جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
1
ما که چنین ادعا و انتظاری را نداشته ایم.
شما حتی کامنت ما را نمی توانید به دقت
بخوانید.
ما گفتیم که نیت مان فقط تمرین تفکر مفهومی است.
شما طرز تفکر ما را باطل می پندارید.
ما هم گفتیم که ادعای تان را با آلترناتیوی
اثبات کنید.
اگر از شعر و غیره به قول خودتان چیزی نمی
دانید،
پس برای چی زحمات ما را تخطئه می کنید.
ما نمی دانیم که ایرانی جماعت چه مرضی دارند.
2
حریف
من بارها گفتم و این عقیده ی منه که زمان و
مکان شیوه ی مبارزه رو تعیین می کنه و بنابر شرایط ما در ایران و اتفاقات روز ما
سعی در اتخاذ بهترین راه هستیم برای رسیدن به آزادی و برابری
و
حدالمقدور سعی می کنیم با حرکتی همگرا حرکت کنیم.
من با هر تحلیلی که شما بکنید
معتقد به ذات نخواهم شد
چون ایمان بر ذات و بر این قاعده حرکت کردن
موجب دگم بودن آدم میشه
و آدما ها رو میشه پیش پیش قضاوت کرد.
اینکه من رو ساده لوح بخونین و الفاظ از این
دست برای من مهم نیست
چون من همه ی آدم ها رو برابر می دونم
و معتقدم باید به همه وقت داد.
درباره ی حق به جانب بودن شما هم سکوت می
کنم...
میم
ما که نگفتیم شما ساده لوحید.
ما بی باوری به ماهیت چیزها را تحلیل عینی
کردیم.
همین و بس.
شما بیشک به دلایل طبقاتی طرز تفکری دارید
و درست به همین دلیل دکتر محیط را پیشنهاد می
کنید.
طبقاتی تر از ایدئولوژی خود ایدئولوژی است.
با موعظه و تحلیل عینی که کسی ایدئولوژی اش
را تغییر نمی دهد.
نیت ما هم این نیست که کسی را به قول شما به
راه احیانا راست هدایت کنیم.
هدف ما بیشتر هماندیشی است
تا نظر و متد فکری مان به محک همنوعان بخورد و به سوهان کشیده شود.
3
حجاب فی نفسه فرم است و بس.
حجاب ربطی به عفاف و جفنگیات دیگر ندارد.
فلسفه حجاب اما باید در مقاطع مختلف تاریخ
بررسی و تحلیل شود.
هراس حریفی از آن است که
حجاب در شرایط اشغال ایران و امثال ایران از
سوی آل عبا و عمامه،
ضمنا توطئه کمرشکن تجار پارچه است.
4
این شعر خیلی در هم ریخته است:
اﺳﺘﺨﻮان ﻫﺎي را ﻣﺎ؟
اﺳﺘﺨﻮان ﻫﺎ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺷﻨﺎس را زن ﺗﺮﺟﻴﺢ ﻣﻲ ﻫﻨﺪ؟
5
خود فوندامنتالیسم تجسم خردستیزی است.
آدم دچار هراس می شود
وقتی روشنفکران کشور را تصادفا می بیند.
حضرات از آخوندهای شپشو چنان نقل قول می
آورند که
حضرات انگار نوابغ روزگارند.
طرف دیگر هم در نهایت عقب ماندگی رجز می
خواند که
شیریم و اله و بله ایم
6
در جهان بینی شاعر دخترک بدبخت بدتر از متاعی
است.
هر متاعی هم باید مشتری داشته باشد.
دیالک تیک تولید و مصرف
شما حتما همین دو جمله ما را خوانده اید و نه
کل تحلیل را.
و گرنه متوجه می شدید که بحث شاعر بر سر چیست.
ضمنا از شما چه پنهان که در جامعه سرمایه داری
حتی عناصر روحی و عاطفی انسان ها کالا واره
گشته اند.
خیلی از ماهرویان در متروپول ها
فقط به خاطر فرم انگشت دست و یا پای شان در
دفاتر تبلیغاتی
روز و روزگار خود را در انتظار مشتری انگشت
هدر می دهند.
7
حریفی می آموخت:
به جای دادن ماهی به گرسنه ای،
بهتر آن است که قلاب ماهیگیری در اختیارش
بگذاری
و فوت و فن صید ماهی را یادش دهی.
تا هم مختار باشد و هم خودمختار.
تا هم مایحتاج خود را خود تولید کند
و هم روی پای خود بایستد و وابسته غیر نباشد.
یادش به یاد باد حریف تیزبین دور اندیش
8
در ضرب المثل ها
خرد تجربی خارائین توده ها در طول تاریخ تقطیر
یافته است.
ضرب المثل ها را باید با دقت و وسواس مورد
تحلیل قرار داد.
تا محتوای معرفتی ـ نظری غنی و غول آسای بی
نظیر آنها
آشکار و تفهیم شود.
9
روبرت اون
هنرمند نمی تواند به آسانی تصمیم بگیرد و
مردمی بشود.
ضد مردمی شدن اما آسانتر از مردمی شدن است.
کاش مردمی شدن به این آسانی ها بود.
هنرمند ریشه در طبقه اجتماعی خاص خود دارد.
هنرمند مثل هر کس دیگر وابسته است.
هنرمند مثل هر کس دیگر تحت فرمان جبر طبقاتی
می اندیشد
و کار و تولید می کند.
قاعده همین است و استثناء اندک است و نه
تعیین کننده.
دشواری مسئله هم همینجا ست.
یاد روبرت اون
ـ
سوسیالیست اوتوپیکی ـ
به خیر که فکر می کرد
با موعظه می توان سرمایه
داران را آدم کرد.
10
حریف
درود بر شهرام
چرا هل شدی؟
من که با دید و دانش توآشنا هستم.
می دانم که قدر بزرگان را می دانی و مآثرشان
را می خوانی
که گفته اند:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
روی سخنم با یکی از این دوستان انقلابی فیس
آباد است که
خیام و حافظ را مرتجع می داند و برای اثبات
این
دلیل دیالیک تیکی منبعی را هم آورده است که
خوب آفتاب آمد دلیل آفتاب
نخست آن که شوربختانه خیام مرتجع رباعیاتش را
پنهانی
دور از چشم مردم عصرش که مرتجع نبودند
می سروده و جایی پنهان می کرده
تا مبادا قداره بندان پیشرو او را به جرم شعر
های ارتجاعی
به دست رفیق استالین بسپارند!
دیگر آن که این دوست بزرگواردر منبع موثقی که
آورده
خود با همان منطق دیالیک تیکی امروزی
رباعی های آن شاعر مرتجع را نقد و تحلیل کرده
است
که البته خواندنی است
برای این که شما و بقیه ی دوستان از نقد مدرن
نامبرده که
صد
البته با دیدی دیگر کرده بهره مند شوید
همان نخستین رباعی را که گویا رباعی سیزدهم
هم هست
برای تان می گذارم اینجا
تا همه خلق بدانند که ما نقادیم!
فکر می کنم شما هم با خواندن آن خواهید گفت:
کافی است.
با پوزش از همه و خصوصا جناب م. حجاریه؟
که ناچار شدم کمی شیطنت شاعرانه کنم.
امیدوارم از من دلخور نباشند.
مرا هم به مرتجع بودنم ببخشند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر