۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

هماندیشی با خدامراد فولادی (8)



 مارکسیسم فرانگر است!
( پوزیتیویسم ِ پنهان در « مارکسیسم » تجدیدنظرگرایان ) (بخش 3)  
سرچشمه:
مجله هفته

«در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه ، برنامه ریزی شده و در تمام مراحل رشد پارامترهای کمی ، متناسب با به گفته ی مارکس پوسته ی مناسبات اجتماعی ِ آن است ، و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی ( انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست .
در دوران ِ کمونیسم نیز ، به دلیل ِ وجود ِ یک جامعه ی انسانی – جهانی ِ بی طبقه و بی دولت ، وحدت ِ کمیت و کیفیت ، وحدتی آگاهانه و غایت مند است و انسان ها به طور آگاهانه و شناخت مند مانع ِ بروز آنتاگونیسم در تضاد کمی و کیفی خواهند شد.»
(خدامراد)

·        ما برای آشنائی با جهان بینی خدامراد این دو جمله ایشان رابه عنوان مشت نمونه خروار مورد تأمل قرار می دهیم:

خدامراد
در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه ، برنامه ریزی شده و در تمام مراحل رشد پارامترهای کمی ، متناسب با به گفته ی مارکس پوسته ی مناسبات اجتماعی ِ آن است ، و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی ( انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست .

·        در این حکم خدامراد می توان تصور ایشان را از مقوله کمیت کشف کرد:

1
تغییرات کمی آگاهانه

·        ظاهرا بنظر خدامراد، تغییرات کمی به دو دسته طبقه بندی می شوند:
·        تغییرات کمی ئی که آگاهانه رخ می دهند و تغییرات کمی ئی که ناآگاهانه و لاجرم خودپو رخ می دهند.

·        این اولین بار است که کسی تغییرات کمی  را بدین طریق تعریف می کند، ولی این هنوز تمامت فاجعه نیست.

2
در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه است.

·        فاجعه اینجا ست که  تغییرات کمی و نتیجتا مقوله کمیت، خصلت عام و یونیورسال خود را از دست می دهد.
·        یعنی از عالم عام ماتریالیسم دیالک تیکی بیرون می آید و از سرتاپا اجتماعی می شود و گرنه چگونه می توان تغییرات کمی را به آگاهانه و خودپو طبقه بندی کرد.
·        در طبیعت و کاینات که بنی بشری نیست تا تغییرات کمی طبیعی آگاهانه صورت گیرند.
·        این شاید به معنی تحریف مقوله کمیت باشد.
·        ولی این هنوز تمامت فاجعه نیست:

3
در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه است.

·        فاجعه اینجا ست که وجود طبقه کارگر آگاهی در قدرت سبب می شود که تغییرات کمی در جامعه هم آگاهانه صورت گیرند.
·        این اما به چه معنی است؟
·        این بدان معنی است که تغییرات کمی خصلت عینی (اوبژکتیف) خود را از دست می دهند و از سر تا پا سوبژکتیف می شوند و به ساز طبقه حاکمه می رقصند:
·        اگر طبقه حاکمه طبقه کارگر ناآگاه باشد، تغییرات کمی ناآگاهنه و خودپو صورت می گیرند و اگر طبقه کارگر آگاه شد، آگاهانه.
·        پس عینیتی در کار نیست.
·        ولی مگر قرار نبود که قوانین، قانونمندی ها و مقولات ماتریالیسم دیالک تیکی عام و یونیورسال و عینی باشند؟

4
در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه ، برنامه ریزی شده.
  
·        اکنون تغییرات کمی نه تنها آگاهانه، بلکه حتی برنامه ریزی شده تلقی می شوند.
·        برنامه ریزی برای تغییرات کمی خود مقوله بحث انگیزی است.
·        اکنون می توان حدس زد که چه برداشت سطحی، ساده لوحانه و مخدوشی خدامراد از تغییرات کمی دارند، تغییرات کمی ئی که نامحسوس، تدریجی، نامرئی و چه بسا حتی غیرقابل حدس و گمان و تخمین در اعماق جامعه و ضمیر و روان انسان ها صورت می گیرند.
·        برنامه ریزی تغییرات کمی واقعا هنر خارق العاده ای است، که ظاهرا نزد ایرانیان است و بس.
·        این ایده تاکنون به ذهن هیچ بنی بشری خطور نکرده بود.

5
در جامعه ی سوسیالیستی ، به دلیل ِ وجود ِ طبقه ی کارگر ِ آگاه ِ در قدرت ، تغییرات کمی آگاهانه ، برنامه ریزی شده و در تمام مراحل رشد پارامترهای کمی ، متناسب با پوسته ی مناسبات اجتماعی ِ آن است.

·        پارامترهای کمی در تمام مراحل رشد با پوسته مناسبات  اجتماعی متناسب اند.
·        این ادعا به چه معنی است؟
·        منظور از پوسته مناسبات اجتماعی چیست که زیرکانه با ذکر نام مارکس ماستمالی می شود؟
·        منظور از متناسب بودن تغییرات کمی با پوسته کذائی مناسبات اجتماعی مشخصا چیست؟

خدامراد
 و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی ( انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست.

1
دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ اند.

·        تغییرات کمی و کیفی بزعم خدامراد هماهنگ اند.

·        این ادعا اما به چه معنی است؟

·        این بدان معنی است که از دیالک تیک کمیت و کیفیت دیگر خبری نیست:
·        میان کمیت و کیفیت، وحدت مطلق بر قرار است و از تضاد آندو دیگر اثری نیست.

·        این به معنی خواندن فاتحه ای بلند بر دیالک تیک کمیت و کیفیت است.

·        چون بدون تضاد میان دو قطب کمیت و کیفیت، دیالک تیکی وجود نخواهد داشت.
·        اما مگر در کل هستی طبیعی و اجتماعی می توان چیزی یافت که تهی از تضاد باشد؟

·        آیا می توان رویزیونیسم فلسفی  خدامراد را نادیده گرفت؟

2
دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ اند

·        همسوئی تغییرات کمی و تغییرات کیفی از سطح نازل تصور خدامراد از تئوری توسعه و تغییر بطور کلی حکایت دارد.
·        خدامراد توسعه و تغییر اجتماعی را خطی تصور می کنند.
·        توسعه و تغییر اما نه خطی، بلکه زیگزاگ است، توأم با فراز و فرود و افت و خیز است.
·        توأم با پسرفت و پیشرفت است.
·        توسعه در تحلیل نهائی پیشرونده است، تازه اگر عامل مخرب خارجی به قهقرا پرتابش نکند.
·        ما در رابطه با توسعه و تغییر با دیالک تیک تجزیه وترکیب، سقوط وصعود، پسرفت و پیشرفت سر و کار داریم:

·        مثال:

·        گاز اسید کلریدریک را وارد آب می کنیم.
·        تکه ای هیدروکسید سدیم هم به آب می اندازیم.
·        هر دو به یون های کلرید و پروتون و یون های سدیم و هیدروکسید تجزیه می شود.

·        بعد ترکیب یون های مثبت و منفی با یکدیگر صورت می گیرد:
·   از ترکیب یون های کلرید و سدیم، نمک طعام تشکیل می شود و از ترکیب یون های پروتون و هیدروکسید، آب.

·        دیالک تیک تجزیه وترکیب همین است.

·        روند توسعه همیشه همین است، زیگزاگ است، به قول احسان طبری فقید، پر اعوجاج است.

·        درک خدامراد از تئوری توسعه، آدمی را به یاد ماتریالیسم مکانیکی قرن هجدهم در فرانسه می اندازد.

3
و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی (انقلاب ) نیست

·        تحریف ماتریالیسم دیالک تیکی که شاخ و دم ندارد.

·        بزعم خدامراد، تغییرات کمی و کیفی بی سر و صدا صورت می گیرند.
·        دیگر از رسیدن به حد عینی و گذار جهشی از کیفیت کهنه به کیفیت نوین خبری نیست.

·        این اگر تحریف ماتریالیسم دیالک تیکی نیست، این اگر انکار عینیت قوانین و قانونمندی های دیالک تیکی ـ ماتریالیستی نیست، این اگر سوبژکتیویسم لگام گسیخته نیست، پس چیست؟

4
و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی (انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست

·        در این حکم، تصور مخدوش خدامراد از جهش دیالک تیکی مطرح می شود.
·        ما باید جهش دیالک تیکی را مفصلا مورد بحث قرار دهیم.
·        جهش دیالک تیکی عبارت است از مرحله ای در تغییر و یا توسعه هر ابژکت که در آن گذار از کیفیت کهنه به کیفیت نو صورت می گیرد.
·        جهش دیالک تیکی ضد اوولوسیون است.

·        در جهش برخلاف تغییرات کمی تدریجی و لاینقطع که برای تدارک آن ضرورند، گشتاور گسست روند توسعه تحقق می یابد.
·        جهش قطع تداوم و تدریجیت است. 

·        جهش موجد وضع جدید جداگانه و موجد کیفیت جدید ابژکت است.
·        ببرکت جهش دیالک تیکی، تضادهائی حل می شوند که در بطن کیفیت موجود پرورش یافته و به بلوغ خود رسیده اند و همزمان تضادهای کیفیت جدید نطفه می بندند.
·        خدا مراد با همین نظر خویش ضمن تخریب و تحریف ماتریالیسم دیالک تیکی، چندین خطای فلسفی جدی مرتکب می شوند:

1
و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی (انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست.

·        ایشان نه تنها به انکار جهش دیالک تیکی می پردازند، بلکه جهش را با انقلاب در پرانتز، یکی تلقی می کنند.

·        بزعم ایشان گذار از کیفیت کهنه به کیفیت نو بدون جهش صورت می گیرد.

·        این تجدید نظر در اصول مارکسیسم است و لاغیر.

·        این نظر خدامراد ضمنا از اساس و پایه غیرعلمی، غیرواقعی و نادرست است.

·        چون بدون جهش، گذار از کیفیت کهنه به نو محال است.

·        خدامراد احتمالا معنی مقولات کیفیت و کمیت را هم بدرستی نمی دانند.

2
و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی (انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست.

·        خدامراد با انکار جهش دیالک تیکی، عملا به انکار مقوله مارکسیستی مهم موسوم به حد می پردازند.
·        این هم تحریف علنی و بی پروای ماتریالیسم دیالک تیکی است.

·        آب به صد درجه (حد عینی) می رسد و بطور جهشی می جوشد و به بخار تبدیل می شود:
·        گذار از کیفیت کهنه (مایع) به کیفیت نو (گاز.)

·        خدامراد با انکار جهش دیالک تیکی فاتحه ای هم بر گور مقوله مهم حد می خوانند.

3
و از این رو دگرگونی های کمی و کیفی همسو و هماهنگ بوده و نیازی به یک دگرگونی ِجهشی (انقلاب ) برای دریدن ِ پوسته ی مزاحم و مانع پیشرفت و تکامل نیست.

·        خدامراد ضمنا با انکار جهش دیالک تیکی به انکار دیالک تیک پیوست و گسست می پردازند.
·        یعنی روند توسعه را پیوسته می بینند و منکر گسست اند.

·        در حالیکه قانون نفی نفی، قانونی یونیورسال است و شمول عام دارد و فرماسیون نمی شناسد.
·        بدون گسست از کیفیت کهنه هرگز نمی تواند گذار به کیفیت نو صورت گیرد.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر