۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه

سیری در جفنگیات برتراند راسل (2)


تحلیلی از مسعود بهبودی
  
من مذهب را به منزله مرض فرض می کنم
که از ترس ناشی شده
و منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.
برتراند راسل

·        برتراند راسل دیالک تیک علت و معلول را نخست به شکل دیالک تیک میکروب و مرض و یا ترس و مذهب بسط و تعمیم می دهد و بعد به شکل مذهب و بدبختی.

·        ایراد بینشی ریاضی دان پوزیتیویست بزرگ کجا ست؟  

1
من مذهب را به منزله مرض فرض می کنم
که از ترس ناشی شده
و منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.

·        ایراد اول او در استنتاج از سر تا پا نادرست او ست:  

پس مذهب
 منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.

·        اگر او از پیگیری فکری نیم بندی حتی برخوردار می بود، می بایستی همه کاسه ـ کوزه ها را نه بر سر مذهب، بلکه بر سر ترس خرد و خراب کند.
·        چون به قول خودش، مذهب معلول ترس است.
·        هر رادیکال اندیش نیم بندی اگر جای او می بود، می گفت:

پس ترس
 منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.

2
·        ایراد بمراتب بزرگ تر او در این است که فکر می کند با قانون علیت می توان به توضیح مسال اجتماعی نایل آمد.
·        چون اگر کسی فهم و فراست اندکی داشته باشد، از پوزیتیویست بزرگ خواهد پرسید:
·        «فرمایش شما، قبول.
·        اما علت ترس چیست؟
·        ترس که نمی تواند بدون علت باشد؟»

3
من مذهب را به منزله مرض فرض می کنم
که از ترس ناشی شده
و منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.

·        زنجیر علی (علت و معلول)، زنجیر نکبت باری است که نه حلقه اول دارد و نه حلقه آخر.
·        در این زنجیر کریه، هر حلقه ای نسبت به حلقه پیشین، معلول است و نسبت به حلقه بعدی، علت.
·        به قول خود راسل در همین جفنگ، مذهب معلول ترس است و علت بدبختی.
·        خود ترس هم به نوبه معلول چیز دیگری است.
·        بدبختی هم علت چیزهای دیگر خواهد بود.
·        آچمز علامه هم همین جا ست.
·        با قانون علیت می توان به توضیح دست و پا شکسته برخی چیزها نایل آمد، ولی نه به توضیح ریشه ای چیزی.

4
 من مذهب را به منزله مرض فرض می کنم
که از ترس ناشی شده
و منبع بدبختی و بیچارگی های نگفتنی
برای نژاد بشری است.

·        از راسل و شرکا چه پنهان که همین طرز استدلال او، طرز استدلال هر آخوند ملی و بین المللی است.
·        آخوند که سهل است، هر ننه قمری به همین سان اقامه دلیل می کند تا وجود خدا را اثبات کند.

·        از بقال سر کوچه تا بنی صدر و مهدی بازرگان:
·        «هر خانه ای بنائی دارد.
·        هر معلولی علتی دارد.
·        پس جهان و کاینات نیز به مثابه معلول، علتی به نام الله دارد.
·        پس خدا وجود دارد.
·        چون جهان و کاینات وجود دارد.»

5
 
·        عیب و ایراد همین استدلال بقال و بنی صدر و بازرگان درست در خصلت همین قانون علیت است.

·        هر کودک تیزهوشی درست با همین منطق بقال و بنی صدر و بازرگان خواهد پرسید:
·        «بنا اما ضمن علت بودن، معلول هم است.
·        بنا زاده ننه خویش است.
·        خدا هم باید ضمن علت بودن، معلول چیزدیگری باشد.
·        خدا زاده کیست و یا چیست؟»

6

·        دور تسلسل و گرد خویش چرخیدن فرفره وار اکنون شروع می شود.

·        راسل حتما خواهد گفت:
·        « خدا معلول ترس بشری است.»

·        یکی دیگر خواهد گفت:
·        «خدا معلول خریت است.»

·        حافظ خواهد گفت:
·        «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند.»

7
·        ترس و خریت اما هر چه باشند، پدیده های پسیکولوژیکی اند.
·        یعنی پدیده های سوبژکتیو اند و نتیجتا انعکاس شرایط عینی و اوبژکتیو اند، یعنی ثانوی اند.

·        با پسیکولوژیسم  می توان خودفریبی و یا عوامفریبی کرد، ولی نمی توان مسئله ای را حل کرد.

8
·        اکنون سر  ولکه کلید حل معما هم پیدا می شود:
·        ترس، خریت، مذهب، بدبختی ها و بیچارگی های فکری و سوبژکتیو دیگر علت و یا علل عینی و اوبژکتیو دارند.
·        علل و یا علت عینی ئی که خود به نوبه خود تحت تأثیر معلول خویش قرار می گیرند، یعنی تحت تأثیر چیزهای سوبژکتیوی قرار می گیرند که خود منشاء آنها بوده اند:
·        دیالک تیک عینی و «ذهنی» و یا دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو از این ماجرا خبر می دهد.

9
·        برای حل ریشه ای این مسئله، مارکسیسم ـ لنینیسم شناخت افزار ماتریالیستی ـ تاریخی غول آسائی را کشف و فرمولبندی کرده است:
·        دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی را.

·        همه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای روبنائی از قبیل مذهب و اخلاق و روانشناسی و غیره در تحلیل نهائی ناشی از زیربنای اقتصادی هر جامعه بشری اند.
·        زیربنای اقتصادی هر جامعه بشری مناسبات تولیدی نام دارد.
·        مناسبات تولیدی ساختار هر جامعه است که خود در دیالک تیک مناسبات تولیدی ـ نیروهای مولده قرار دارد.
·        رابطه مناسبات تولیدی با نیروهای مولده، همان رابطه فرم و محتوا ست.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا، دیالک تیک زیربنا و روبنا، دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، درک ماتریالیستی تاریخ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

ادامه دارد.

۱ نظر: