جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
1
یکی
از معایب بینشی و اسلوبی (متدیکی) خیلی ها این است که
محتوای
شناخت را نه در اوبژکت شناخت (مثلا نه در این شعر)
بلکه
در کسان و چیزهای خارج از خود اوبژکت شناخت می جویند
و به چالش می کشند.
محصول
کار فیزیکی و فکری هر کسی اما
باید
مستقل از حتی
خود
او به مثابه مولد آن
مورد
تأمل قرار گیرد.
چون
محتوای شناخت سیب در خود سیب است
و نه در کارنده و چیننده و بوینده و فروشنده و
خرنده و خورنده آن
هر
اثر هنری
مثلا
شعر
آئینه
در آئینه است
شعر
آئینه هم خود شاعر (سوبژکت شناخت) و
هم
جامعه و جهان شاعر است
تحلیل
شعر عمدتا باید بر اساس خود شعر باشد
و
نه بر اساس تصورات و استنباطات خواننده
از
این شعر
اگر
تحلیل حداقل امپیریستی (تجربه گرائی) صورت گیرد،
گنجی آشکار خواهد شد که در آن نهان است.
بیوگرافی
های شخصی چه ربطی به این شعر دارند؟
2
اعتیاد
ربطی به عادت ندارد.
اعتیاد
فرمی از بسط و تعمیم مقوله وابستگی است.
ضد
دیالک تیکی وابستگی، خودمختاری (استقلال) است.
دیالک
تیک وابستگی و خودمختاری
دیالک
تیک برده و آزاد
در
جوامع برده داری
دیالک
تیکی رعیت و ارباب فئودال
در
جامعه فئودالی
دیالک
تیک پرولتر و سرمایه دار
در
جامعه سرمایه داری
انسان
و یا جانور معتاد
وابستگی
ارگانیکی به ماده شیمیائی معینی دارد.
رسپتورهای
مترشح در ارگانیسم
طالب
سرسخت این ماده اند
و
اگر تهیه نشود
انسان
و جانور را دیوانه می کنند.
3
ساده
دل خودتی و نه ابراهیم
شکستن
بت ها به معنی نفی باورها بطور کلی نبود.
به
معنی جایگزین کردن باور کهنه و فرسوده و باطل
با
باوری نوتر، برتر و متعالی تر بود.
چون
بشر هرگز نمی تواند بدون شعور زندگی کند.
فرق
هم نمی کند که شعور درست باشد و یا نادرست.
4
واقعا
اینشتین گفته؟
حتما
به قصد تفنن گفته.
دلیل
آرایش زن
در
عدم تساوی حقوقی ـ اجتماعی زن و مرد است.
همیشه
چنین نبوده.
این
پدیده ای تاریخی است.
روزی
پدید آمده و روزی از بین خواهد رفت.
شاید
در دوره مادرسالاری
قضیه
برعکس بوده و مردها برای جلب توجه زن ها
خود
را می آراستند.
شاید
در قبایل سرخ پوستان
قضیه
هنوز هم از همین قرار است.
در
جهان پرنده ها و حیوانات از همه رنگ
که
از این قرار است:
جماعت
نر
برای
جلب توجه زن
خودآرائی،
آشیان آرائی، خانه آرائی و خودنمائی می کنند.
گوزن
زن می ایستد
و
گوزن های نر همدیگر را لت و پار می کنند
تا
انشاء الله مقبول گوزن زن گردند.
5
این
جفنگ نیچه را امروز دهها جا دیده ایم.
اولا
مادر ـ پدر و نه پدر ـ مادر.
مربی
اصلی کودکان مادران اند.
ثانیا
هرگز کسی نمی تواند نسل فردا را مثل نسل دیروز تربیت کند.
هیچ
فرزندی کپیه مادر ـ پدر خویش نیست
اگر
چنین می بود
نسل
بشر که سهل است، نسل حشرات و جانوران منقرض می شد.
چون
حتی بچه های حشرات و حیوانات مثل مادر ـ پدر شان نیستند.
بچه
ها همیشه جنبه ها و خصوصیات مثبت مادر و پدر را از آن خود می کنند
و
جنبه ها و خصوصیات منفی و کهنه و فرسوده آنها را دور می اندازند.
اختلاف
نسل ها هم در همین نکته است.
این
پدیده را نفی دیالک تیکی می نامند.
در
هر صورت
مادر
ـ پدر هرچه از دست شان برمی آید در حق فرزندشان انجام می دهند.
6
منظور
از دانش زیاد چیست؟
حد
و مرز دانش کجا ست،
تا
مواظب باشیم، زیاده از حد نیاموزیم و پیر نشویم؟
ضمنا
مگر خرها همیشه جوان و همیشه همان اند؟
7
طرف
ظاهرا تفاوت عقیده (ایمان، باور) و حقیقت
را نمی داند.
حقیقت
انعکاس نسبتا درست واقعیت عینی است:
زمین
سیاره ای است.
این
یک حقیقت عینی است.
چون
زمین واقعا هم سیاره ای است.
اگر
کسی شک داشت می تواند سفر فضائی کند،
به
چشم خود ببیند و ایمان (عقیده) بیاورد.
عقیده
و باور و ایمان هم بطور مجرد و انتزاعی معنی ندارد.
ایمان
به سیاره وارگی زمین اصلا بد نیست.
ایمان
کورکورانه به جفنگ انجیل
ـ مثلا
مبنی بر اینکه زمین هم ساکن است و هم مرکز کاینات است ـ
اما
نشانه خریت است.
8
قدرت
(اوتوریته) مجرد و انتزاعی وجود ندارد
قدرت
همیشه به صورت مشخص وجود دارد.
اوتوریته
مادر و یا پدر در خانواده
امری
ضروری است
حتما
نباید به فساد منجر شود
و
اگر منجر شود
ربطی
به مفهوم اوتوریته ندارد.
قدرت
سیاسی نیز تابعی از متغیری است.
قدرت
سیاسی تابع حاکمیت طبقاتی است.
رئیس
جمهور در سیستم مبتنی بر حاکمیت خلق
نمی
تواند قدرت سیاسی را به فرزندش و یا خواهر و برادرش
به
میراث بگذارد.
او
مأمور است.
وکیل
تام الاختیار خلق است.
9
(
در از خود گذشتگی است که هرگونه اثباتی به کمال می رسد)
آنچه در و جود خویش واگذاری هستی خواهد پذیرفت
آنکه در پی اثبات خویش است
خود را نفی
می کند
آنچه در و جود خویش واگذاری هستی خواهد پذیرفت
آنکه در پی اثبات خویش است
خود را نفی
می کند
آنکه
از خود می گذرد
خود
را به اثبات می رساند
آنچه
نتوانستی ببخشی
مالک
تو می شود
و
آنچه در خویش حفر کنیم
رو
به زوال می رود
این
جفنگیات از کیست؟
به
چه دلیل؟
ضمنا
جمله آخر اصلا معنی ندارد
10
تفسیر
شما از این شعر
تفسیری
شورانگیز و ضمنا رئالیستی است.
این
شعر ولی حاوی ایرادی است
ایرادی
ایده ئولوژیکی ئی که نافی محتوای بخش پایانی تفسیر شما ست
از
این ایراد به احتمال قوی خود شاعر حتی خبر ندارد.
نیروی
مد و سنت و عادت
در
شعر نو و بخشا در شعر کلاسیک (حافظ)
این
ایراد را به هر شاعری تحمیل می کند.
ایراد
ایده ئولوژیکی هراس انگیز این شعر
من
محوریت آن
است.
همه
چیز بر محور من شاعر می چرخند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر