• با سلام
• من روی برخی از مفاهیم و احکام این مقاله مختصر می خواهم تأمل کنم.
• اگر احیانا با نظر نوینسده ناسازگار باشد، لطفا به حساب خرده ـ حساب شخصی نگذارید.
• چون من اولین مطلبی است که از ایشان می خوانم و هیچ پیشداوری راجع به ایشان ندارم.
• قصد من فقط به محک زدن نظراتم است و لاغیر.
حکم اول
یک سری غرایض ابتدایی وجود دارند: برای مثال، نیاز ما به غذا، سرپناه، لباس، تولید مثل.
یک سری غرایض ابتدایی وجود دارند: برای مثال، نیاز ما به غذا، سرپناه، لباس، تولید مثل.
• در این حکم نویسنده، به نظر من غریزه حفظ نفس تبیین می یابد که شمول عام دارد، یعنی خاص انسان نیست.
• گیاهان و جانوران هم برای حفظ نفس استراتژی های بغرنجی را توسعه داده اند که در فیلم های تلویزیونی راجع به جهان گیاهان و جانوران می توان دید.
• این همان دیالک تیک داد و ستد موجودات زنده با طبیعت است که دیالک تیک اساسی و بی چون و چرای حاکم بر جهان موجودات زنده بطور کلی است.
• (نمی خواهم از موضوع خارج شوم: دیالک تیک داد و ستد بطور کلی شامل حال حتی ذرات اتمی است.)
حکم دوم
با وجود باورهای فرهنگی غالب، دانشجویان میآموزند که در بخش عمدهای از تاریخ بشر، افراد درگیر جنگ و زورگویی نبودهاند.»
با وجود باورهای فرهنگی غالب، دانشجویان میآموزند که در بخش عمدهای از تاریخ بشر، افراد درگیر جنگ و زورگویی نبودهاند.»
• آنچه نویسنده محترم تحت عنوان «باورهای فرهنگی» فرمولبندی می کنند، فرم های فکری مسلط در جوامع سرمایه داری واپسین و معاصر است که عمیقا خردستیز (ایراسیونال) اند.
• مراجعه کنید به مقالات مربوط به خردستیزی (ایراسیونالیسم) در مجله هفته و تارنمای دایرة المعارف روشنگری.
• اولا علت اینکه «در بخش عمدهای از تاریخ بشر، افراد درگیر جنگ و زورگویی نبودهاند»، این است که بخش عمده تاریخ بشری را جامعه اشتراکی اولیه تشکیل می دهد:
• به قول مرگان امریکائی (اگر اشتباه نکنم، در آثار لئو کوفکر!) بخش واپسین جامعه اشتراکی اولیه ـ بنا بر مدارک باستان شناسی مکشوفه ـ 20 هزار تا 30 هزار سال طول کشیده است.
• عمر جامعه طبقاتی حدود 2000 سال و اندی است.
•
• ثانیا مبارزه طبقاتی در این جامعه نه امری صرفا سوبژکتیف (بسته به میل و غریزه و طبیعت این و آن)، بلکه امری اوبژکتیف بوده و موتور تحول اجتماعی بوده و خواهد بود.
• اینکه در نظام برده داری، بنی بشر خواهر و برادر خود را به غل و زنجیر می کشد، ضرورتی است که تاریخ (در وهله اول، سطح توسعه نیروهای مولده) الزامی می سازد، نه طبیعت این و آن.
• اگر کسی علت پیدایش مثلا نظام برده داری را در گشتاورهای غریزی و یا معرفتی (شعورین) بشر جستجو کند، دچار وارونه بینی و وارونه اندیشی ایدئالیستی شده است و از تز «درک ماتریالیستی تاریخ و جامعه» بی خبر است.
• شعور نیست که وجود را تعیین می کند.
• بلکه برعکس، این وجود است که در تحلیل نهائی شعور را رقم می زند.
• اگر طرز تفکر (شعور) در کوخ و کاخ متفاوت است، به دلیل شیوه زیست (وجود) متفاوت در کوخ و کاخ است و نه برعکس.
• (در دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی نقش تعیین کننده از ان وجود اجتماعی است.)
حکم سوم
آیا امکان دارد که ساختارهای متفاوت اجتماعی امکان میدهد که «آن بخش بهتر ما» ریشه بگیرد؟
آیا امکان دارد که ساختارهای متفاوت اجتماعی امکان میدهد که «آن بخش بهتر ما» ریشه بگیرد؟
• فقر تئوریکی (فقر فلسفی) نویسنده محترم از همین حکم او عربده می کشد:
• ایشان فکر می کنند که بشریت متشکل از دو بخش خیر و شر است و هر کدام از این دو بخش ساختار اجتماعی (مناسبات تولید، زیربنای) خاص خود را می سازد.
• یاد شکسپیر و جناب یاگو در اثر او تحت عنوان « اتللو» به خیر!
• بدبخت محصلی که پای درس چنین پروفسوری بنشیند که عقب مانده تر از «مادر بزرگ ها و خاله ها و عمه های یاد شده در شعر احمد سیف، تحت عنوان «رؤیائی به رنگ کابوس»» است.
• انسان ها جامعه را نه بر اساس دو نیمه خوب و بد خود، بلکه با مصالح مادی و معنوی به میراث مانده از نسل های ماقبل می سازند.
• تصورات و معیارهای ارزشی و اخلاقی نیز در وهله اول و در تحلیل نهائی اجتماعی اند و نه غریزی، اکتسابی اند و نه مادرزادی.
• پروفسور در دوره سعدی و حافظ درجا می زند و کم مانده که به قلم قضا با جوهر نامرئی اش و عالم الست و یاوه های دیگر متوسل شود.
حکم چهارم
بهعلاوه شواهد روزافزون ولی نه هنوز بهطورکامل قاطع وجود دارد که نشان میدهد بشر با انگیزههای اخلاقی یا «غریزهی اخلاقی» به دنیا میآید، و ظرفیت ما برای قضاوتهای اخلاقی احتمالاً با ژنهایمان مشخص میشود.
بهعلاوه شواهد روزافزون ولی نه هنوز بهطورکامل قاطع وجود دارد که نشان میدهد بشر با انگیزههای اخلاقی یا «غریزهی اخلاقی» به دنیا میآید، و ظرفیت ما برای قضاوتهای اخلاقی احتمالاً با ژنهایمان مشخص میشود.
• این هم دلیل عقب ماندگی وحشت انگیز پروفسور.
• اخلاق (اتیک) نه امری مادرزادی و جبلی، بلکه امری اجتماعی و اکتسابی است.
• موازین اخلاقی رایج در فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی چه بسا ضد یکدیگرند!
• فقط کافی است که به مقایسه موازین اخلاقی و معیارهای ارزشی فئودالیسم با کاپیتالیسم نظر کنیم.
• پروفسور حتی از متفکران قرن شانزدهم هم عقب مانده تر است که ضمیر نوزاد را لوح پاکی تلقی می کردند.
• یاد ژان ژاک روسو به خیر.
• این جور مدافعه ها «عدم شان به ز وجود» اند.
حکم پنجم
روانشناسان، برای مثال جرومی کاگان، معتقدند که کودکان، حتی از سنین ۲ سالگی میتوانند دربارهی بد و خوب قضاوت کنند.»
روانشناسان، برای مثال جرومی کاگان، معتقدند که کودکان، حتی از سنین ۲ سالگی میتوانند دربارهی بد و خوب قضاوت کنند.»
• از همین یاوه جرمی کاگان بالغ و سالمند می توان دریافت که قوه دراکه اش از کودک دوساله هم عقب مانده تر است.
• او ظاهرا معنی «قضاوت» و تمیز خیر از شر را هم نمی داند.
• ببخشید
پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر