گاف سنگزاد
• سرایدار خواب آلود خوابگاه پس از قرائت سرسری نوشته اندیشنده گفت:
• «کتاب «حکمت شادان» نیچه از علم و دانشی دفاع می کند که برای انسان ، به مانند شعر و موسیقی، سرمستی و شادی آورد.»
• اندیشینده گفت:
• «نه نیچه از معنی علم و دانش خبر دارد و نه سرایدار خواب آلود.
• علم عبارت است از سیستم معارف دم به دم توسعه یابنده که از پراتیک اجتماعی سرچشمه می گیرد.
• معارف علمی به خواص ماهوی، پیوندهای علی (علت و معلولی) و قانونمندی های طبیعت، جامعه و تفکر مربوط می شوند و در فرم مفاهیم، مقوله ها، اندازه ها ، قوانین، تئوری ها و فرضیه ها تبیین می یابند.
• سیستم معارف علمی ـ بمثابه مبنای کردوکار انسانی ـ امکان تسلط روز افزون انسان ها را بر محیط طبیعی ـ و پس از محو جامعه طبقاتی آنتاگونیستی ـ بر محیط اجتماعی فراهم می آورد و در کوره پراتیک مرتب به محک می خورد.
• هیچ انسان عاقل و فرزانه ای نمی تواند قید و بند عاطفی و احساسی بر دست و پای علم برنهد و سدی از شرط و شروط روانی و سوبژکتیف در برابر آن بر پا دارد.
• علم فرمی از شناخت و شعور است، فرمی که در آن قوانین و قانونمندی های عینی هستی تبیین می یابند.
• قوانین و قانونمندی های عینی هستی برای شادی و اندوه نیچه و پیروانش تره هم خرد نمی کنند.
• این قوانین و قانونمندی های هستی، عینی اند، یعنی مستقل از اراده و خواست و میل و هوس و عاطفه و احساس بنی بشرند.»
• سرایدار خواب آلود اما منظور اندیشنده را نفهمیده بود و ظاهرا نمی خواست و یا نمی توانست و یا هم نمی توانست و هم نمی خواست بفهمد و می گفت:
• «علم نزد نیچه، «معرفت» ویژه ای است، فراتر از شناخت عقلی و استدلالی.»
• اندیشنده گفت:
• «معرفت ویژه ای فراتر از شناخت عقلی و استدلالی، به همه چیز می تواند شبیه باشد، مگر به معرفت و یا شناخت.
• برای اینکه معرفت و شناخت یک روند بی چون و چرای حسی ـ عقلی است.
• حواس انسانی چیزها، پدیده ها و سیستم های عینی هستی را در آئینه ضمیر انسان ها منعکس می کنند و مغز انسانی، سیگنال های حسی را در کارخانه غول آسای خود مورد تجزیه و تحلیل و ترکیب و تجرید و تعمیم و غیره قرار می دهد و نتیجه نهائی این دیالک تیک حسی و عقلی، معرفت و یا شناخت چیزهای هستی نامیده می شود.
• فراتر از معرفت و شناخت عقلی توهم و تخیل نام دارد و نه شناخت ویژه.
بهتر آن است که انسان ها حرف دهن شان را بفهمند، چیزها را به نام بنامند و نه آنسان که میل شان می کشد و دلشان می خواهد!»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر