۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (61)

مسعود دلیجانی
سرچشمه:

• چون برگشت آب امواج
• از فراز صخره ها
• بر جانت فرو می ریزم.

• تا از پیوند دوباره ام با دریا
• به وسعت بی کرانگی ات بپیوندم.

یاسین

• پیوند نام و عنوانی است که شاعر برای این شعر انتخاب کرده اند.

• پیوند (Zusammenhang) به زبان آلمانی، یکی از مقولات مهم دیالک تیک ماتریالیستی است.


• وقتی از مقوله دیالک تیکی سخن می گوئیم، بی اختیار به دنبال جفت ناگسستنی و «ستیزه جوی» آن می گردیم.

• بگذاریم خواننده نیز این مقوله گمشده را بجوید و همین زیر بنویسد.

• مقولات دیالک تیکی همه بدون استثناء چیزهای فکری اند، یعنی تنها در کله انسان ها وجود دارند، یعنی وجود اوبژکتیف (عینی) ندارند.

• ولی منشاء بی چون و چرای عینی دارند:
• تصویر تقریبا غنی و حقیقی چیزها، پدیده ها و سیستم های عینی ـ واقعی اند.

• پیوند عینی (اوبژکتیف) میان چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست که در روند انتزاع (تجرید) استحاله می یابد و به مقوله پیوند بدل می شود:


• بدین طریق، میلیون ها پیوند گونه گون و متنوع عینی موجود در خارج از سوبژکت انسانی از همه جنبه های فرعی و خاص خود تطهیر می شوند و جنبه عام و مشترک آنها در قالب مقوله پیوند در کله انسان تشکیل می گردد.


• پیوند میان موج و دریا فقط یکی از آنها ست. (خاص)

• می توان گفت که واژه پیوند که قالب مادی مقوله پیوند است، نشانگر (بیانگر) گذار ماده به روح است:
• به قول هگل تعالی ماده (در گذر از مسیر تجرید) به عالم روح (ایده) است.

• میان مقوله پیوند و پیوندهای عینی دیالک تیک سوبژکتیف ـ اوبژکتیف برقرار است، به همان سان که میان شعور و وجود (روح و ماده)


• پیوندعینی عبارت است از رابطه و مناسبت میان اشیاء، میان خواص و یا روندهای واقعیت عینی.

• پیوند عینی رابطه و مناسبتی است که در آن تغییر یکی از اشیاء، خواص و روندها به تغییر متناسبی در اشیاء، خواص و روندهای دیگر منجر می شود.
• هر پیوندی اگر چه یک رابطه است، ولی هر رابطه ای حتما بیانگر یک پیوند میان ابژکت ها نیست.

• حال برگردیم به شعر موجز و مختصر شاعر:



• چون برگشت آب امواج
• از فراز صخره ها
• بر جانت فرو می ریزم.

• ظاهرا شاعر کش و قوس عناصر دریا را در مد نظر دارد:

• امواج خروشانی را که دیوانه وار، سر بر صخره های ساحل می کوبند و در برخورد به مقاومت سهمگین صخره ها دوباره به دریا عقب می نشینند تا یورش دیگری را تدارک ببینند.

• سرگذشت موج از این قرار است:

• موج دیالک تیک حرکت و سکون است.

• شاعری به نام اقبال بطرزی متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)
از «آرامش موج به مثابه مرگ موج» سخن گفته است.
• سکون و آرامش موج اما نه «عدم» موج، بلکه یکی از شیوه های وجودی موج است، عقب عقب رفتن جهنده ای است، برای جهشی بلندتر و نیرومندتر.

• موجی که از حرکت صرف (محض) تشکیل شده باشد، فقط در ذهن ساده لوحان وجود دارد:

• چیزهای مونوپلار (تک قطبی) وجود خارجی و واقعی ندارند:
جهان از ذره تا کهکشان جولانگاه لایتناهی دیالک تیک عینی است.

• در این حکم شاعر اما شناخت افزار دیالک تیکی دیگری نیز ـ قبل از همه ـ خودنمائی می کند:
• دیالک تیک جزء و کل را شاعر ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ به شکل دیالک تیک موج و دریا بسط و تعمیم می دهد.

• شعرا چه بسا خود نمی دانند که در دایره جاذبه دیالک تیک عینی هستی گرفتارند و بی آنکه متوجه شوند، به ساز آن می رقصند:

• دیالک تیک عینی در آیینه زلال ضمیر شعرا بازتاب می یابد و هیئت دیالک تیک ذهنی (سوبژکتیف) به خود می گیرد:
• بدین طریق دیالک تیک «دیالک تیک عینی» ـ «دیالک تیک ذهنی» تشکیل می گردد:
• حتی خود دیالک تیک را از دیالک تیک گزیر و گریزی نیست.

• شاعر بسان آب امواج از فراز صخره ها به دامن دریا سرازیر می شود.


• مقوله دریا اما در ادبیات پارسی معاصر بیانگر توده مولد تاریخساز است.

• در گنجینه شعرای طرفدار پیشرفت اجتماعی همیشه ما با مقوله دریا مواجه می شویم:
• در هیئت دیالک تیک سهمگین و مهربان، رحیم و بی رحم، صبور و بی تاب، بخشنده و بازستاننده، سازنده و ویرانگر، خادم و خائن ـ به قول ناظم حکمت.

• شاعر ـ در هر صورت ـ پس از گسست گذرای پیوند به دامن توده
برمی گردد، بسان موج که به آغوش دریا.

• برای چه و به چه نیت، آنهم در بحبوحه سیطره بلامنازع پست مدرنیسم، در ایام حاکمیت تمامارضی ایراسیونالیسم (خردستیزی)، در دوره به سخره گرفتن تفکر مفهومی، در جهنم تحقیر باور به رهائی اجتماعی، در دوره تخطئه تهوع آور باور به تحول و سازماندهی مدرن مقاومت توده ای؟


• دلیل شاعر صریح و رشن است:


او می خواهد که با پیوند دوباره با دریا، دیالک تیک جزء و کل را دوباره قوام بخشد، از هیچوارگی (جزئیت) بگذرد و در پیوند با کل، به لایتناهیت رهائی بخش دست یابد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر