• که مي گيرند در شاخ «تلاجن» سايه ها، رنگ سياهي
• وز آن، دلخستگانت را ست، اندوهي فراهم
• تو را من چشم در راه ام
• شباهنگام، در آن دم که بر جاده ها چون مرده، ماران خفتگان اند
• در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پاي سرو کوهي، دام
• گر ام، ياد آوري يا نه، من از يادت نمي کاهم.
• تو را من چشم در راه ام.
• این شعر نیما از احساس و عاطفه ای زلال و لایزال و از امیدی بیدارنده لبریز است.
• فوق العاده شورانگیز و زیبا ست!
یاد یوز امیدمند قله های یوش به یاد باد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر