۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

همچون شبنمي که زيور گُل ها ست

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
زیبا بابدی


رفيق مائو

• پنجهَ برگ ها آويزان است
• و چنگال دشمنان، تيز
و اينان پرنياني اميدهاي مان را مي درند!


• در گندم زار زنجره اي مي خواند
• در خانه، بي شوي زني مي نالد
• رهگَمکرده کودکي پدرش را آواز مي دهد!

• رودها دامنکشان پيش مي روند و دامن ابديت را مي شويند
• و اين خون ها که نبض هزاران مرد در آن جاري است، زندگي را مي شويند،
• تا زنجره آرام گيرد، زن بي شوي نماند
• و کودک برچهرهَ پدر لبخند زند!


• من قطره اي از درياي بيکران خلق ام
• همچون شبنمي که زيور گُل ها ست
• و همچون آن تکفروغ آسمان که زمين را روشن مي کند

• با اين همه، من بي هيچ ام اگر نتابم، اگر نخندم
• تازه اگر بگريم و همچون شبنم که گُل ها فراموشش مي کنند،
• تبخير شوم
• شما خواهيد بود و من در شما خاک شده ام.

• نه به من، به اقيانوس ها بيانديشيد
• نه به پاي زخمدار، به قدم هاي استوار اميدوار باشيد

• شعله ـ مانند خشم ـ خوشه مي دهد
• و خشم خرمن سُرخ اميدهاي فروکوفته است.

• امسال خلق ما مزارع انساني را بارورتر خواهد يافت
• بيم مداريد!
• بيم مداريد!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر