جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
1
منظور
از رابطه دیالک تیکی
همزیستی
ستیزمند عمدتا دو قطب است:
دو
قطبی که هم ضد یکدیگرند و هم همیشه بناگزیر با هم اند.
با
حذف یکی
از آندو،
داربست دیالک تیکی فرو می ریزد:
سیستم
سلب سیستمیت می شود و یا تق و لق می شود.
مثلا
در دیالک تیک برده و برده دار
اگر
برده آزاد شود
نه
از اشرافیت بنده دار نشانی می ماند و نه از سیستم برده داری
هر
اتم جولانگاه دیالک تیکی از پروتون و الکترون است.
اگر
از اتم مثلا هیدروژن، الکترونش گرفته شود (اکسیداسیون)
آنگاه
پروتون با بار مثبت می ماند
و
دیوانه وار با سرعت نور به راه می افتد و هر چه سر راه بیابد درهم می کوبد
تا
الکترونی بدست آورد و آرام گیرد
2
شعر، به دقیقه اکنون
برای بهمن محصص
ژازه
تباتبایی
هر چه می گریم
چکه
های اشک هایم به شنها فرو می روند.
جوی امیدی نمی شود،
تا
در آن، به امید آمدنت شنا کنم.
هزارها بار،
گل
خشک عشق را
با
قطره های اشک آب داده ام،
شاید، بار دیگر
شکوهش دنیا را خیره کند
و
عطر دل آویزش،
دیوانگی ام را، رام کند.
مرکب نبود
و
کلمات می مردند،
با
اشک خودم نوشتم
تا
شاید آنها زنده بمانند.
غمی در چشمان من، لانه کرده
کودکان شفافش،
بر
روی گونه هایم، سرسرک بازی میکنند.
روزی که خنده،
بر
تارهای نور نشست،
قطره
های اشک،
ستاره های آسمان تاریکی شد.
شیطان، با سرانگشت نوشت:
«دوست ندار.»
و قصه ی تنفر،
موجش
محبت را گریان ساخت.
3
جفنگیات
سیمون دوبوار فقط به درد شوهرش می خورند.
ارزش
علمی ندارند.
مثل
همسرش عوامفریب بوده است.
اینهم
یکی دیگر از جفنگیات او ست.
جنس
دومش هم خنده دار است، هم تهوع آور
به
توصیه شوهرش
کلی
مطلب راجع به دل و روده زن نوشته.
4
منظور
ارانی از این شنای کذائی چی بوده است؟
بهتر
است به جای بریده ای از متنی
کل
مطلب منتشر شود تا خواننده
منظور
ارانی را بلکه بفهمد.
پرولتاریا
که بر خلاف جریان تاریخ شنا نمی کند.
اتفاقا
برعکس،
این
طبقه حاکمه است که بر خلاف جریان تاریخ
شنا
می کند و سودای نگهداشتن چرخش چرخ تاریخ را
به
بهای حتی دو جنگ جهانی و صدها جنگ منطقه ای
بر
سر دارد.
5
مارکسیسم
ـ لنینیسم شناخت افزار است.
افزار
است
درست
بسان افزارهای دیگر
از
کلبتین تا پیچ گوشتی
مفاهیم و مقولات و قوانین و تئوری های
فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی
به مثابه کلیدهائی برای کشف حقیقت اند.
مارکسیسم
ـ لنینیسم علم است.
به
همان سان که فیزیک و شیمی و بیولوژی
علم
مولکول ها، اتم ها و اندام ها هستند.
مارکسیسم
ـ لنینیسم وسیله کشف حقیقت است.
نه
خود حقیقت.
حقیقت
همیشه اوبژکتیف و یا عینی است.
در
حالیکه مارکسیسم ـ لنینیسم
مثل
هر علم دیگر
سوبژکتیو
است.
6
ما
مدتی است
به
تفاوت اندرز با انتقاد می اندیشیم.
7
بودا
ذهن آدمی را به آئینه تشبیه می کند.
آئینه
هر چه شفاف تر باشد
تصویر
چیزها را بهتر منعکس می کند.
تصور
بودا
تصور
ساده لوحانه ای است
ولی
در آن زمان
(و
حتی در عصر جدید، مثلا در زمان رنه دکارت)
کشف
بسیار مهمی بوده است.
تفاوت
انعکاس با انعکاس آئینه وار
اما
از زمین تا کهکشان است.
8
چگونه
می توان زیبا اندیشید
ولی
زیبا نزیست؟
مگر
میان کردار و رفتار و افکار و گفتار آدم ها
رابطه
دیالک تیکی برقرار نیست؟
مگر
کردار و رفتار و افکار و گفتار آدم ها همدیگر را مشروط نمی سازند؟
کردار و رفتار هر کس
در
تحلیل نهائی
به
معنی مادیت یابی افکار او نیست؟
کردار
و رفتار هر کس از کله او نمی گذرد؟
قبل
از ساختن پلی
در
عالم واقع
همان
پل را در کله خویش نمی سازیم؟
برای
هر چیز جدیدی
آیا
پیشاپیش
مدل
فکری تهیه نمی کنیم؟
9
بگذار
عشق خاصیت تو باشد
نه
رابطه (رابط) تو با کسی
ماندلا
ماندلا
جان
عشق
پل پیوند میان دو سوبژکت است.
عشق
انتزاعی
(مجرد
فی سبیل الله)
وجود
ندارد تا خاصیت کسی باشد.
عشق
فقط در دیالک تیک عاشق و معشوق وجود دارد.
عرفان
قرون وسطی هم از این جفنگ ها دارد:
عرفان
از دیالک تیک عاشق ـ عشق ـ معشوق،
معشوق
را حذف می کند و پرستش عشق کذائی را موعظه می کند.
عاشق
بدبخت از نردبام عشق بالا می رود،
ولی
نه به معشوق، بلکه به هیچ آباد می رسد،
در
نتیجه به عوض معشوق،
نردبام
(عشق کذائی) را در آغوش می گیرد
و
دلش را بدان خوش می کند.
10
مهتاب
می
خواست آسمان را مچاله کند
و
برایم قفس بسازد
او
هرگز نفهمیده بود
که
سال ها ست
حبس
شده ام
در
خود.
این
شعر در عین اختصار و ایجاز
از
جامعه شناسی و روانشناسی زن لبریز است.
ایکاش
حریفی
«از
خویش برون آید»
و تحلیلی از آن بکند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر