۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

هماندیشی با سمیه ایرانی (1)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
سمیه ایرانی

 اثری از استاد بهرام بیضایی
 (نمایشنامه آرش) 
ما در پای البرز ایستاده ایم و در برابرمان دشمنانی از خون ما، با لبخند زشت.
و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند:
« آرش باز خواهد گشت!»

·        اصطلاح «دشمنانی از خون ما» خیلی غریب است:
·        منظور، دشمنان خونی ما ست؟
·        دشمنانی که تشنه به خون ما هستند؟
·         
·        در هر صورت حق با مردمی است که بهرام بیضائی «می شناسند»:
·        «آرش ـ بیشک ـ بر خواهد گشت!»

·        چرا؟

·        برای اینکه مردم می گویند!
·        برای اینکه مردم آرش ها را در صدف سینه خویش می پرورند و به هنگام نیاز «از سینه بیرون می دهند»، پیش می اندازند و خود بسان سیل بنیانکن خروشانی به دنبالش راه می افتند. 

·        چه کسی بهتر از آنان باید به این حقیقت امر واقف باشد؟

 سیاوش کسرائی
(منظومه آرش کمانگیر) 

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
 باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز

لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر
 کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
 مادران غمگین، کنار در 

 کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
 خلق چون بحری بر آشفته
 به جوش آمد
 خروشان شد
 به موج افتاد

برش بگرفت و مردی چون صدف
 از سینه بیرون داد

 
 منم آرش
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
 
منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلخ تان را
اینک آماده
 
مجوییدم نسب
 فرزند رنج و کار
گریزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده دیدار
 
مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
 گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
 شما را باده و جامه
گوارا و مبارک باد!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر