آنتونیو گرامشی (1891 ـ 1937)
فیلسوف مارکسیست، نویسنده، ژورنالیست، سیاستمدار، تئوریسین سوسیایلسم، کمونیست، آنتی فاشیست
از مؤسسین حزب کمونیست ایتالیا
نماینده مجلس ایتالیا (از 1924 تا بازداشتش در 1926)
نگارنده دفاتر 32 گانه زندان که منابع مارکسیستی مهمی اند.
آزادی از زندان در (21 آوریل 1937) و مرگ در پی خونریزی مغزی 6 روز بعد، در (27 آوریل 1937)
در تشییع جنازه آنتونیوی 46 ساله فقط برادر و خواهر و شوهر خواهرش اجازه شرکت یافتند.
برگردان یدالله سلطان پور
از مؤسسین حزب کمونیست ایتالیا
نماینده مجلس ایتالیا (از 1924 تا بازداشتش در 1926)
نگارنده دفاتر 32 گانه زندان که منابع مارکسیستی مهمی اند.
آزادی از زندان در (21 آوریل 1937) و مرگ در پی خونریزی مغزی 6 روز بعد، در (27 آوریل 1937)
در تشییع جنازه آنتونیوی 46 ساله فقط برادر و خواهر و شوهر خواهرش اجازه شرکت یافتند.
برگردان یدالله سلطان پور
1
• حقیقت گوئی، خصلتی انقلابی است!
2
• آنچه که ما لازم داریم، هشیاری است:
• بدبینی در فهم و خوشبینی در اراده و خواست!
3
• بدبینیم به دلیل داشتن هوش!
• فرصت طلبیم بدلیل داشتن اراده و خواست!
4
• همه انسان ها روشنفکرند، ولی همه انسان ها در جامعه، فونکسیون روشنفکر را ندارند!
5
• دیکتاتوری پرولتاریا وسیله نجات این دستگاه ارزشمند تولید صنعتی و فکری و این نیروی محرکه تمدن از خطر تخریب و فروپاشی است!
6
• فرهنگ عبارت است از منضبط سازی من درونی خویش، تملک شخصیت خویش و دستیابی به شعوری عالی تر، برای وقوف به ارزش تاریخی خویش، برای وقوف به فونکسیون خویش در زندگی و برای وقوف به حقوق و تکالیف خویش!
7
• باید به تربیت انسان هائی هشیار و بردبار پرداخت، که در مواجهه با بدترین وحشت ها دچار تردید نگردند و جا نزنند و با مشاهده حماقت ها به وجد نیایند:
• بدبین در فهم باشند و خوشبین در اراده و خواست!
8
• خودشناسی یعنی وجود خود را زیستن!
• خودشناسی یعنی خود بودن!
• خودشناسی یعنی خود را از دیگران متمایز ساختن!
• خودشناسی یعنی از بلبشو و هرج و مرج بدر شدن!
• خودشناسی یعنی عنصری از نظم بودن!
• خودشناسی یعنی عنصری از نظم خویشتن خویش بودن!
• خودشناسی یعنی عنصری از انضباط مبتنی بر ایدئال خویش بودن!
9
• در شرق، دولت همه کاره بود، ولی جامعه مدنی در مراحل آغازینش قرار داشت و آش شله قلمکار (gallerthaft) بود.
• در غرب اما میان دولت و جامعه مدنی رابطه متوازنی برقرار بود و با تزلزل دولت معلوم شد که چه ساختار سرسختی جامعه مدنی داشته است.
• دولت در غرب، فقط سنگر حافاظتی جلوتر از همه بود که در پشت سرش زنجیره ای از استحکامات و پناهگاه های مستحکم قرار داشت.
10
• عنصر دترمینیستی، فاتالیستی و مکانیکی، «زره» ایدئولوژیکی بی واسطه ای است که بوسیله فلسفه اشاعه می یابد، چیزی از جنس مذهب و افیون است!
• مراجعه کنید به دترمینیسم (تعین مندی گرائی)، ایندترمینیسم، فاتالیسم (تقدیرگرائی)
پایان
ویرایش:
پاسخحذفدر شرق، دولت همه کاره بود، ولی جامعه مدنی در مراحل آغازینش قرار داشت و آش شله قلمکار (gallerthaft) بود.
• در غرب اما میان دولت و جامعه مدنی رابطه متوازنی برقرار بود و با تزلزل دولت معلوم شد که چه ساختار سرسختی جامعه مدنی داشته است.
• دولت در غرب، فقط سنگر حفاظتی جلوتر از همه بود که در پشت سرش زنجیره ای از استحکامات و پناهگاه های مستحکم قرار داشت.