی تصور می شود.
·
منشاء و زادگاه مفهوم
«نهاد» (ماهیت، ذات) احتمالا همین جا ست.
·
نهاد و ذات و ماهیت هر چیز آن است که خدا در آن چیز
نهاده است.
1
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
·
خدا به آدم عقل و قوه تمیز اعطا می کند و آدم هم
بلافاصله به اصل چیزها پی می برد.
·
این تئوری شناخت شیخ شبستر و عرفان است.
·
آنچه در تئوری شناخت شیخ شبستر فراموش می شود، این حقیقت
امر است که عقل و قوه تمیز نه منشاء سوبژکتیو محض، بلکه منشاء اوبژکتیو ـ سوبژکتیو داشته است
و دارد و خواهد داشت.
·
دانش نتیجه تجربه است.
·
به همین دلیل هم دانش تجربی نامیده می شود.
·
آدم اول دستش به آتش می خورد و دستش می سوزد.
·
در نتیجه ی این تجربه، به این دانش تجربی دست می یابد که
«آتش خصلت سوزاننده دارد.»
·
تجربه بر دانش تجربی مقدم است.
·
پراتیک بر تئوری مقدم است.
2
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
·
در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده از آن پراتیک
است، بی آنکه تئوری هیچ واره باشد.
·
تئوری بعد از تشکیل به خدمت پراتیک کمر می بندد.
·
بدین طریق دیالک تیک پراتیک و تئوری و یا دیالک تیک تجربه
و دانش تجربی تشکیل می شود و فاتحه ای بر عمل کورکورانه خوانده می شود.
·
از این به بعد، انسان به چراغ تئوری و یا دانش تجربی مجهز
می شود.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
3
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز
·
تفکر و شناخت، خرد و دانش در روند کار و به برکت کار تشکیل
و توسعه یافته و تأثیر متقابل بر کار اعمال کرده است.
·
کار و تفکر و تکلم همپا و همراه همیشگی یکدیگر بوده اند.
·
خرد، برعکس ادعای شیخ شبستر، نه خدا دادی، بلکه نتیجه
کار مادی است.
4
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی که خود را شخص معینی استنباط کرد، به اندیشه فرو
رفت و از خود پرسید:
·
«من چیستم؟»
5
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟
·
منظور شیخ از «شخص معین دیدن خود»، پی بردن به هویت خویش
است.
·
پی بردن به هویت خویش به معنی کشف تفاوت خویشتن با محیط
پیرامون خویش است.
·
می توان گفت که شیخ در این بیت اولا دیالک تیک تفاوت و
هویت را توسعه می دهد.
·
ثانیا دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک آدم
ـ آدم، به شکل دیالک تیک آدم به مثابه موضوع شناخت (اوبژکت شناخت) ـ آدم به مثابه
شناسنده (سوبژکت شناخت)، به شکل دیالک تیک خود شناسی بسط و تعمیم می دهد.
·
آدم خویشتن خویش را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
6
ز جزئی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد
ز جزئی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
آدم از جزء به کل رفت و در این راه پیمایی از جزء به کل،
از عالم گذشت.
·
شیخ در این بیت دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک آدم
ـ کل بسط و تعمیم می دهد.
·
آدم به رهروی تشبیه می شود که از خطه خویشتن خویش به راه
می افتد و در گذر از جهان به عالم کل می رود.
7
جهان را دید امر اعتباری
چو واحد گشته در اعداد ساری
امر اعتباری
آن است که وجود آن فقط در عقل شخص، معتبر باشد.
از محسوسات باطنی باشد.
جهان را دید امر اعتباری
چو واحد گشته در اعداد ساری
امر اعتباری
آن است که وجود آن فقط در عقل شخص، معتبر باشد.
از محسوسات باطنی باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
آدم، جهان را به مثابه امری انتزاعی دید که از اجزای در
هم تنیده تشکیل شده است.
·
آدم به مثابه سوبژکت شناخت از خطه جزء به راه می افتد و در
گذر از جهان به سوی کل، جهان را از آن خود می کند.
·
یعنی جهان را در آیینه دل (ذهن، ضمیر) خویش منعکس می سازد.
·
در نتیجه، تصویری انتزاعی از جهان کسب می کند.
·
مراجعه کنید به تصویرتئوری در تارنمای دایرة المعارف
روشنگری
·
این بدان معنی است که شیخ دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را
به شکل دیالک تیک جهان ـ آیینه ذهن آدم بسط و تعمیم می دهد و از روند انعکاس پرده
برمی دارد:
·
جهان (به مثابه موضوع و یا اوبژکت شناخت) در ذهن آدم (به
مثابه سوبژکت شناخت) عکس و یا تصویر می اندازد.
·
تصویری مجرد و یا انتزاعی
8
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد.
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
جهان مادی و جهان روحی در آدم به وحدت رسیدند.
·
بسان نفسی که فرو می رود و برون می آید.
·
اگر استنباط ما درست باشد، شیخ دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
را به شکل دیالک تیک جهان خلق و جهان امر بسط و تعمیم می دهد.
·
یعنی به شکل دیالک تیک جهان مشخص و جهان مجرد (انتزاعی)
·
یعنی به شکل دیالک تیک جهان مادی و جهان روحی (فکری)
·
اگر منظور شیخ هم همین باشد، شاهکار به تمام معنی است و رد
خور ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر