۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

هماندیشی با امیر مشرقی (5)

سؤال اول اینکه نیروهای مادی تولید در نروژ یا آلمان یا سوئیس 
چطور با مناسبات تولیدی تضادی پیدا نمی کنند یا اگر پیدا کنند، سرمایه چطور این مورد را حل می کند؟  
امیر مشرقی
تحلیلی از میم حجری
  
·        سؤال امیر شاید سؤال هر اندیشنده ای باشد:
·        اگر دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست و تضاد تشدید یافته و ملتهب میان فرم و محتوا بطور عینی و اوتوماتیک و خودپو حل می شود، اگر رشد اندام کودک خرید کت و شلوار جدید و فراختری را الزامی می سازد، چرا نظام سرمایه داری بطور اوتوماتیک در اثر تشدید تضاد اصلی درونی اش (تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی) منفجر نمی شود؟

·        با توجه به استدلالات تجربی و نظری (امپیریکی و تئوریکی) پیشین اکنون می توان پاسخ واره هائی به این پرسش دوست مان اندیشید:

1
·        روندهای اجتماعی، بر خلاف روندهای طبیعی، مثلا انقلابات اجتماعی بر خلاف زلزله و توفان و آتشفشان جبری و بی سوبژکت انسانی و تاریخی نیستند.

·        خوب منظور؟

2
·        منظور این است که روندهای اجتماعی در داربست دیالک تیک جبر و اختیار اتفاق می افتند.

·        این حکم اما به چه معنی است؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید قطبی را در دیالک تیک جبر و اختیار تعیین کرد که در تحلیل نهائی، نقش تعیین کننده را به عهده دارد.

·        در دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)، نقش تعیین کننده از آن جبر (ضرورت) است، بدون آنکه اختیار هیچ واره و هیچ کاره باشد.

3
سؤال اول اینکه نیروهای مادی تولید در نروژ یا آلمان یا سوئیس 
چطور با مناسبات تولیدی تضادی پیدا نمی کنند یا اگر پیدا کنند، سرمایه چطور این مورد را حل می کند؟

·        امیر به این حقیقت امر وقوف دارند:
·        ایشان اگرچه با تردید و دو دلی، به پخته گشتن شرایط عینی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته، یعنی به تشدید تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، یعنی به فراهم بودن جبر (شرایط عینی) لازم برای گذار به پله بالاتر (سوسیالیسم) اشاره می کنند.

·        نیروهای مولده به مثابه قطب تعیین کننده در دیالک تیک جبر و اختیار به حد اعلای ممکنه رشد کرده، ولی مناسبات تولیدی همچنان پا بر جا ست.
·        کودک به بلوغ کامل رسیده است، ولی کت و شلوار کهنه همچنان جانسختی می کند و جر نمی خورد.


4
سؤال اول اینکه نیروهای مادی تولید در نروژ یا آلمان یا سوئیس 
چطور با مناسبات تولیدی تضادی پیدا نمی کنند یا اگر پیدا کنند، سرمایه چطور این مورد را حل می کند؟

·        امیر حتی گام نظری نسبتا بزرگی به پیش می نهند و قطب اختیار را در هیئت سرمایه داران حدس می زنند:
·        و «یا اگر تضاد پیدا کنند، سرمایه چطور این مورد را حل می کند؟»

 5

·        ادامه همین پرسش امیر از دقت و درایت نظری ستایش انگیز ایشان حکایت می کند.
·        خواهیم دید.

·        ایراد بینشی امیر این است که اختیار (آزادی) را در طبقه حاکمه، یعنی در بورژوازی (به قول ایشان، سرمایه) خلاصه می کنند و توده های مولد و زحمتکش را بکلی از یاد می برند.
·        در پرسش ایشان حتی اشاره ای به حلال اصلی تضاد کار و سرمایه، یعنی به سوبژکت تاریخی نمی شود.

·        در پرسش ایشان، تا چشم کار می کند از طبقه کارگر یدی و فکری خبری نیست.

·        در حالی که در تاریخ جامعه طبقاتی هرگز بدون شرکت فعال توده های مولد و زحمتکش، تضاد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی حل نشده است:
·        قیام های بردگان
·        قیام ها و جنگ های خونین دهقانان
·        انقلابات پرولتری

·        این نشان می دهد که روشنفکریت چپ کشور ما از نقش تاریخساز توده های مولد و زحمتکش بی خبر است.

·        چرا و به چه دلیل چنین است؟

·        پاسخ به این پرسش به کند و کاو همه جانبه نیاز دارد.

·        ولی آنچه که در نگاه نخست به نظر می رسد، نقش مخرب اقشار و طبقات ارتجاعی و غیرپرولتری و روشنفکریت چپ نمای برخاسته از آن اقشار و طبقات، در تحقیر توده های مولد و زحمتکش است.

·        هر ننه مرده ای که به منبر رفته، موعظه ای، شعری و یا قصه ای سرهم بندی کرده، هنری جز تخریب اعتبار توده های مولد و زحمتکش و تحقیر نقش تعیین کننده مادی و معنوی آنها نداشته است.

·        دیوار توده های مولد و زحمتکش کوتاه ترین دیوارها ست و هر دست و پا چلفتی قادر به بالا رفتن از آن است.
6

·        اکنون می توان اولین پاسخ را به پرسش امیر فرمولبندی کرد:

·        دلیل اول عدم حل تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته فقدان شرایط سوبژکتیف است:
·        سوبژکت تاریخ از فقدان آگاهی و خودآگاهی طبقاتی و ساز و برگ تشکیلاتی ـ سیاسی  ضرور رنج می برد.

·        اهمیت لنیینسم در همین جا ست که با تمام عظمتش آشکار می گردد.

·        بدون تئوری انقلابی و بدون سازمان انقلابی ـ طبقاتی، نمی توان انقلاب اجتماعی را انتظار داشت.

·        ورنر سپمن ـ حکیم جسور معاصر ـ از این رو ست که می گوید:
·        برای روشنگری انقلابی آلترناتیوی وجود ندارد.

·        تئوری انقلابی باید به میان توده های مولد و زحمتکش برده شود و وقتی تئوری در ضمیر توده های مولد و زحمتکش نفوذ کند به قدرت مادی بدل می شود:
·        توانا بود، هر که دانا بود.
·        آگاهی پیش شرط توانائی است.
·        تئوری رهائی بخش پیش شرط پراتیک رهایش اجتماعی است.

مراجعه کنید به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر