۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

سیری در شعری از شیخ شبستر (15)

 
چغد ـ سمبل عقل 

تحلیلی از
میمحا نجار

در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز

·        در این بیت شعر شیخ شبستر، عقل و تمییز (قوه تمیز) نعمتی الهی قلمداد می شود.
·        در تئولوژی و عرفان، تئوری توسعه (تکامل)  فراموش می شود.
·        در نتیجه، همه چیز یکباره خلق می شود و همه خصوصیات همه چیزها یکباره در آنها نهاده می شود.
·        نهاد چیزها، بدین طریق و در این طرز تفکر، خدا دادی و مادر زادی تصور می شود.
·        منشاء و زادگاه  مفهوم «نهاد» (ماهیت، ذات) احتمالا همین جا ست.
·        نهاد و ذات و ماهیت هر چیز آن است که خدا در آن چیز نهاده است.


1
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز

·        خدا به آدم عقل و قوه تمیز اعطا می کند و آدم هم بلافاصله به اصل چیزها پی می برد.
·        این تئوری شناخت شیخ شبستر و عرفان است.

·        آنچه در تئوری شناخت شیخ شبستر فراموش می شود، این حقیقت امر است که عقل و قوه تمیز نه منشاء سوبژکتیو  محض، بلکه منشاء اوبژکتیو ـ سوبژکتیو داشته است و دارد و خواهد داشت.
·        دانش نتیجه تجربه است.
·        به همین دلیل هم دانش تجربی نامیده می شود.

·        آدم اول دستش به آتش می خورد و دستش می سوزد.
·        در نتیجه ی این تجربه، به این دانش تجربی دست می یابد که «آتش خصلت سوزاننده دارد.»

·        تجربه بر دانش تجربی مقدم است.

·        پراتیک بر تئوری مقدم است.


2
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز

·        در دیالک تیک پراتیک و تئوری نقش تعیین کننده از آن پراتیک است، بی آنکه تئوری هیچ واره باشد.
·        تئوری بعد از تشکیل به خدمت پراتیک کمر می بندد.

·        بدین طریق دیالک تیک پراتیک و تئوری و یا دیالک تیک تجربه و دانش تجربی تشکیل می شود و فاتحه ای بر عمل کورکورانه خوانده می شود.
·        از این به بعد، انسان به چراغ تئوری و یا دانش تجربی مجهز می شود.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


3
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن، اصل همه چیز

·        تفکر و شناخت، خرد و دانش در روند کار و به برکت کار تشکیل و توسعه یافته و تأثیر متقابل بر کار اعمال کرده است.

·        کار و تفکر و تکلم همپا و همراه همیشگی یکدیگر بوده اند.
·        خرد، برعکس ادعای شیخ شبستر، نه خدا دادی، بلکه نتیجه کار مادی است.


4
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی که خود را شخص معینی استنباط کرد، به اندیشه فرو رفت و از خود پرسید:

·        «من چیستم؟»   


5
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من؟


·        منظور شیخ از «شخص معین دیدن خود»، پی بردن به هویت خویش است.
·        پی بردن به هویت خویش به معنی کشف تفاوت خویشتن با محیط پیرامون خویش است.

·        می توان گفت که شیخ در این بیت اولا دیالک تیک تفاوت و هویت را توسعه می دهد.
·        ثانیا دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک آدم ـ آدم، به شکل دیالک تیک آدم به مثابه موضوع شناخت (اوبژکت شناخت) ـ آدم به مثابه شناسنده (سوبژکت شناخت)، به شکل دیالک تیک خود شناسی بسط و تعمیم می دهد.

·        آدم خویشتن خویش را زیر علامت سؤال قرار می دهد.


6 
ز جزئی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد

·        معنی تحت اللفظی:
·        آدم از جزء به کل رفت و در این راه پیمایی از جزء به کل، از عالم گذشت.

·        شیخ در این بیت دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک آدم ـ کل بسط و تعمیم می دهد.
·        آدم به رهروی تشبیه می شود که از خطه خویشتن خویش به راه می افتد و در گذر از جهان به عالم کل می رود.


7
جهان را دید امر اعتباری
چو واحد گشته در اعداد ساری 

امر اعتباری 
آن است که وجود آن فقط در عقل شخص، معتبر باشد.
از محسوسات باطنی باشد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        آدم، جهان را به مثابه امری انتزاعی دید که از اجزای در هم تنیده تشکیل شده است.

·        آدم به مثابه سوبژکت شناخت از خطه جزء به راه می افتد و در گذر از جهان به سوی کل، جهان را از آن خود می کند.
·        یعنی جهان را در آیینه دل (ذهن، ضمیر)  خویش منعکس می سازد.
·        در نتیجه، تصویری انتزاعی از جهان کسب می کند.

·        مراجعه کنید به تصویرتئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·        این بدان معنی است که شیخ دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت را به شکل دیالک تیک جهان ـ آیینه ذهن آدم بسط و تعمیم می دهد و از روند انعکاس پرده برمی دارد:
·        جهان (به مثابه موضوع و یا اوبژکت شناخت) در ذهن آدم (به مثابه سوبژکت شناخت) عکس و یا تصویر می اندازد.
·        تصویری مجرد و یا انتزاعی



8
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        جهان مادی و جهان روحی در آدم به وحدت رسیدند.

·        بسان نفسی که فرو می رود و برون می آید.

·        اگر استنباط ما درست باشد، شیخ دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو را به شکل دیالک تیک جهان خلق و جهان امر بسط و تعمیم می دهد.
·        یعنی به شکل دیالک تیک جهان مشخص و جهان مجرد (انتزاعی)
·        یعنی به شکل دیالک تیک جهان مادی و جهان روحی (فکری)

·        اگر منظور شیخ هم همین باشد، شاهکار به تمام معنی است و رد خور ندارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر