۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

هماندیشی با نغمه (1)

نغمه

به نظر من خيام يا حافظ مخاطببن را كساني خطاب كرده اند كه ديگران انها را به اون اسمها خطاب مي كردند و اين از نظر من دليل بر عياش بودنشون نيست بلكه بسيار زيباست
چون اگر ديگران را جزو اون دسته قرار مي دادن حتماً اين همه طرفدار نمي داشتند
چون عوام تصور مي كردند كه خصلت هاي بد فقط به اونها نسبت داده شده نه شيخ و زاهد و اين نشانه ي افتادگي شونه كه ما هم قضاوت بي جا مي كنيم، ما هم خطا مي كنيم.

هماندیشی با مخمیلیان (4)  
سرچشمه:
صفحه فیس بوک گروه موسوم به
رهائی زنان ـ نیمه دیگر از منظری دیگر

·         خیلی ممنون
·        شاید حق با شما باشد و ایکاش حق با شما می بود.
·        در هر صورت باید اشعار کلاسیک های شعر پارسی تحلیل اوبژکتیف شوند و ماهیت طبقاتی حافظ و خیام و غیره روشن شود.
·        ما اگر در تحلیل اشعار و افکار آنها به نتیجه دیگری برسیم، حتما اعلام خواهیم کرد.

  نغمه
به نظر من خيام يا حافظ مخاطببن را كساني خطاب كرده اند كه ديگران انها را به اون اسمها خطاب مي كردند و اين از نظر من دليل بر عياش بودنشون نيست بلكه بسيار زيباست
چون اگر ديگران را جزو اون دسته قرار مي دادن حتماً اين همه طرفدار نمي داشتند.
·        در تحلیل شما مبنی بر اینکه « چون اگر ديگران را جزو اون دسته قرار مي دادن حتماً اين همه طرفدار نمي داشتند»، جنبه بجائی در نظر گرفته شده است.
·        ولی معیار حقانیت قرار دادن تعداد طرفدار تردید برانگیز است.:

1
·        چون کسی بیشتر از هیتلر و خمینی و امثالهم طرفدار نداشته است.
·        حتی پینوچه کماکان کلی طرفدار دارد.

2
·        انسان ها قابل مانیپولیزه شدن اند و می توانند تحت تأثیر تبلیغات عوامفریب به طرفداری از هر کس و ناکسی برخیزند.
·  بیهوده نیست که امروزه میلیاردها دلار صرف تبلیغات کالاهای مادی و فکری و فرهنگی و ایدئولوژیکی می شود.

3
·        شاید حتی بتوان گفت که شهرت حافظ و امثالهم بر ماهیت ارتجاعی آنها دلالت دارد.
·        یعنی طبقه حاکمه ایدئولوگ های سرسپرده خود را آگاهانه معروف خاص و عام کرده است.
·   البته در عظمت فلسفه سعدی و زلالی زبان سعدی و در زیبائی فرم و ساختار شعر حافظ تردیدی نیست و کلاسیک بودن آنها را به هیچ دلیلی نمی توان و نباید زیر علامت سؤال برد.

نغمه
چون عوام تصور مي كردند كه خصلت هاي بد فقط به اونها نسبت داده شده نه شيخ و زاهد و اين نشانه ي افتادگي شونه كه ما هم قضاوت بي جا مي كنيم، ما هم خطا مي كنيم

·         نظر شما مبنی بر اینکه «چون عوام تصور مي كردند كه خصلت هاي بد فقط به اونها نسبت داده شده نه شيخ و زاهد و اين نشانه ي افتادگي شونه كه ما هم قضاوت بي جا مي كنيم، ما هم خطا مي كنيم» نیز حاوی جنبه درستی است، ولی نسبت دادن افتادگی به حافظ و سعدی و غیره قابل تردید است.

1
·        سعدی و حافظ وابستگان به دربارهای فئودالی ـ بنده داری بوده اند.

2
 http://hadgarie.blogspot.de/2011/04/blog-post_21.html

·        مکاتبات حافظ با تیمور لنگ و سپردن پسرش به خان خونریز، جهت تربیت او، قول شفاعت از خان در روز محشر گرفتن و غیره قابل تأمل است.

3
·        نکته دیگر خصلت دوگانه عرفان و تصوف است:

الف
·        عرفا از سوئی نمایندگان بالقوه طبقه متوسط (بورژوازی آغازین و انقلابی) بوده اند و تئولوژی (فقه و مذهب رسمی) را به چالش می کشیدند و بی اعتبار می ساختند و عملا ضد فئودالیسم و استبداد فئودالی ـ بنده داری بودند.  (جنبه مثبت)

ب
·        عرفا از سوی دیگر خردستیز بودند. (جنبه منفی)

4
·        سعدی و حافظ و غیره خصلت دوم آنها را، یعنی بخش خردستیز عرفان را توسعه می دهند، ولی خصلت اول آنها را می کوبند و بی اعتبار می سازند:

 سعدی
(گلستان با ب دوم، ص  87 ـ  89.)

·        صاحبدلی به مدرسه آمد زخانگاه
·        بشکست عهد صحبت اهل طریق را

·        گفتم:
·        « میان عالم و عابد چه فرق بود
·        تا اختیار کردی از آن، این فریق را»

·        گفت:
·        « آن، گلیم خویش بدر می برد زموج
·        وین، سعی می کند که بگیرد غریق را»

·        سعدی در این حکایت گلستان، موذیانه و چپ نمایانه میان هوادارن طریقت و عرفان تفرقه می اندازد و می کوشد که  سازمان اهل طریقت و عرفان را از درون منفجر سازد.

الف
·        سعدی از سوئی ایدئولوگ های طبقه حاکمه را عالم جا می زند و اهل طریقت و عرفان را عابد تلقی می کند.

ب
·        و از سوی دیگر، ایدئولوگ های طبقه حاکمه را در هیئت به اصطلاح «علما»، اهل عمل و در شعری دیگر خادم خلق جا می زند:
عبادت بجز خدمت خلق نیست
  به تسبیح و سجاده و دلق نیست.

 حافظ

·        کجا ست، صوفی دجال فعل ملحد شکل
·        بگو:
·        «بسوز، که مهدی دین پناه آمد!»

·        حافظ در این بیت، صوفی را به خداستیزی و الحاد متهم می کند و مژده برگشت پادشاه فراری را می دهد.

حافظ
·        تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
·        که دوست خود روش بنده پروری داند

·        حافظ مناسبات بورژوائی را یعنی برچیدن بساط ارباب و رعیتی و کار به شرط دستمزد را با گدائی یکسان می شمرد و از بنده داری و غلام داری که خود یکی از آنها ست، دفاع می کند.
·        بهتر است که آثار اینها همه از دم تحلیل شوند تا داوری اوبژکتیف امکان پذیر گردد.
·        شاید حق با شما باشد.
·        ولی تحلیل و تعیین چند و چون چیزها و شخصیت ها بهتر از قضاوت سوبژکتیف است.
·        با امتنان مجدد

نغمه
من از ادبيات زياد سر در نميارم. در همون حدي كه دبيران و استادان معني كردن. اما شعر دوست دارم. هميشه اين واژه ي دوست منظور از خداوند بوده البته به گفته ي دبيرانمون، اگه اينجوري معني بشه جنبه ي ديگه پيدا مي كنه. خودتونم مي دونيد كه شعر هاي حافظ را چند جور مي شه معني كرد. من در حد معمول اطلاع دارم و قصد جسارت ندارم. مي خوام بيشتر بدونم تا بيشتر بفهمم.

·        خیلی ممنون، نغمه عزیز.
·        ما هم راستش را بخواهید، داریم تفکر مفهومی را تمرین می کنیم.
·        ادعای بر زبان راندن حرف آخر هرگز در میان نبوده، نمی تواند باشد و نیست.
·        مقوله «دوست»، در آثار سعدی و حافظ و غیره به معانی مختلف بکار می رود.

الف
·        به معنی خداوند:

·        حق با معلم شما هم است:
·        به معنی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی تیمورهای لنگ و غیرلنگ، یعنی به معنی خداوند تعالی

ب
·         به معنی خداوندان زمین، بنده، غلام، ملک، قدرت، سخن.

ت
·        به معنی معشوق و شاهد و مرشد و هر چیز دیگر از این قبیل.
·         
·        ما تأملاتی در این زمینه تحت عنوان جهان بینی حافظ، خودآموز خوداندیشی، تحلیل گلستان و بوستان و غزلیات سعدی و غیره منتشر کرده ایم.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر