از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ شهریور ۱۳۴۲)
با سپاس از
مسعود
21
قدمگاه
یعنی جای پای قدیسی
·
پیر ما، گاهی،
·
به قدمگاهی،
·
به زیارت می رفت.
·
نقش سمِّ اسبی، در سنگ نمایان بود.
·
پیر ما آن را می بوسید،
·
می گفت:
·
«السّلام،
ای مددِ شاهسوارانِ جهان.
·
جان ما منتظر دیدار است
·
به ظهورت بشتاب!»
·
خلق می گفتند:
·
«شاه
مردان، آن گاه،
·
که فرو پوشد رویِ عالم را کفر،
·
گذری دیگر خواهد داشت.»
22
·
در پگاهی،
·
پیر ما
·
سایهٔ خود را دید،
·
گفت:
·
«سایهٔ
ما، از ما، دور است،
·
لیک
·
طلبی دارد تا در ما جمع آید.»
·
گرمگاهی
·
پیر ما، سایهٔ خود را دید،
·
گفت:
·
«سایهٔ
ما، در ما شد،
·
با ما شد،
·
ما شد.»
·
شامگاهی،
·
پیر ما، سایهٔ خود را دید،
·
گفت:
·
«سایهٔ
ما، از ما، دور است،
·
تا من و او در تاریکی، گم گردیم.»
·
و سپس فرمود:
·
«کاملا
سایهٔ ظهرند همه.»
23
·
پیر ما، روزی،
·
در گذرگاهی
·
مرد آویخته ای را دید
·
پرسید:
·
«این
تهی خرقهٔ جان٘ باخته کیست؟»
·
نیّت و نامش را گفتند.
·
پیر، پایش را بوسید و
·
گفت:
·
«نام
محدودت را،
·
-
نام زادن را -
·
چه کسی می دانست؟
·
نام نامحدودت را،
·
-
نام مردن را -
·
همه کس می داند.
·
که تو در سایهٔ نعشت
·
نام محدودت را بردی،
·
تا نا محدود.»
ادامه دارد.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر