۱۳۹۳ آبان ۱۸, یکشنبه

چاله ها و چالش ها (497)


تحلیلی از مسعود بهبودی

حریف
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني و حرفاتو بهشون بگي ، نتوني روشنگري كني و درك عموم رو از زندگي بالاتر ببري ، دانشت مفتم گرونه ، درست مثل يك خطيب توانمند مي موني كه تو يك سالن اجتماعات، داره واسه ميز صندليا نطق مي كنه .
درست مثل يه شيشه عطر تو يه چمدون مي موني كه به خودي خود نميتوني لباساي اون چمدون رو خوش بو كني

·        ما برای تأمل روی این نصیحت حریف، نظر او را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم.  

·        اولین کسی که با ناصح جماعت در می افتد، شاید خواجه شیراز باشد.
·        ما باید مقوله «ناصح» و مقولات خویشاوند با آن را در دیوان خواجه مورد تأمل قرار دهیم تا ببینیم این ناصح انتزاعی کیست که گه مورد تحسین خواجه قرار می گیرد و گاه مورد تقبیح او؟

امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

·        معنی تحت اللفظی:
·        امروز به ارزش اندرز عزیزان وقوف حاصل کردم.
·        خدا روان ناصح ما را شاد دارد.

·        خواجه در این بیت به نقش مثبت و مفید نصیحت اشاره می کند.
·        نصیحت یکی از شیوه تربیتی (پداگوژیکی) در قرون وسطای فئودالی بوده است.
·        شیخ شیراز هم بارها به اندرز شنوی فرامی خواند.
·        نصیحت ظاهرا وسیله و طریق انتقال دانش تجربی از نسلی به نسلی و از همنوعی به به همنوع دیگر بوده است.  

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر:
«ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر»

·        معنی تحت اللفظی:
·        نصیحتی برایت دارم، بشنو و بهانه مگیر.
·        هر چه ناصح مهربان و دلسور می گوید، بپذیر:
·        «از وصل روی جوانان لذت ببر.
·        برای اینکه جهان پیر در کمینگاه زندگی نشسته است.»  

·        خواجه در این دو بیت، خود به مثابه ناصح وارد صحنه می شود و اندرز می دهد:
·        نصیحت خواجه خوشگذرانی و عیاشی با مغبچه و محبوب چهارده ساله است.
·        دلیل خواجه همان دلیل خیام است:
·        عجوزه زندگی بی رحم و مکار و بی وفا ست و پیک مرگ در راه است.   

من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس

·        معنی تحت اللفظی:
·        من که سخن ناصحان را نوای رباب می نامیدم.
·        از بس از دوری و تنهائی گوشمالی دیدم که دیگر رغبتی به پند ندارم.

·        خواجه در این بیت، پند را به معنی فراخوان به صبر در غم یار سفر کرده بکار می برد، که از خویشان و یاران به قصد تسکین خاطر و تقویت روحیه داده می شود.  

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌ کند این، من چه کنم

برق غیرت چو چنین می ‌جهد از مکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای ناصح، برو پی کارت و بر میخواران خرده مگیر.
·        لگام من نه بدست خودم، بلکه به دست کارفرمای تقدیر است.
·        برق غیرت از کمینگاه غیب برمی خیزد و خرمن مرا به آتش می کشد.
·        من که کاری از دستم برنمی آید.  


·        خواجه در این بیت، جزم «مشیت الهی» را بسان زهر ایده ئولوژیکی مهلکی به حلق خلق می ریزد و به ناصح خاموشباش می دهد.
·        این همان فاتالیسم است که در فرم تئولوژیکی تبلیغ می شود.

ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمی‌کنم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ناصح به طعنه گفت:
·        «برو و ترک عشق کن.»
·        برادر نیازی به جنگ و دعوا نیست.
·        چون من از عشق دست بردار نیستم.


·        حافظ در این بیت، با ناصح درمی افتد.
·        چون او را از عشق منع می کند.
·        حافظ دلیلی برای اقامه ندارد و لذا با ناصح قطع مرافعه می کند و به راه خود می رود.

·        حالا می توان به سستی نصیحت به عنوان روش تربیتی پی برد.
·        اگر منافع کسی با محتوای نصیحت در تضاد باشند، نصیحت از این گوش شنیده می شود و از گوش دیگر بیرون فرستاده می شود.
·        تعیین کننده در این میان، منافع مادی و روحی و روانی می ماند.

آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو در این کار بفرما نظری بهتر از این

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این

·        معنی تحت اللفظی:
·        کسی که بتواند به مدد تفکر گرهگشائی کند، بیاید و نظری بهتر در این زمینه ابراز کند.
·        ناصحم گفت:
·        «عشق جز دردسر چه هنری دارد!»
·        ای ارباب عاقل، برو و هنری بهتر از عشق پیدا کن.

·        خواجه در این دو بیت، از گرهگشایان تیز اندیشی و از ناصحان نمونه عملی می طلبد.

علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني و حرفاتو بهشون بگي ، 
نتوني روشنگري كني و درك عموم رو از زندگي بالاتر ببري ، دانشت مفتم گرونه ، 
درست مثل يك خطيب توانمند مي موني كه تو يك سالن اجتماعات، داره واسه ميز صندليا نطق مي كنه .
درست مثل يه شيشه عطر تو يه چمدون مي موني كه به خودي خود نميتوني لباساي اون چمدون رو خوش بو كني

·        این هم نصیحت ناصح ما ست که از عالم غیب آمده است و کمترین شناختتی هنوز از او نداریم.

·        ولی در روند تحلیل نظرات او به شناخت جایگاه اجتماعی او و احیانا خاستگاه و پایگاه طبقاتی او نایل خواهیم آمد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر