۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

هماندیشی با مارال بهبودی (2)

 سرچشمه:
صفحه فیسبوک
مارال بهبودی

م. آزاد

من گیاهی ریشه در خویشم
من سکون آبشاران بلورین زمستانم
 
من شکوه پرنیان روشن دریای خاموشم
من سرود تشنه ی بیمارخیزان بهارانم

مهر دوزختاب افسونسوز شبکوشم
مرغ زرین بال دریاراز مهتابم
 
چشمه سار نیلی خوابم
چنگ خشمآهنگ پاییزم

بانگ پنهانخیز توفانم
بام بیدار گلانگیزم

سایه سروم که می بالد
نای چوپانم که می نالد
 
آهوی دشتم که می پوید
من گیاهی ریشه در خویشم که در خورشید می روید.

2
من سکون آبشاران بلورین زمستانم

·        شاعر در سراسر این شعر، ظاهرا هدفی جز «معرفی»  خویشتن خویش ندارند.
·        معرفی که چه عرض شود.
·        شاعر خویشتن خویش را اوبژکت (موضوع) شناخت خویش قرار داده است و حلاجی می کند:
·        شاعر خود را در آئینه ضمیر خود بازتاب می دهد و به تماشا و توصیف می نشیند.

·        ما را از دیرباز این پرسش به خود مشغول می دارد که چرا اکثریت قریب به اتفاق شعرای کشور گل و بلبل، چیزی جز خویشتن خویش نمی بینند؟

·        چرا در پیکان قراضه ی خویش پیش می تازند و اعتنائی به ترافیک کل هستی و پیاده ها در پیاده روها و یا وسط خیابان ها و جاده ها نمی کنند؟

·        اگر از اشعار مثلا احمد شاملو، منم منم ها را حذف کنیم، چیز زیادی باقی نخواهد ماند.

·        آیا علت این خودبینی و چه بسا خودبزرگ بینی و خدانکرده خودبزرگ نمائی، نوعی بدآموزی از میراث ادبی کلاسیک کشور است؟

·        چون سعدی و حافظ و غیره نیز حداقل در آخر هر غزلی خودستایانه گریزی به خویشتن خویش زده اند و کلی احسنت و مرحبا و هورا  برای شخص شخیص خویش سرداده اند.

·        باید به این پرسش هم روزی پاسخ مشخص پیدا کنیم.

الف
من سکون آبشاران بلورین زمستانم

·        مفاهیمی که شاعر برای «معرفی» خود در این مصراع به خدمت می گیرند، عبارتند از «سکون» و «آبشاران بلورین زمستان»

1
مفهوم «آبشاران بلورین زمستان»

·        منظور شاعر از این مفهوم، احتمالا قندیل های آویزان یخ است:
·        قندیل های آویزان یخ از آبشارها در زمستان.
·        خیلی زیبا ست، هم قندیل های بلورین زیبای یخ و هم کشف و بازتاب استه تیکی آنها.

2
مفهوم «سکون»

·        شاعر خود را سکون قندیل های بلورین یخ  تصور و تصویر می کند.
·        تصور سکون قندیل های یخ بودن کسی، شاید بمراتب آسانتر از تجسم آن باشد.

·        تخیل و فانتزی شاعر در هر صورت ردخور ندارد.

·        سکون اما به چه معنی است؟
1


·        سکون یکی از مقولات مهم ماتریالیسم دیالک تیکی است:
·        دیالک تیک حرکت و سکون!

·        این دیالک تیک یکی از مهمترین شناخت افزارهای جهان بینی پرولتاریا ست:
·        همه چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی از ذره تا کهکشان، در داربست دیالک تیک حرکت و سکون وجود دارند.
·        در این دیالک تیک، اگرچه نقش تعیین کننده همیشه و همه جا از آن حرکت است، ولی سکون بیشتر به چشم غیرمسلح به دانش می آید تا حرکت.

·        به همین دلیل است که شاگرد خردسال خوداندیش و جسور گالیله در نمایشنامه «گالیله» برتولت برشت، گستاخانه می گوید:
·        «من اما می بینم که زمین ساکن است و نمی گردد!»

·        و برشت از قول گالیله جواب می دهد:
·        «نه تو فقط زل می زنی و نمی بینی.
·        تفاوت زل زدن و دیدن از زمین تا کهکشان است!»  

2
·        اما نقش تعیین کننده داشتن حرکت در دیالک تیک حرکت و سکون، هرگز بدان معنی نیست که سکون هیچ واره و هیچ کاره است.

·        در هیچ دیالک تیکی، قطب انگل، تماشاچی و هیچ واره و هیچ کاره وجود ندارد
·        انگل را به خطه دیالک تیک راه نمی دهند.
·        طبیعت میانه خوبی با جماعت انگل ندارد.

·        حرکت مطلق است و سکون نسبی است.

الف
·        چرا حرکت مطلق است؟

·        برای اینکه ساکن ترین ساکن ها نیز با حداقل فرمی از حرکت دست به گریبان است.

·        هر ایستنده ای درونی منقلب و آشوبمند دارد، درونی منقلب و سوزان از حرکت بی امان پروتون ها، الکترون ها، اتم ها و غیره.

ب
·        چرا سکون نسبی است؟

·        برای اینکه چیزها، پدیده ها و سیستم ها فقط نسبت به چیزها، پدیده ها و سیستم های معینی ساکن محسوب می شوند و گرنه ذره ذره وجود آنها در حرکت پرشتاب پر التهاب مدام اند.

3
·        حرکت نحوه وجود و صفت مشخصه ذاتی ماده (واقعیت عینی) را تشکیل می دهد.
·        نه ماده می تواند بدون حرکت وجود داشته باشد و نه حرکت می تواند بدون ماده معنی داشته باشد.

4
·        عام ترین معنی فلسفی مقوله «حرکت»، عبارت است از تغییر بطور کلی!

·        مراجعه کنید به دیالک تیک حرکت و سکون در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
·        اما چرا چیزها، پدیده ها و سیستم ها در حرکت و خودجنبی مدام اند؟

·        اصل و سرچشمه درونی خود جنبی چیزها، پدیده ها و سیستم ها در تضاد دیالک تیکی درونی آنها ست:
·        تضاد دیالک تیکی منشاء هر جنبش و حیاتمندی است.
·        فقط اگر چیزی تضادی در درون خود داشته باشد، به جنبش می آید ، محرکه و کردوکار پیدا می کند.
·        وحدت و ستیز همزمان اضداد درونی چیزها، پدیده ها و سیستم ها باعث اصلی تغییر و تحول مدام آنها ست، ولی در غیاب سکون، چیزی نمی تواند به ناچیزی و یا ناچیزی به چیزی (حکیم کمونیست طوس) بدل شود.
·        سکون بیانگر چیزیت چیزها ست.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر