۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (21)

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ     772 هجری قمری) 
رساله دلگشا
در فكر بودم

يكي در باغ خود رفت، دزدي را پشتواره پياز در بسته ديد.
گفت:
« در اين باغ چه كار داري؟»
گفت:
«بر راه مي‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. »
گفت:
«چرا پياز بركندي؟»
گفت:
«باد مرا مي‌ربود، دست در بند پياز مي‌زدم، از زمين برمي‌آمد. »
گفت:
« اين هم قبول، ولي چه كسي جمع كرد و پشتواره بست؟»
گفت:
«والله من نيز در اين فكر بودم كه آمدي.»
پایان

تحلیل از یدالله سلطان پور

عنوان حکایت
در فكر بودم

·        عنوان این طنز بیانگر شیوه استدلال جالب پیازدزدی است.
·        اما ضمنا افشای طرز تفکر جاری جامعه ای است که به همه چیز شباهت دارد، مگر به تفکر.
·        مفهوم «در فکر بودن» اینجا نه به معنی کلنجار مفهومی، نه به معنی گذار از عام به خاص و برعکس، بلکه به معنی گرفتاری در کلاف سر در گم سرگیجه است، به معنی سرگردانی در برهوت بی سر و سامان ندانمگرائی است.

حکم اول
يكي در باغ خود رفت، دزدي را پشتواره پياز در بسته ديد.

·        مردی وارد باغ خویش می شود و دزدی را با کوله بار پیاز برپشت می بیند.
·        همه قرائن دال بر دزدی پیاز است.
·        مرد اما وارد بحث با پیاز دزد می شود.

حکم دوم
گفت:
« در اين باغ چه كار داري؟»
گفت:
«بر راه مي ‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. »

·        شیوه استدلال دزد کمترین بوئی از خرد نبرده است:
·        او دلیل حضور خود در باغ غیر را به گردن باد می اندازد.
·        انگار تکه کاغذی بوده که باد او را از جاده به باغ انداخته باشد.

·        صاحب باغ به یاوه او قاعدتا تره هم خرد نمی کند، ولی هم صحبتی با او را بامزه می یابد و سر به سرش می گذارد.

حکم سوم
گفت:
«چرا پياز بركندي؟»
گفت:
«باد مرا مي‌ربود، دست در بند پياز مي‌زدم، از زمين برمي‌آمد.»

·        دزد در همان مسیر که استدلال خود را شروع کرده، پیش می راند:
·        باد ظاهرا دست بردار نبوده و او برای نجات از شر باد به بوته های پیاز چنگ زده است.
·        این بخش استدلال دزد منطقی است.

حکم چهارم
گفت:
« اين هم قبول، ولي چه كسي جمع كرد و پشتواره بست؟»
گفت:
«والله من نيز در اين فكر بودم كه آمدي.»

·        از مفهوم «این هم قبول» مرد می توان دریافت که کمترین ارزشی به دلیل واره های دزد قائل نیست.
·        ولی با این حال دزد را به بن بست منطقی سوق می دهد و از او دلیل کوله بار بسته پیاز بر پشتش را   می پرسد.

·        دزد قاعدتا باید آچمز شود، راه برونرفت از بحث نیابد و اقرار کند که دزدی کرده است و مابقی بهانه و یاوه بوده است.


·        دزد اما تردیدگرائی و ندانمگرائی (اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم) رایج در جامعه را به خدمت می گیرد و خود را از پر کردن پیاز در کوله پشتی و به دوش کشیدن آن تبرئه می کند.

·        خواه عبید بداند و خواه نداند، خواه بخواهد و خواه نخواهد، عملا به افشای تئوری شناخت مبتنی بر تردیدگرائی و ندانمگرائی می پردازد و بی پایه بودن آشکار آن را اثبات می کند.

مراجعه کنید به اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر