مجید نفیسی
15 ژوئیه 1986
• شعری برایت می نویسم
• چون کلمه ی عشق که به هم پیوسته است:
• از چشمه ی جادوئی عین اش که تو را در خود می شوید
• از دندانه ی شیرین شین اش که به تو لبخند می زند
• و از قله ی گرد قاف اش که فتح ناشدنی ست.
• شعری برایت می نویسم
• چون کلمه ی آزادی که از هم گسسته است:
• از سرسبزی الف کوهستانش
• از فشاری که ستون سه رکنش را خمیده کرده
• از کمال چارحرفش که از الف تا یا را در بر می گیرد
• و از جدایی پنج انگشتش که یک دست را می سازد.
• شعری برایت می نویسم:
• از عشق که چون عَشَقه ریشه می گیرد
• و از آزادی که خود ریش ریش است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر