تنها يك فيلسوف مسير را با موفقيت و سلامت طي خواهد كرد.
نیکا نیکزاد
سرچشمه:
صفجه فیس بوک گروه موسوم به
اگورا
نیکا نیکزاد
سرچشمه:
صفجه فیس بوک گروه موسوم به
اگورا
• اما، نه هر فیلسوف!
• چه بسا فیلسوفان که خود جزو گمراهان اند و بیش از هرکس به رهنما محتاج اند.
• ولی اصولا حق با شما ست.
• فلسفه در قاموس هگل ـ پدر دیالک تیک ـ یعنی خرد.
• به قول حکیم طوس:
ستایش خرد
شاهنامه
شاهنامه
• خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
• ستایش خرد را به از راه داد
• خرد رهنمای و خرد دلگشای
• خرد دست گیرد، به هر دو سرای
• از او شادمانی وز اویت غمی است
• وز اویت فزونی وز اویت کمی است
• خرد تیره و مرد روشن روان
• نباشد همی شادمان، یک زمان
• از اویی به هر دو سرای ارجمند
• گسسته خرد، پای دارد به بند
• خرد چشم جان است، چون بنگری
• تو بی چشم، شادان جهان نسپری
• نخست آفرینش، خرد را شناس
• نگهبان جان است، آن و سه پاس
• سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
• کز این سه رسد، نیک و بد بی گمان
• به همین دلیل هم است که فسفه (خرد) باید توده ای شود.
• توده باید فیلسوف (خردگرا و خردمند) گردد.
• هدف ما هم همین است.
تقی
• تجربه ، خلاف این ادعا را نشان می دهد!
• اگر مصر بر صحت نظریه ی خود هستید، لطف کنید، بفرمائید که کدام فیلسوف در مجموعه ی نظریات فلسفی خود، میان عقل و احساس تعادل برقرار نموده است؟
میم
• این مسئله را حتما نیکا و یا بهیه می توانند بهتر توضیح دهند.
• ولی من ترجیح می دهم که نظرم را برای خود نگه ندارم:
• قبل از هر کار، بهتر است که مفاهیم را تعریف کنیم تا بتوانیم حرف همدیگر را بفهمیم.
• واژه «احساس» در زبان فارسی به دو معنی مختلف بکار می رود:
الف
• اولا به معنی نتیجه کار حواس (ارگان های حسی):
• احساس گرما، سرما، بو، طعم، عطر، سختی، نرمی و غیره.
ب
• ثانیا به معنی عاطفه، هیجان و غیره• (عواطف و هیجانات و احساسات و واکنش های غریزی و غیره)
راجع به مورد اول
• میان عقل (مفهوم، حکم، تفکر، شناخت، شعور و غیره) و احساس و تجربه پیوند دیالک تیکی ناگسستنی برقرار است:
• مراجعه کنید به
• دیالک تیک حسی ـ عقلی
• دیالک تیک تجربی ـ نظری
• در سلسله مقالاتی تحت عنوان «تدارک تئوریک توضیح «تئوری شناخت» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• نه عقلی بدون حسی وجود دارد و نه نظری بدون تجربی.
راجع به مورد دوم
• میان عقل و غریزه (عواطف و احساسات و هیجانات و شور و شوق و غیره) نیز رابطه دیالک تیکی ناگسستنی برقرار است:
• دیالک تیک غریزه و عقل
• غریزه بمراتب بنیادی تر، کهنسال تر، قوی پنجه تر، ضرورتر، نیرومندتر و تعیین کننده تر از عقل است.
• عقل پدیده ای اجتماعی ـ اکتسابی است!
• غریزه اما پدیده ای طبیعی، مادر زادی، جبلی و لدنی است.
• اگر عقل عمدتا در ساعات بیداری مددکار و رهنمای ما ست، غریزه خادم خستگی ناپذیر لحظه به لحظه و مادام العمر ما ست.
• این غریزه بوده که ببرکت کار و در روند کار به عقل، توسعه یافته است، روندی که کماکان و تا ابد ادامه خواهد یافت.
• غریزه فرمانروای بلامنازع هر ارگانسیم است و اگر لازم داشت، عقل را برای مدتی از عرصه بدر می راند و خود یکه تاز میدان می شود.
• سعدی این حقیقت امر را بخوبی می شناسد.
• ضمنا شاعر معاصری در زمینه دیالک تیک احساس و عقل شعر زیبائی سروده اند که از خواندن مکررش نمی توان سیر شد.
نیکا نیکزاد
سرچشمه:
اگورا
تارنمای نیکا نیکزاد
http://nikanikzad.blogspot.de
وانهاده
(به ياد سيمون دوبوار)
در قمار بين عقل و احساس،
دلم را باختم.
اينك در سكوتي
به وسعت نيمه شب بيابان
من و دلم،
تنها مانده ايم.
آنقدر دور است كه
بر پرده ي نيلگون آسمان نيز
نتوانم تصورش كنم.
و ديگر در وهم خيال انگيز شب،
شبحش در پيش چشمانم،
نمي خرامد.
اشك ها
عكس ها را شسته اند.
اما يادها را
صيقل داده اند
و قلبم را.
دلي كه به شمارگان طپش هايش
باز هم
او را
صدا خواهد زد
پایان
اگورا
تارنمای نیکا نیکزاد
http://nikanikzad.blogspot.de
وانهاده
(به ياد سيمون دوبوار)
در قمار بين عقل و احساس،
دلم را باختم.
اينك در سكوتي
به وسعت نيمه شب بيابان
من و دلم،
تنها مانده ايم.
آنقدر دور است كه
بر پرده ي نيلگون آسمان نيز
نتوانم تصورش كنم.
و ديگر در وهم خيال انگيز شب،
شبحش در پيش چشمانم،
نمي خرامد.
اشك ها
عكس ها را شسته اند.
اما يادها را
صيقل داده اند
و قلبم را.
دلي كه به شمارگان طپش هايش
باز هم
او را
صدا خواهد زد
پایان
تقی
• ممنون از توضیح واضحات وارجاعات سرا پا متناقض شما برای تعریف و یا نشان دادن تفاوت مفهومی میان " عقل " و "احساس " !
• پاسخ مرا نداده اید و شاید به قولی " خود را به کوچه ی علی چپ زده اید "
• در انتظار پاسخ پرسشم، از طرف بزرگواران، فیلسوفان ، نیکا و بهیه ( توده های فیلسوف شده)
• به تفاوت میان عقل و احساس از سعدی اشاره می کنم که گفته است :
• عقل کجا پی برد، شیوه ی سودای عشق ؟
• باز نیابی به عقل، سر معمای عشق !
• عقل تو چون قطره ای است، مانده ز دریا جدا
چند کند قطره ای، فهم ز دریای عشق ..
• فکر می کنم نیاز به فیلسوف شدن نیست، برای فهم و تشخیص تمایز میان مفهوم عقل و احساس.
• که عقل ، عقل است و محصول مغز تحت تاثیر عوامل محیط پیرامون، وراثت ، تغذیه و تحرک
• و عشق کار دل است، باز هم تحت تاثیر همین عوامل، نزد هر فرد !
• که باز نزد سعدی :
• عشق چو کار دل است، دیده ی دل باز کن!
• اگر دوستان فیلسوف منتخب، خود را در پاسخ پرسش من معرفی فرمودند، نشان خواهم داد ، که کدام سخن و یا نظریه شان از روی عقل بوده و یا از روی احساس
• مرسی
میم
• خیلی ممنون• می فرمایید:
« توضیح واضحات وارجاعات سرا پا متناقض شما برای تعریف و یا نشان دادن تفاوت مفهومی میان " عقل " و "احساس !»
(تقی)
(تقی)
• من آنچه که راجع به پرسش شما بنظرم رسیده بود گفتم.
1
• اولا اگر توضیحات من، «توضیح واضحات» باشند، شادی بخش است.• چون برای کشف همین دیالک تیک ها کار عرقریزی صورت گرفته است.
• پس می توان نتیجه گرفت که شما به دیالک تیک حسی ـ عقلی و دیالک تیک تجربی ـ نظری (امپیریکی ـ تئوریکی) وقوف دارید.
2
• ثانیا ارجاعات به مطالب منتشره به چه دلیل باید «سراپامتناقض» باشد و اصولا چگونه می تواند ارجاع به منبعی برای پرهیز از توضیح در کامنت، تناقضمند باشد؟
3
• ثالثا اگر شما به رابطه دیالک تیکی میان احساس و یا تجربه و عقل و غریزه و عواطف و غیره و عقل باور دارید، پس دیگر برای چه زحمت طرح سؤال به خود داده اید؟
• چون در همین دو دیالک تیک پاسخ پرسش شما عیان است.
• رابطه دیالک تیکی میان شناخت حسی و شناخت عقلی، میان شناخت تجربی و شناخت نظری و رابطه دیالک تیکی میان غریزه و عقل حاکی از این است که اقطاب دیالک تیکی پیوند ناگسستنی با یکدیگر دارند، در تضاد با یکدیگر و ضمنا در وحدت با یکدیگرند و همدیگر را مشروط می سازند.
• در هر دیالک تیکی همیشه قطب معینی نقش تعیین کننده را به عهده دارد.
• مثلا در دیالک تیک فرم و محتوا نقش تعیین کننده همیشه از آن محتوا ست، بی آنکه فرم هیچ واره و هیچکاره باشد.
4
• رابعا منظور من از دانش سعدی نه تفاوت میان مغز و دل، بلکه دیالک تیک غریزه و عقل بود.
• جمله خود را مو به مو تکرار می کنم:
• «غریزه فرمانروای بلامنازع هر ارگانسیم است و اگر لازم داشت، عقل را برای مدتی از عرصه بدر می راند و خود یکه تاز میدان می شود.
• سعدی این حقیقت امر را بخوبی می شناسد.»
• البته ممنون از مثال هائی که ذکر کردید.
• راستش را بخواهید ما هنوز فرصت تحلیل این تئوری سعدی را نداشته ایم و این هماندیشی خود از این نظر حاصلخیز بود.
5
• خامسا من در این جمع، روزی بحث فلسفی کوتاهی با نیکا و بهیه داشته بودم و لذا به نام بردن از آندو خطر کردم.
• نه کمتر و نه بیشتر.
• با امتنان مجدد
تقی
در دنیای فلسفه ، استادی و شاگردی ، بی معنی است.
در دنیای فلسفه ، استادی و شاگردی ، بی معنی است.
• دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی (سلسله مراتب) حتی در میان حیوانات حاکم است، چه برسد به انسان ها و چه برسد بویژه به عرصه آموزش فلسفه .
• افلاطون رسما شاگرد سقراط بود و ارسطو شاگرد افلاطون.
• استادی و شاگردی که عیب نیست.
• ضرورت است.
• تقسیم کار در هر جامعه و همبود اجتناب ناپذیر است
تقی
فلسفیدن ، جای تعارف نیست.
فلسفیدن ، جای تعارف نیست.
• درست است.
• حقیقت بالاتر از منافع زود گذر و سطحی فی مابین انسان ها ست.
• ولی بالاتر از عزت انسانی ارزش و هنجاری وجود ندارد.
• احترام به همنوع ـ بی اعتنا به تعلقات طبقاتی، ملی، نژادی، جنسیتی و غیره او ـ شرط لازم برای همزیستی و یا هماندیشی است.
• البته منظور این نیست که کسی به کسی بی احترامی کرده است.
• بررسی اوبژکتیف مسائل هدف است و بس.
• توده های مولد و زحمتکش حداقل دو هزار سال است که زیر ستم مادی، معنوی، فکری و فرهنگی قرار دارند و ظاهرا دیواری کوتاه تر از دیوار توده ها وجود ندارد و هر کس و ناکس که از راه می رسد، آستین بالا می زند و بالا می رود. البته منظور شما نیستید.
• ولی بظاهر حق با شما ست.
• خرد، اما مادر زادی، جبلی، خدادادی و به قول شما توارثی (موروثی) نیست!
• خرد پدیده ای اجتماعی و اکتسابی است.
• همه می توانند اگر شرایط زیست، انسانی شود، همه چیز بیاموزند که بدان علاقه دارند.
• به قول روسو همه انسان ها از مادر برابر زاده می شوند، تفاوت ها در جامعه تشکیل و تحمیل می شوند.
• توده های مولد و زحمتکش خیلی تحقیر شده اند و می شوند.
• ولی اگر حتی لحظه ای دست از کار بردارند، خودخشنودان لوس و ننر (منظورم شما نیستید) حتی قادر به تهیه کوزه ای آب نخواهند بود، چه برسد به تهیه نان و مسکن و بهداشت و تخلیه چاه و حفر قنات و زرع مزارع و کشت و کار و پخت و پز.
خیلی ممنون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر