۱۳۹۳ آذر ۱۳, پنجشنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (60)


تحلیلی از شین میم شین

سخن در پرده می ‌گویم:
«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»

·        معنی تحت اللفظی:
·        بطرز پوشیده و مستور برایت می گویم:
·        بسان گل بشکف.
·        برای اینکه حکم پادشاه نوروز عمری پنج روزه دارد.

1

«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»

·        خواجه در این بیت، خواننده را به خوشباشی دعوت می کند.
·        دلیل خواجه کوتاهی عمر است.
·        این تئوری را خواجه از عمر خیام به عاریه گرفته است.
·        تئوری غنیمت دانی را.

·        احمد کسروی ـ روشنگر جسور کشور ما ـ همین تئوری را هم در رباعیات خیام و هم در اشعار خواجه به چالش کشیده و رد کرده است.
·        ما نمی توانیم حیرت سرشته به ستایش خود را از ژرف اندیشی خردمند بزرگ و بی همتا برای خود نگه داریم.
·        یاد خروشانش به یاد باد.

2
«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»

·        کوتاهی عمر یکی از فرم های بسط و تعمیم مقوله فلسفی کمیت است.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت و کیفیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        خیام و خواجه کمیت نازل را دلیلی برای کیفیت عالی از دید خود (لذت)  تلقی می کنند.
·        بنظر آندو، چون عمر کوتاه است، پس باید به میخواری و عیاشی و خوشگذرانی و خوشخوری سپری شود.

·        ایراد این تئوری کجا ست؟

3
·        ایراد اول این تئوری آنجا ست که قابل تعمیم نیست.
·        توده های مولد و زحمتکش که نان بخور و نمیر خود را از کام اژدها بدر می کشند، در مشقت و ریاضت مادام العمر بسر می برند.
·        به دهقان و عمله و روفتگر و رختشو و حفار و پیشه ور و غیره که نمی توان فرمان شکفتن بسان گل و عیش و عشرت داد.
·        از اینجا می توان به ماهیت طبقاتی غیر توده ای این تئوری پی برد.
·        این تئوری خاص اعضای طبقه حاکمه است:
·        مخاطب خیام و خواجه هم اشرافیت بنده دار و فئودال است.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا خیام و خواجه اعضای طبقه حاکمه را به طرز زیست مثبت و سازنده و استفاده حتی المقدور معقول از عمر کوتاه خویش فرانمی خوانند؟

4
·        دلیلش این است که هر طبقه حاکمه در دو فرم متضاد عرض اندام می کند:

الف
·        نخست در فرم طبقه حاکمه آغازین وارد صحنه تاریخ می شود.
·        به همین دلیل ما با طبقات برده دار، فئودال و بورژوازی آغازین سر و کار داریم که از سرتاپا مترقی اند.
·        چون در تحلیل نهائی خادم توسعه و تکامل نیروهای مولده جامعه بشری اند.

ب
·        هر طبقه حاکمه آغازین اما پس از تحکیم حاکمیت خویش و توسعه دادن به نیروهای مولده جامعه، به سدی در برابر توسعه همان نیروهای مولده جامعه بدل می شود و به طبقه حاکمه واپسین استحاله می یابد که از سرتاپا ارتجاعی است.
·        طبقات اجتماعی واپسین همه از دم خردستیز و پیشرفت ستیز و خرافی اند.
·        ضمنا همه با هم جهان بینی واحدی را نمایندگی می کنند.


·        امروزه بهتر و روشن تر از همیشه می توان شاهد وحدت ارگانیک بورژوازی واپسین با طبقات حاکمه برده دار و فئودال و روحانی از هر نوع بود.
·        وحدت ارگانیک طبقه حاکمه امپریالیستی با کلیسا و کنیسه و مسجد و فوندامنتالیسم و صهیونیسم و مونارشیسم و غیره امروزه اظهر من الشمس است.

5

«چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی»

·        مخاطب خیام و خواجه نیز اعضای طبقه حاکمه واپسین است که ارتجاعی است و فاقد دورنمای تاریخی است.
·        کسی که لب گور تاریخی خویش ایستاده باشد، اصولا فقط می تواند به آن واحد، به لحظه و دم بیندیشد و نه به روند و عمر.
·        غنیمت دانی دم نیز فقط می تواند به معنی بهره جوئی فشرده و غلیظ و حداکثر از دم باشد.

·        اگر کسی رمان های نویسندگان بورژوائی واپسین را خوانده باشد، به این مسئله پی می برد.
·        وجه مشترک ژان پل سارتر با خیام و خواجه همین جا ست.

·        اگزیستانسیالیسم نیز همین تئوری غنیمت دانی دم را تبلیغ و عملی می سازد:
·        سکس تا حد مرگ.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر