۱۳۹۳ آذر ۱۱, سه‌شنبه

هماندیشی با حریفی که توده ای نیست (7)


تحلیلی از یدالله سلطان پور   

1
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        ادعا کار آسانی است، ولی ادعا تا اثبات نشود، ادعا می ماند و به درد درمان دردی نمی خورد.
·        ادعا به حکمی اطلاق می شود که به عنوان حکم حقیقی و یا به عنوان حکم منطقی معتبر برای همه و معتبر در همه جا مطرح می شود، ولی حقیقت آن و یا همه جا معتبر و صادق بودن آن هنوز اثبات نشده است.

2
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        هر حکم عبارت است از ساخت منطقی ئی که واقعیت امری را منعکس می سازد.
·        برخلاف مفاهیم که انعکاس چیزها، خواص و روابط مشخص اند، احکام بیانگر آنند که برخی چیزها دارای برخی از خواص اند و میان آنها رابطه معینی برقرار است.

3
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        اگر حکمی انعکاس درستی از چیزی باشد و حاکی از آن باشد که آن چیز دارای خواص معینی است و اگر بلحاظ عینی این چیز خواص یاد شده را دارا باشد، آنگاه می گویند که این حکم حقیقی و درست است و در غیر این صورت باطل و نادرست خواهد بود.

4
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        این حکم (جمله)  حریف هم یا باید به ترفندی اثبات شود و یا در حد ادعا درجا زند.

·        سؤال ولی این است که آیا مردم خواهان برگشت ارتجاع فئودالی ـ روحانی و بمراتب بدتر، خواهان سیطره استبداد وحشی و خردستیز فوندامنتالیستی بودند؟

·        برای درک فوندامنتالیسم و برای درک دلایل و روند و روال غلبه ارتجاع فئودالی ـ روحانی سرنگون شده و گسترش بال های مخوف و خونبار خود بر جامعه، باید به دلایل و روند و روال روی کار آمدن فاشیسم و نازیسم در کشورهای اروپائی اندیشید.

 دومه نیکو لوسوردو (متولد 1941)
پروفسور فلسفه در دانشگاه (اوربینو)
در همکاری با (هاینتس هولتس) به انتشار مجلهً (توپوس)
ـ خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی ـ
را بعهده داشت
از آثار او:
امانوئل کانت ـ آزادی، حقوق و انقلاب (1987)
هگل و ارثیهً آلمانی، فلسفه و مسایل ملی انقلاب و ارتجاع (1981)
هگل و بیسمارک. انقلاب 48 و بحران فرهنگ آلمانی (1993)
همبود، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ (1995)

·        دومه نیکو لوسوردو ـ حکیم مارکسیست ایتالیا ـ اثر ارزشمندی در این زمینه تحت عنوان «همبود، مرگ، هایدگر و ایدئولوژی جنگ (1995)» تحریر کرده است که باید ترجمه و منتشر شود.

·        چون فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است.

5
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        اینجا جای بررسی خطاها و خریت ها و توطئه های رژیم انقلاب سفید و حامی امپریالیستی آن و بحران درونی حزب توده و ضعف تئوریکی حزب کمونیست شوروی نیست.

·        ولی درست به همان سان که حکومت ماقبل فاشیسم و نازیسم در کشورهای اروپائی زمینه سیطره فاشیسم و نازیسم را خواه و ناخواه پدید آوردند، رژیم انقلاب سفید و حامی امپریالیستی آن نیز زمینه روی کار آمدن ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی را فراهم اورده اند.
·        این مسئله تا حدودی تحلیل شده و می تواند عمیقتر و همه جانبه تر تحلیل شود.
  
6
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        همان نقشی را که فلسفه بورژوائی واپسین (از نیچه تا هایدگر و یاسپرس و غیره)  و روشنفکریت تحت تأثیر آن در بسیج و سازماندهی مجدد بورژوازی به زانو در آمده در قبال مارش عظیم پرولتاریا در اروپا بازی کرده اند، همان نقش را هم فلسفه طبقات اجتماعی واپسین و روشنفکریت وابسته به طبقات اجتماعی واپسین (از روحانیت تا شریعتی، از آل احمد تا احمد شاملو، از مجاهدین اسلام و خلق تا فدائیان اسلام و خلق و غیره) در بسیج و سازماندهی مجدد اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی سرکوب و تار و مار شده بواسطه ارتش و ژاندارمری  و سازمان امنیت و غیره دربار و امپریالیسم و روی کار آمدن مجدد آن بازی کرده اند.

7
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        هر اعدام هر مجاهد فوندامنتالیستی و هر اعدام هر فدائی فئودالی ـ فاشیستی با اشعاری از سوی شعرای طبقات اجتماعی واپسین و مقالات شورانگیز نویسندگان وابسته به آنها همراه بوده است.
·        آثار احمد شاملو همان محتوا و تاثیری را در طیف طبقات اجتماعی واپسین و تا حدودی هم در مردم ایران داشته اند و اعمال کرده اند که آثار نیچه و هایدگر و هنرمندان فاشیسم و نازیسم در مردم اروپا داشته اند.

8
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی به توده های مولد و زحمتکش ایران تحمیل می شود.
·        شکی نیست که ارتجاع برای شکست رژیم انقلاب سفید دست به عوامفریبی وسیع می زند و با دادن وعده و وعید اوتوپیکی توده های حاشیه شنین شهرهای بزرگ را آلت دست قرار می دهد و سوار بر امواج خون آنان به قدرت می رسد و کابوس ارتجاعی ـ قرون وسطائی خود را بر جامعه می گسترد، حاکمیت مجدد ارتجاع اما در تحلیل نهائی به توده های مولد و زحمتکش تحمیل می شود.
·        نکاتی که در بخش پیش مطرح شدند، نقش منفی خاص خود را بازی می کنند و آب به آسیاب ضد انقلاب می ریزند.

9
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        سازمان های «سیاسی» تروریستی از قبیل مجاهدین و فدائیان و غیره را باید جزو سازمان های پیشاهنگ ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی محسوب داشت.
·        ارتباط تنگاتنگ حوزه علمیه قم و آل احمد و احمد شاملو و غیره با سران فدائی از پویان و بهرنگی و دهقانی و غیره از سوئی و با سران مجاهدین از سوی دیگر از همین ماهیت فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی آنها پرده برمی دارد.

10
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        این ادعای رایج که فدائیان خلق به حزب توده می پیوندند، احتمالا ادعای وارونه ای است.
·        در آستانه پیروزی ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی بر رژیم انقلاب سفید، حزب توده به معنی واقعی کلمه وجود نداشته است تا سازمان فدائیان فئودالی اکثریت بدان بپیوندد.
·        به احتمال قوی، تحت نام حزب توده، سازمان آوانتوریستی از جنس همان سازمان فدائیان خلق وجود داشته است.
·        به عبارت دقیقتر، حزب به اصطلاح توده به سازمان فدائیان خلق فئودالی می پیوندد.
·        این احتمال اما باید بر اساس تحلیل میراث نظری حزب توده، استدلال و اثبات شود.
·        حزب توده در هر صورت و در بهترین حالت، بیگانه با توده بوده است.
·        فاجعه هم درست همین جا ست:

11
مردم ما نظام برابر نمی خواستند.

·        پیش شرط طرفداری توده های مولد و زحمتکش از «نظام برابر» یعنی سوسیالیسم، وجود حزب مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·        بواسطه حزب توده است که ایده به ضمیر (دل) توده نفوذ می کند و به قدرت مادی بدل می شود.
·        حزب توده چنین حزبی نبوده است.
·        در صفوف حزب توده اما مارکسیست ـ لنینیست های رزمنده ارجمندی وجود داشته اند و فدا شده اند.
·        در آستانه پیروزی ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ فوندامنتالیستی می توان گفت که توده فاقد پیشاهنگ انقلابی بوده است.
·        امید توده به جناح مدرن بورژوائی (تحت رهبری دربار و امپریالیسم) در زمینه هدایت جامعه در راه رشد سرمایه داری، با پیروزی ارتجاع بر باد می رود.
·        اگرچه ارتجاع بخش مهمی از وظایف رژیم سرنگون شده را خواه و ناخواه جامه عمل می پوشاند.

·        یکی از دلایل مهم رکود انقلابی در شرایط کنونی فقدان کماکان حزب حقیقی توده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر