۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

هماندیشی با زیبا بابدی (1)

 سرچشمه:

صفحه فیس بوک
زیبا بابدی

 زندگی ام را دوباره آغاز می کنم
زاده شده ام تو را بشناسم
نام تو را بر زبان بیاورم :
آزادی


بهرام
تنها نامی مانده از آزادی
میدان آزادی، خیابان آزادی، مجسمه آزادی

1
·        از فرمولبندی بهرام عزیز چنان استنباط می شود که انگار قبلا آزادی واقعا وجود داشته، بعد قلع و قمع شده و تنها نامی از ان باقی مانده است.
·        تا انجا که حافظه یاری می کند، از این خبرها نبوده است.

2
·        خود این حقیقت امر که آزادی کماکان اوتوپی، آرزو و رؤیا ست، خود بر غیاب آن دلالت دارد.
·      چون به محض اینکه ایدئال به رئال تبدیل شود، بلافاصله از بین می رود. به محض اینکه اوتوپی و رؤیا و آرزو جامه عمل پوشد و به واقعیت مادی بدل شود، بلافاصله از بین می رود:
·        ایدئال تازمانی معنی دارد که هنوز به رئال بدل نشده است.
·        بدل شدن ایدئال به رئال به معنی پایان عمر ایدئال است.

3
·        این شعر فی نفسه خیلی زیبا ست.
·        ولی در این شعر و یا شعار،  آزادی به هدف و آماج بدل می شود.
·        آزادی اما وسیله است و نه هدف و آماج.
·        آزادی را هر طور هم که تعریف کنیم، چیزی جز وسیله رهایش از شرایط ناهنجار نخواهد بود.
·        چیزی جز بمبی برای انفجار مناسبات اجتماعی مقیدساز تحدیدگر نخواهد بود.
·        آزادی و رهایش از شرایط ستمبار نهایتا وسیله ای ضرور برای بهزیستی و همزیستی برابرحقوق مولدین یدی و فکری خواهد بود.
·        با پوزش

عزیز
در کشور من، آزاید فقط نام یک میدان است.

·        آزادی مقوله ای فلسفی است و طبقات اجتماعی مختلف در این مقوله (به مثابه فرم و قالب) منظورهای متفاوت و یا حتی متضاد خود را پر می کنند و به خورد خلایق می دهند.
·        هم هوشی مین واژه آزادی را بر پرچم پیکار رهائی بخش خویش می نویسد و هم جانسون و نیکسون آزادی را عربده می کشند.
·        آزادی می شود واژه (فرم) واحدی برای دو محتوای کاملا متضاد. 

1
·        در قرون وسطی در فلسفه کشور ما به جای واژه «آزادی»، از واژه «اختیار» استفاده می شود:
·        دیالک تیک جبر و اختیار  و یا دیالک تیک ضرورت و آزادی

مثال
(حافظ)
رضا به داده بده وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است.

·        حافظ دشمن آشتی ناپذیر آزادی است.
·        حافظ فاتالیست و سرنوشتگرا ست.
·        حافظ مؤمن و پای بند به جزم «مشیت الهی» است.
·        او برای بنی بشر اختیاری (آزادی ئی) قائل نیست. 

·        البته اگر مست کند، به چرخ فلک کذائی حمله ور می شود و طرحی نو در می افکند.
·        ولی فقط اگر مست کند.

2
·        در دیالک تیک جبر و اختیار نقش تعیین کننده از آن جبر (ضرورت) است.
·        انسان به اندازه شناختش از قوانین و قانونمندی های عینی هستی (یعنی جبر) آزاد است.

3
·        خر نمی تواند مختار (آزاد) باشد، چه برسد به اینکه خودمختار باشد، یعنی بلحاظ فکری و عملی مستقل باشد.
·        (با پوزش از خر، این همراه خادم و مظلوم بنی بشر!)

·         آزادی با شناخت و شعور و آگاهی مشروط می شود.

4
·        آنارشیسم در دیالک تیک جبر و اختیار، منکر جبر است و مطلق کننده آزادی است:
·        وولونتاریسم (اراده گرائی)

·        برای آنارشیسم هر کاری امکان پذیر است، فقط کافی است که بنی بشر اراده کند. 

5
·        فاتالیسم اما بر عکس، جبر را مطلق می کند و منکر اختیار و آزادی است.
·        در جهان بینی فاتالیستی (سرنوشت گرائی) انسان هیچکاره تلقی می شود.
·        به قول فروغ، تفاله یک زنده می گردد.
·        تماشاچی و منفعل می گردد.

6
·        جهان بینی طبقه کارگر به دیالک تیک جبر و اختیار باور دارد و نقش تعیین کننده را از آن جبر می داند و شعار گسترش دم به دم اختیار و آزادی انسانی را بر پرچم رهایش اجتماعی خویش می نگارد.
·        محتوای شعار زیبا بابدی در این صفحه هم به همین معنا ست.

 محمد
خیلی فلسفی گفتی
به زبان ساده تر بگو بیشتر بفهمم.
ولی آزادی برای بسیاری هدف است.
و برای بعضی ها وسیله.
بنظر من در این شعر، آزادی هدف است.
چون دوباره زاده شده برای آزاد زیستن
شاعر آزادی نداشته و دریغ شده از خود را می طلبد اگر حتی تنها فریادی برای کسب آزادی باشد.

·        خیلی ممنون، شاعر.
·        حق با شما ست.
·        آزادی در این شعر آماج و به قول شما هدف است.
·        زندگی در این شعر، وسیله است و آزادی هدف و آماج.

1
·        ایراد جدی و اصلی این شعر هم همین است.
·        دیالک تیک وسیله و هدف در این شعر به شکل دیالک تیک زندگی و آزادی بسط و تعمیم داده شده است.
·        زندگی، وسیله تلقی می شود و آزادی، آماج.

2
·        این اما به معنی وارونه کردن دیالک تیک وسیله و آماج است.
·        چون آزادی اصولا باید فرم و ساختار و  وسیله بهزیستی انسان ها باشد و نه برعکس.

·        چون انسان ها برای خاطر آزادی انتزاعی زندگی نمی کنند، بلکه برای خاطر تأمین زندگی سزاوار انسانی آزادی می خواهند.
·        آزادی فرم و ساختار مطلوبی برای بهزیستی است.
·        محتوای این فرم و قالب و ساختار، زندگی انسانی است.

3
·        آزادی البته در سیستم مختصات دیگری می تواند آماج (به قول شما هدف)  باشد و درست هم باشد.

مثال 

·        در دیالک تیک مبارزه و آزادی، آزادی هدف و آماج است و مبارزه وسیله.
·        در دیالک تیک مبارزه سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیکی، نظامی و غیره ـ آزادی سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیکی، نظامی و غیره، آزادی هدف و آماج است.
·        آزادی در این سیستم مختصات، هدف و آماج مرحله ای و  تاکتیکی است و خادم هدف و آماج استراتژیکی و نهائی است.

 زندگی آزادانه، یعنی برابرحقوق  انسان ها اما 
هدف و آماج استرتژیکی می ماند و نمی تواند و نباید مخدوش شود.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر