تحلیلی از
میمحا نجار
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی قاف قدرتش بر قلم دمید، بر لوح نیستی، هزاران نقش
پدید آمد.
1
·
منظور شیخ از قلم در این بیت، احتمالا
«قلم ایراسیونالیستی قضا» ست که در فلسفه سعدی و حافظ بکرات مطرح می شود:
2
سعدی قلم به سختی رفته است و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید، گردن بنه قضا را
·
معنی تحت اللفظی:
·
سعدی قلم قضا برای برخی از آدم ها
زندگی سخت و برای برخی دیگر، زندگی راحت تعیین کرده است.
·
پس تن به تقدیر قضا در ده.
·
قضای کذایی در این بیت شعر سعدی
نیز تابع قاف قدرت کذایی الهی است.
·
می توان گفت که سعدی نیز بسان شیخ
شبستر، دیالک تیک سوبژکت ـ وسیله ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک خدا ـ قلم قضا ـ سرنوشت
بشریت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن قضا می داند.
·
سؤال راسیونالیستی اما این است که
چرا سعدی وسیله (قلم قضا) را مسئول قلمداد
می کند و نه سوبژکت (خدا) را.
3
قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت
ملامت
من مسکین کسی کند که نداند
·
معنی تحت اللفظی:
·
با پیدا شدن سر و کله قضای عشق،
چشم خرد بسته شد.
·
کسی می تواند من بیچاره را نکوهش
کند که از قضای عشق بی خبر باشد.
·
در این بیت سعدی هم همان دیالک تیک
سه عضوی فوق الذکر مطرح می شود، بی آنکه از سوبژکت (خدا) حرفی به میان آید.
·
حافظ در این زمینه گاهی رادیکال تر
از سعدی است:
·
حافظ حتی صریحتر از شیخ شبستر سوبژکت
دخیل را به نام می نامد:
4
مباش
غره به علم و عمل، فقیه، مدام
که هیچکس ز قضاى خداى، جان نبرد
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای فقیه، به علم و عمل غره مباش.
·
چون جان هیچکس نمی تواند از قضای
الهی در امان باشد.
·
حافظ هم همان دیالک تیک سه عضوی سوبژکت
ـ وسیله ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک خدا
ـ قضا ـ جان بشریت بسط و تعمیم می دهد.
·
ولی بسان شیخ شبستر نه قلم قضا و
یا قضا، بلکه خود خدا را مسئول می داند.
·
قضا را مأمور کور الهی می داند.
·
حافظ در ابیات دیگر حتی صراحت
بیشتر به خرج می دهد:
5
گر رنج پیش
آید و گر راحت، ای حکیم
نسبت مکن به
غیر که اینها خدا کند
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای فیلسوف، اگر رنج به نصیب بری و
یا راحت، به کس دیگری نسبت نده.
·
مسئول رنج و راحت تو خود خدا ست.
·
حافظ در این بیت از قلم قضا و یا
خود قضا حتی نامی نمی برد.
6
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
·
حافظ هم در اشعاری از مفهوم «نقش» بهره برمی گیرد و درست
بسان شیخ شبستر، از نقشبند قضا سخن می گوید:
ز نقش بند قضا هست امید آن، حافظ
که همچو سرو به دستم نگار باز آید.
·
معنی تحت اللفظی:
·
حافظ، از قضای قلمزن امید دارم که نگار سرو قامتم به
دستم آید.
·
حافظ هم بسان سعدی در این بیت، از سوبژکت (خدای فرمانده
قضا) فاکتور می گیرد و فقط به قضای قلمزن امید می
بندد.
7
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
·
حافظ هم در بیت بالا، دیالک
تیک سوبژکت ـ وسیله ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک
خدا ـ قضا ـ نگار بسط و تعمیم می دهد.
·
در هر حال خدا با واسطه و یا
بیواسطه بر لوح عدم هزاران نقش می زند.
·
بدین طریق، نفسی، فوتی و یا دمی بر
قلم، همان و پیدایش هستی از نیستی، همان.
·
مفهوم ایراسیونالیستی «لوح عدم» را
شیخ فقط می تواند ادعا کند، نه اثبات.
8
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از
آن دم گشت پیدا هر دو عالم
وز
آن دم شد هویدا جان آدم
·
معنی تحت اللفظی:
·
از دم قاف قدرت خدا بر قلم و از نقشبندی قلم بر لوح عدم،
دنیا و عقبا پدید آمد و جان آدمیان هویدا شد.
·
شیخ شبستر در این دو بیت، روند و روال پیچیده و بغرنجی
را تصور و تصویر می کند:
الف
·
خدا از قاف قدرتش بر قلم می دمد. (گام اول)
ب
·
قلم مجهز به نفس و دم الهی بر لوح عدم نقش می زند. (گام
دوم)
ت
·
در اثر این نقشبندی قلم قضا بر لوح عدم، دنیا و عقبا و
جان بشریت پدید می آید.
9
·
به نظر شیخ شبستر، هستی مادی ناشی از دم الهی است، ناشی
از روح است.
·
شیخ عملا جان آدمی را از جنس دم
الهی می داند.
10
·
نظر شیخ با قصه آفرینش همخوانی
کامل دارد:
·
خدا پس از ساختن مجسمه آدم و حوا بواسطه جبرئیل، در اندام
بی جان آندو روح می دمد.
·
پس جان آدمی از جنس جان الهی است.
·
پس جان جاودان است.
·
می توان گفت که به زعم تئولوژی، خدا جان را از خود کنده
و به انسان به امانت داده است و هر وقت خواست، می تواند عزرائیل را بفرستد و پس
بگیرد، قبض کند.
·
پس نظر شیخ شیراز از این نظر هم نادرست است، که جان را
مثل تن، آفریدنی می داند.
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 1)
به نام خدائی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
·
مفهوم «آفرینش جان» به معنی از نیستی به هستی آوردن آن
است.
·
خدا اما در تئولوژی اسلامی هستی مطلق است.
·
این تفاوت بینشی میان سعدی و شیخ شبستر، بر دقت نظر و تیزهوشی
خارق العاده شیخ شبستر دلالت دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر