۱۳۹۱ مهر ۲۱, جمعه

هماندیشی با امیر مشرقی (1)

سؤال اول اینکه نیروهای مادی تولید در نروژ یا آلمان یا سوئیس چطور با مناسبات تولیدی تضادی پیدا نمی کنند یا اگر پیدا کنند، سرمایه چطور این مورد را حل میکند؟
با طولانی کردن دستگاه بروکراتیکش یا قوانین تامین اجتماعی یا مالیاتی کلاً چه تضمینی به توده می دهد که از آزادی سیاسی موجود برخلاف به قول شما سوسیالیسم اردوگاهی استفاده کرده و به خیابان نیایند؟
  در کشور بیدریغ ما با اقتصاد نفتی رانتی و بافت غالباً مذهبی اساساً ماها اجازه داریم که این سوال را به عنوان یک سوسیالیست مطرح کنیم ؟
امیر مشرقی


·        قبل از ورود به میدان هماندیشی بهتر است، نظر خود را در زمینه هماندیشی مطرح کنیم و صحت و سقم آن را به محک بزنیم.
·        چرا به جای جلسه پرسش و پاسخ سنتی و دیرآشنا باید به هماندیشی دردسرزا روی آوریم؟

1
چرا هماندیشی به جای جلسه پرسش و پاسخ؟

·        اولا به این دلیل که جلسه پرسش و پاسخ ماهیتا فرقی با مسجد و کلیسا و کنیسه ندارد.
·        واعظی به منبر می رود و پامنبری ها را از خرد و کلان به راه «راست» هدایت می کند.
·        بعد اگر احدی جزئت کرد و پرسشی مطرح نمود،  به پرسش های او هم پاسخ واره ای سر هم بندی می کند.
·        این عملا به معنی متکلم وحده بودن آخوند است.
·        این به معنی انفعال پا منبری ها ست.
·        لقمه «اندیشه» در این رابطه واره، جویده می شود و به دهان مخاطب نهاده می شود تا  بی کمترین زحمت، غورت دهد و خوش باشد.

2
·        نتیجه این شیوه اشاعه اندیشه سلب فونکسیونالیته از «دندان»  های مخاطب است.

·        مراجعه کنید به به دیالک تیک فونکسیون و ساختار در تارنمای دیارة المعارف روشنگری

·        شاید یکی از دلایل کنداندیشی و انجماد فکری ما همین شیوه اشاعه اندیشه بوده است.
·        این در طبیعت هر ارگانیسم است که اعضای فاقد فونکسیون را تغذیه نکند، خشک کند و حذف کند.
·        کسانی که همیشه لقمه های فکری حاضر و آماده و مک دونالدی تحویل می گیرند، «دندان» های شان می افتند، یعنی دیر یا زود مغزشان گچ می بندد و از رده خارج می شود.
·        کله هائی از این دست را حتی با پتک آهنین نمی توان به تفکر واداشت.

3
·        نتیجه طبیعی این شیوه اشاعه اندیشه تبدیل ناگزیر جامعه به اقلیت استاد و اکثریت نوچه است.
·        کوسه ای چندی پیش در مقابل رسانه های بین المللی گله از آن داشت که نوجوانان جسارت زیر علامت سؤال نهادن مواعظ و اندرزهای بزرگان را به خود می دهند.
·        او با لبخند ملوس کوسه ها نطفه های بی رمق خوداندیشی را فاجعه ای در سربازخانه جامعه خویش تلقی می کرد.
·        در سربازخانه قاعدتا نباید در صحت بی چون و چرای حکم صادره تردید شود، چه برسد به زیر علامت سؤال گذاردن آن.

4
·        شاید به دلیل قاعده بودن این رسم و روال بود که با مد شدن «چپگرائی» مذهبی و آته ئیستی، خان زاده های سراپا قلدر «چپ» شدند تا از موضع «انقلابی»، توده های مولد و زحمتکش را بسان نیاکان خویش به پرخاش و ارعاب «انقلابی» ببندند و آب رفته ار دوباره به جوی بازگردانند.
·        بدین طریق بود که هسته ها و دسته ها و گروه ها و سازمان ها و حوزه ها و احزاب به سربازخانه بدل شد و حق از آن کسی شد که بهتر از بقیه امر و نهی می کرد.
·        و فاجعه آغاز شد:
·        انبوهی نوچه و دنباله رو پشت سر مشتی خان و خان زاده و قلدر به راه افتادند و یاوه های او را مو به مو تکرار کردند.
·        شگفتا که این شیوه بع بع را برخی ازعوام وحدت نظر در حوزه و حزب و سازمان جا زدند و فاجعه تکمیل شد.

5
·        در روند هماندیشی اما متکلم وحده ای وجود ندارد.
·        هماندیشان برابر حقوق اند و خوداندیش و خودمختار و خردگرا.

·        آموختن از یکدیگر مجاز است، ولی تحکم خان واره به یکدیگر و تبعیت چشم و گوش بسته و نوکروار از یکدیگر، مذموم و ممنوع.

·        هماندیشی در چارچوب دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی صورت می گیرد.
·        هیرارشی در روند هماندیشی بسته به تخصص هماندیشان تعویض می شود، خودمختاری تک تک هماندیشان اما دست نخورده می ماند.

 خودمختاری و خوداندیشی و خردگرائی 
اصل خدشه ناپذیر می ماند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر