۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

پای منبر بزرگان (51)

دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
 
 آب در خوابگه مورچگان (9)
 لیبرال ها و ماجرای گاندی
سودابه مهاجر
(سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸٨)
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
تحلیلی از  یدالله سلطان پور

فراز اول سودابه مهاجر
این جا ضرورتی به توضیح بی پایگی این احکام نیست، چرا که همه آنهائی که ریگی به کفش ندارند و با منطق انقلابات حداقل آشنائی را دارند می دانند که انقلاب و خشونت یک به یک نیستند و پیوند ذاتی و مستقیم میان این دو وجود ندارد؛ انقلاب عملی برای تغییر رادیکال و بنیادی وضع موجود است که در انتهای روندی از مبارزات روزمره رخ می دهد؛ وقتی انقلاب می شود که هنجار های متداول در سیستم دیگر جواب ندهد و ساختار های آن از هم بپاشد؛ انقلاب اما لزوما خشونت آمیز نیست؛ انقلاب زمانی به خشونت روی می آورد که با سرکوب خشونت بار ارتجاع مواجه می شود

·        برای بررسی این فراز از نوشته ی سودابه مهاجر باید آن را نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم :

حکم اول
این جا ضرورتی به توضیح بی پایگی این احکام نیست!

·        این عبارت بی محتوای سودابه مهاجر آدمی را به یاد خطبه های توخالی پیش از موعظه آخوندها می اندازد.
·        سودابه مهاجر نیز ـ به احتمال قوی ـ از سر عادت به این عبارت چنگ می زنند.
·        چون ایشان علیرغم این خطبه، بلافاصله و عملا به توضیح بی پایگی چرندیات حضرات می پردازند.

حکم دوم
چرا که همه آنهائی که ریگی به کفش ندارند و با منطق انقلابات حداقل آشنائی را دارند می دانند که انقلاب و خشونت یک به یک نیستند و پیوند ذاتی و مستقیم میان این دو وجود ندارد!

·        منظور از مفهوم «ریگی به کفش داشتن» چیست؟

·        برداشت ما از این مفهوم این است که صاحب نظران «لیبرال نمای وطنی» آگاهانه چرند می بافند.
·        سودابه مهاجر ـ اگر برداشت ما از این ضرب المثل درست باشد ـ می دانند که حتما نباید چنین باشد.
·        شعور اجتماعی و وجود اجتماعی دیالک تیکی را تشکیل می دهند و در دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از آن وجود اجتماعی است.
·        ما این دیالک تیک را در این مورد مشخص مورد بررسی قرار می دهیم :

 امکان اول

·        فرض کنیم که «لیبرال نمای وطنی» خودش سرمایه دار است و بنا بر پایگاه طبقاتی (وجود اجتماعی) خویش، حقیقت طبقاتی خود را در نهایت صداقت و ایمان و خلوص قلبی نمایندگی می کند.
·        اینجا نمی توان از ریگی به کفش داشتن سخن گفت.
·        این موضعگیری او، قانونمندی دیالک تیکی خود را دارد و اگر کوهی از اسناد و مدارک برای اثبات بطلان این چرندیات عرضه کنی، تغییری در شعور اجتماعی او و موضع سیاسی او بوجود نخواهد آمد.
·        برای تغییر شعور اجتماعی یک بورژوا باید او را سلب مالکیت کرد و مثل انسان های مولد دنبال کار فرستاد.
·        رضاشاه دوم به مناسبت اول ماه مه پیامی داده بود و گفته بود که اگرچه سرمایه برای جامعه بشری یکی از واجبات است، اما کار هم بنوبه خود چیز بدی نیست.

·        این شعور اجتماعی این بنده خدا ست، که از هر شعوری تهی است.

·        چون اعلیحضرت هنوز نمی دانند که سرمایه چیزی جز کار مادیت یافته نیست.
·        در کفش شاهانه او اصلا ریگی نیست.

·        این شعور طبقاتی او ست و از این بیشتر نمی فهمد و نمی تواند هم بفهمد.
·        برای اینکه انعکاس واقعیت عینی از فیلتر و صافی طبقاتی می گذرد.

امکان دوم
 
·        فرض کنیم که «لیبرال نمای وطنی» راننده تاکسی است، هنوز تجارتخانه و یا شرکت تاکسی رانی و غیره دایر نکرده است.
·        او یک خرده بورژوای زحمتکش است و ذلیل تر از هر کارگری زندگی می کند که هنوز شتر بیکاری دم در خانه اش نخوابیده است.
·        این فرد می تواند تزلزل طبقاتی خود را در «لیبرالیسم» کذائی نمایندگی کند و خود را «چپ» سوسیال ـ دموکرات بنامد.
·        اینگونه آدم ها می توانند با نیرو گرفتن طبقه کارگر علامت داس و چکش را بر پیشانی خود و تاکسی خود حک کنند و جملات استالین را بطور دست و پا شکسته بر زبان رانند و آنها را با مارکسیسم عوضی بگیرند و یا دنبال بورژوازی له له بزنند، پست و مقامی صوری در سازمان کذا و کذا بگیرند و ضمنا مورد تمسخر تجار و صاحبان شرکت و کیوسک و غیره قرار گیرند.
·        او هم نمی تواند ریگی به کفش داشته باشد.

امکان سوم

·        فرض کنیم که فردی از اقشار و طبقات اجتماعی مختلف می تواند تحصیلاتی را با موفقیت به انجام رساند و با توجه به سمت و سوی وزش باد موضع بگیرد و به نمایندگی از «لیبرالیسم» برخیزد و عمله شیطان شود.
·        ما در این مورد با پراگماتیسم سر و کار داریم.
·        حقیقت آن چیزی است که در بهشت زمینی را به روی او باز می کند.
·        او اصلا در پی کشف حقیقت عینی و شناخت آن نیست و لذا فرقی با جماعت بی شعور ندارد.
·        در مورد او هم نمی توان از ریگی در کفش داشتن سخن گفت.

امکان چهارم

·        فرض کنیم که فردی آگاه ـ به دلایل مختلف ـ «لیبرال و سوسیال ـ دموکرات» می شود و به تبلیغ آن می پردازد.
·        ما اینجا می توانیم از ریگی به کفش داشتن سخن بگوئیم.

·        اینجا ما با سوبژکت آگاه سر و کار داریم که به قول برتولت برشت، آگاهانه حقیقت عینی را دروغ می نامد و عوامفریبانه می کوشد، موسوی و رفسنجانی و غیره را لیبرال و آزادیخواه جا بزند و چه بسا برای اثبات نظر خود حتی از مارکس و انگلس و لنین آیه نازل می کند.

امکان پنجم

·        فرض کنیم که فرد مدعی لیبرالیسم کذائی ـ اصلا ـ تو باغ نیست.
·        او به قول عوام، حرف دهنش را ـ اصلا ـ نمی فهمد.

·        در جوامع عقب مانده ای از قبیل کشور ما، این مورد بشدت رایج است.

·        وابستگی به احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی نه آگاهانه، بلکه بنا بر دلایل گوناگون و بطور بی حساب و کتاب صورت می گیرد.
·        شاملو از توده ای شدن رسول پرویزی به سبب توده ای بودن کسی که رسول چشم به خواهرش داشته، سخن می گوید.
·        بسیاری از فئودال زاده های توده ای به خاطر توده ای بودن دختری که قصد تصاحبش را داشته اند، توده ای شده اند.

·        صفر قهرمانی از پرش گوسفندها از جویبارها به دنبال پرش گوسفندی دیگر سخن می گفت.
·        فقط کافی است، که کد خدای ده فرقه ای شود، آنگاه دهاتی ها هم بدون تأمل می آیند و در فرقه اسم نویسی می کنند.
·        فقط کافی است که فئودال زاده ای فدائی شود، آنگاه همه فئودال زاده ها از ماده و نر، لباس های شیک و پیک را از تن بدر می کنند، البسه عمله و حمال در برمی کنند و فدائی می شوند و وقتی که سوسیالیسم واقعا موجود شکست خورد، دو باره به سراغ مینی ژوپ و جین و پرشه و مرسدس بنز خویش می روند و حتی جلوی دوربین رسانه های جهانی برهنه می شوند.

·        اینجا هم نمی توان از ریگی به کفش داشتن سخن گفت.

·        اینجا اصلا کله اندیشنده ای در کار نیست.
·        ما اینجا با روابط عشیره ای و سنتی و با معیارهای ماقبل علمی سر و کار داریم.

·        بغرنجی دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی از این قرار است.

مسائل اجتماعی را 
نمی توان و هرگز نباید ساده کرد و با خیال راحت سر بر بالین گذاشت و خوابید.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر